خبرهای داغ:
به بهانه سالروز ولادت شهید خلبان عباس دوران.
بیستم مهرماه سالروز تولد شهید خلبان عباس دوران است که به این بهانه می‌توانید زندگی وی از ولادت تا شهادت را در این بسته خبری بخوانید.
کد خبر: ۹۲۸۴۴۰۴
|
۲۰ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۹

به گزارش خبرگزاری بسیج از قم،شهید عباس دوران فرزند محمد ابراهیم دوران روز بيستم مهر ماه سال ۱۳۲۹ در محله سر دزک شیراز در یک خانواده مذهبی در شهر تاريخي و قهرمان پرور شیراز دیده به جهان گشود، و با آمدن اين نوزاد شادی و شور خانه کوچک و با صفای خانواده را پر کرد. پدر و مادر با شوق فراوان نام حضرت ابو الفضل العباس(ع) را بر نوزاد نو رسيده خويش نهادند، و مادر به تربیت فرزند بر مبناي اصول و اعتقادات ديني همت گماشت، تا جوان شجاع و برومندي تقديم جامعه كند. او دومين فرزند خانواده اي بود كه هفت فرزند پسر و يك دختر داشت. آنگاه نسیم دل انگیز ایمان دست اين نوجوان را گرفت و به سوي دبستان صدرا... دبيرستان سلطانی... و مسجد بغدادي رهنمون كرد.

ما برای آن که ایران خانه‌ی خوبان شود، رنج دوران برده ایم

عباس پس از گذراندن مراحل شیرین کودکی و نوجواني در زادگاهش، و طي مرحله دبستان، در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی از دبیرستان سلطانی شیراز شد. در همان سال به استخدام مركز فرماندهی آموزش هوایی شيراز درآمد، و در سال ۱۳۴۹ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز در ایران در سال ۱۳۵۱ برای تکمیل دوره خلبانی به آمريكا اعزام شد.

عباس دوران ابتدا در پایگاه لکلند دوره تکمیلی زبان انگلیسی را گذراند و سپس در پایگاه کلمبوس در ایالت می سی سی پی موفق به آموختن هنر خلبانی و پرواز با هواپیماهای بونانزا، تی. سي ۴۱ و تی. سي ۳۷ گردید. در یکی از تمرینهاي ورزشي بر اثر برخورد با زمین از ناحيه پای چپ مصدوم گشت و به مدت 2 ماه از برنامه پروازی باز ماند. پس از بهبودی دوباره آموزش خلبانی را از سر گرفت و در سال ۱۳۵۲ پس از دریافت نشان خلبانی به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمایی «اف 4 » در پایگاه یکم شکاری تهران و سپس در پایگاه سوم شکاری (شهید نوژه همدان) مشغول انجام وظیفه شد.

در خصوص ويژگي هاي اخلاقي و معنوي و دلبستگي هاي عباس دوران برخي از اعضاي خانواده و بستگان نقل كرده اند كه ايشان از مراحل كودكي فردي مهربان و بخشنده و دارای روحی بزرگ و ایده های والائی بود، و هرچه در اختيار داشت در میان دوستانش تقسیم می کرد، و این ويژگي ها در سال هاي جواني ابعاد بیشتری نسبت به خانواده و دوستان نمایانگر شد. در برابر خانواده بسیار فروتن و بردبار بود و هیچ گاه از جاده ادب و نزاكت خارج نمیشد. هميشه به فكر پیشرفت و موفقيت خانواده اش بود. او انساني مذهبي و كم حرف، و در عين حال هوشمند بود و هر سخن قانع كننده اي را به معنای واقعی كلمه مي پذيرفت.



نگاه شهيد عباس دوران به انقلاب اسلامي

شهید خلبان عباس دوران به پیروزی انقلاب اسلامی به رهبري امام خميني (ره) و تسريع در تحقق آرما نهاي انقلابي مردم علاقه چشمگير داشت و همواره اين سخن را تكرار مي كرد كه پیروزی انقلاب باعث از بین رفتن خود خواهي ها، زشت یها، ذلت ها، زورگوئی ها، ناجوانمردیها خواهد شد. زیرا راه انقلاب اسلامی به خدا ختم مي شود، و هر حركتي در راه خدا به طور مسلم پیروز است. عباس بر اين باور بود كه انقلاب اسلامي كه به رهبری فقیه عادل و عالیقدر در راه اعتلای اسلام و با حضور امت مسلمان و شهيد پرور به وجود آمده است، بزرگترین نعمت خدائی برای اين كشور و اين ملت است. پس چه خوب است كه برای ریشه كني استكبار جهانی كاری كنیم كه دست نیاز در زمينه هاي اقتصادی و صنعتی به سوی ابر قدرت هاي غارتگر دراز نكنيم. شايسته است در همه امور به خصوص در تعمیرات و ساختن قطعات یدكی هواپيماها تا رسیدن به درجه خود كفائی خودمان كوشش كنيم. بايد ثابت كنیم كه یک مسلمان متعهد هیچ گاه زیر بار زورگوئی و چپاول گری غارتگران جهانی نخواهد رفت.

خلبان محمود اسكندري همرزم شهيد عباس دوران كه در سحرگاه روز سي ام تير سال 1361 به اتفاق يكديگر به وسيله جيپ نظامي به سوي آشيانه هواپيماها مي رفتند تا در دقايق آتي عمليات حمله به الدوره را آغاز نمايند، با لبخند به عباس گفت: «الحق که قدر تو رو نمی دونن، سوار جيپ شو بریم ». عباس با شنيدن اين جمله به یاد روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامي افتاد.

به یاد روزهایی که همه در تلاش بودند تا از دستاوردهای انقلاب پاسداري نمايند. اما عده ای مغرض، تنگ نظر و از خدا بی خبر هم وجود داشتند كه در صدد ایجاد تنش و بحران در جامعه بر آمده بودند، و با داعیه اسلام خواهی در حقیقت تیشه به ریشه اسلام و انقلاب می زدند و این عوام فریبی را کمتر کسی می دانست. چرا که با پیروزی انقلاب همه چیز دستخوش آشفتگي و بي نظمي شده بود.

گروه های چپگرا و منافق با شعار ایجاد ارتش بی طبقه توحیدی به آشوب و اغتشاش و نا امني دست زده بودند، گروهی با انحلال ارتش و گروهی با ایجاد ارتش خلقی و گروهی نیز با خصومت شخصی قصد ترور شخصیتی مسئولان، فرماندهان و خلبانان را داشتند كه عباس یکی از آنان بود که به ناحق دچار ترور شخصیت شده بود.

هنوز چند ماه از آغاز ازدواج عباس نمی گذشت که در اجرای لایحه قانونی مربوط به تعدیل پرسنل سازمان ارتش، توسط تیم پاکسازی در فهرست کارکنان تعدیلی قرار گرفت و از خدمت برکنار شد. یکی از اتهامات او دریافت نشان و اسلحه شکاری از مسئولان وقت بود که به علت جدیت در انجام وظیفه به او پيشكش شده بود و این مدال لعنتی باعث بدبینی جمعی متظاهر و سرانجام باعث اخراج او از نیروی هوایی شد.

عباس دوران مدت کوتاهی از نیروی هوایی دور شد، اما او عاشق پرواز بود. پرواز تمام زندگی اش بود. آن روز پس از رهایی، همچون پرند های شکسته بال برای آخرین بار از پایگاه خدا حافظی کرد و راهی بیابان شد. حال خوشی نداشت.

گذشته زندگی اش در تصاویر ذهنی مبهم و درهم و برهم همچون تابلویی در پیش چشمانش نقش بسته و تمام افکارش را به خود معطوف کرده بود.

بدون اینکه بخواهد بی هدف مسیر نامعلومی را طی می کرد. به این می اندیشید که انسانها چه ناعادلانه متهم می شوند و این اقدام را در مورد خود نوعی بی انصافی و بی رحمی پنداشت. می اندیشید چرا گروهی از انسان ها به راحتی فدای امیال و غرض ورزی گروه دیگری میشوند. به این می اندیشید چرا گروهي بازيچه ديگران قرار مي گيرند. اما جواب مناسبي برای آن نمی یافت.

انقلاب اسلامي تازه پیروز شده و شیرازه امور به هم ریخته بود. در آن شرایط گوش شنوایی به اعتراضات نبود و اکثر افراد تقریبا با یک چوب رانده می شدند. البته در این موارد کسی مقصر نبود و معمولا نفس هر انقلابی چنین است که ارز شهای هر نظام پيشين برای حاکمیت جدید ضد ارزش محسوب می شود. آن روز وقتی عباس به خود آمد که دید مسافت زیادی را بی هدف پيموده است. وقتی به منزل رسید، به اتاق مطالعه رفت و در را به روی خود بست. همسرش چند بار او را صدا زد: عباس، عباس، کجایی؟ چرا جواب نمیدی؟ پاسخی نشنید، به طرف اتاقش آمد و در زد و پرسيد: عباس، چرا درو بستی؟

عباس آهسته گفت: نرگس تنهام بذار... حالم خوش نیست.

همسر: میخوای بریم دکتر؟

عباس: نه می خوام یک کم استراحت کنم. تنهام بذار.

همسرش هیچ وقت او را تا این حد غمگین و بی حوصله ندیده بود. نتوانست از او دست بکشد. از پشت در گفت: عباس درو باز کن؟ حالا چرا در رو به روی خودت بستی؟ می خوای بگم پدرت بیاد؟ می خوای داداشت رو خبر کنم؟ با کسی حرفت شده؟ آخه دلم ترکید، حرف بزن! در رو باز کن؟ عباس با پرخاش گفت: «نه، گفتم نه! تنهام بذار می خوام کمی استراحت کنم؟.

همسرش آرام و قرار نداشت. مدام جلوی در اتاق قدم می زد و دل شوره داشت. عباس استراحت مختصری کرد وسپس آلبوم عکس هایش را گشود.

به عکس های پروازی اش خيره شد. عکسهایی که از کالج آمریکا كه با جو آستین آمریکایی استاد خلبانش گرفته بود. عکس های بچه های دانشکده. عکس های اولین پرواز سلو و آخرین عکس در یک رزمایش هوایی که به دریافت یک قبضه اسلحه مفتخر شده بود.

می خواست این عكس را از آلبوم بیرون آورد و ریز ریز کند. همین عکس باعث اخراج او شده بود. نگاهی به اسلحه که به دیوار آویخته شده بود انداخت. ای لعنتی! آن را باعث همه بدبختی هایش می دانست، تاکنون گلوله ای هم از آن شلیک نکرده بود، تاکنون جان حیوان و پرنده ای را نگرفته بود و فقط به عنوان دکور از آن نگهداری می کرد.

سرانجام عباس با التماس همسرش در اتاق را باز کرد و ماجرای اخراجش از نیروی هوایی را برایش بازگو کرد. نرگس در حالی که همه چیز را از دست رفته می دید، برای روحیه دادن به عباس با لهجه شیرین شیرازی گفت: عباس حالو راحت شدی! ناراحت نباش. خواست خدا این بوده و مطمئن باش در این کار حکمتی است. تو چیزی رو از دست ندادی. این کار نشد، یک کار دیگه. تو این مملکت تنها چیزی که فراوونه کاره!

چند روزی از این جریان گذشت و عباس در یک شرکت داروسازی مشغول به کار شد، اما دل در گرو پرواز داشت. او حسابدار شرکت شده بود و هیچ علاقه ای به شغل تازه اش نداشت. روزی در حال نوشتن شعری در دفتر خاطراتش بود که صاحب داروخانه سر رسید و به شعری که بر صفحه کاغذ نوشته بود نگاه کرد:

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد

چه نکوتر آن که مرغی زقفس پریده باشد

پروبال ما شکستند و در قفس گشودند

چه رها چه بسته مرغی، پروبال شکسته باشد.

صاحب داروخانه لبخندی زد و با نگاه معنا داری گفت: هنوز دلت اونجاست؟ فراموش کن، هر چه بود تمام شد.

اما عباس در درون با خود م يگفت: چه طوری می تونم فراموش کنم، پرواز همه وجودم است، همه عشم و همه زندگیم بود و هست!

نگاه شهيد دوران به تحركات دشمن پيش از آغاز جنگ

از ماه هاي آخر سال 1358 تا اوایل سال 1359 تحرکات زیادی در آن سوی مرزها آغاز شده بود که هر روز به دامنه آن افزوده می شد. اخبار تجاوز هوایی خلبانان بعثی در شهرهای مرزی نقل هر مجلسی شده بود. در سومین ماه از سال 1359 هواپیماهای رژيم بعثي شهر مرزی مهران را بمباران کردند و عباس نا اميدتر از گذشته ناظر حرکت هواپیماهایی بود که همه روزه بر فراز آسمان ميهن می گذشتند.

برای او جنگ بیهوده و غیر انسانی بود. فکر می کرد جان انسان های بیگناه بدون دليل فدای امیال و غرض ورزی قدرتمندان و استعمارگران می شود. به عقیده او جنگ نوعی بازی بود، بازی برای آزمایش سال حهای مدرن و فروش آن به دولت های ضعیف و بی پناه و در ازاي آن غارت منابع نفتی كشورهاي حوزه خليج فارس. وقتی برای بار دوم شهرهاي نفت شهر و مهران بمباران شدند و چند تن از هموطنان بی گناه به شهادت رسیدند، عباس بیدرنگ خود را به پایگاه شکاری رساند و از فرمانده پایگاه تقاضای ملاقات کرد، اما با تقاضای ملاقاتش موافقت نشد. او از دژبان پایگاه خواهش کرد، و خواست تا کلم های با همکاران خلبانش صحبت کند، اما به او گفته شد در شرایط فعلی کسی به سخنان او گوش نمی دهد.

دوران این بار به گریه افتاد و خود را معرفی کرد و گفت: من خلبانم... من با پول این ملت به خارج رفته ام...

من آمده ام تا در صورت نیاز از این کشور در مقابل بیگانه دفاع کنم...

خواهش می کنم منو با فرمانده عملیات و یا فرمانده پایگاه ارتباط بدهید...

دژبان که از صداقت و صراحت لهجه عباس متأثر شده بود، با دفتر فرمانده پایگاه تماس گرفت و گوشی تلفن را دست عباس داد. او خودش را معرفی کرد و خواهش کرد تا تماس تلفنی او را با فرمانده پایگاه ارتباط بدهد. پس از لحظاتی با تقاضایش موافقت شد.

از این که بار دیگر فضای پایگاه پروازی را می دید، حال خوشی به او دست داده بود. آن روز با یک جیپ به رانندگي یک افسر جوان به سمت دفتر فرماندهی رفت.

پس از صحبت با فرمانده پایگاه نسبت به نحوه و حکم اخراجش از نیروی هوایی اعتراض کرد و خواهان بازگشت به محل کارش شد و در این گزارش تأکید کرد هنوز دلایل اخراج برایم مشخص نیست، اما احساس م یکنم در این شرایط که دشمن حملات ناجوانمردانه ای را به نقاط مرزی کشورم آغاز کرده، آماده ام تا با تمام وجود به مقابله با هواپیماهای دشمن بپردازم. او در این نامه تصریح کرد برای من و امثال من هزینه های سنگینی پرداخت شده. من با پول و سرمایه این مردم دوره خلبانی دیده ام تا در صورت لزوم از جان و مال و حیثیت این مردم دفاع کنم. چرا باید با یک اتهام واهی و بی اساس کنار گذاشته شوم؟

عباس در بخش دیگری از گزارش خود یادآور شد اگر به گزارش من ترتیب اثر ندهند، به مقامات بالاتر شکایت کرده و اعاده حیثیت خواهم نمود.اعتراض نامه عباس تقدیم فرمانده پایگاه گردید.

فرمانده پس از مطالعه گزارش به عمق احساسات عباس پی برد و به او قول داد شخصا پیگیر موضوع خواهد بود. عباس با دنیایی از امید و آرزو پایگاه هوایی را ترک کرد. انتظار او زمان زیادی به درازا نکشید و پس از بررسی گزارش عباس و دو نفر از همکاران او طی دستور العملي که از طریق آجودانی ستاد مشترک ارتش صادر شد، بازخرید تعداد سه نفر از افسران نيروي هوايي لغو گشت و عباس به خدمت بازگشت، و مراتب در دستور كار درج گردید.

شهيد عباس دوران پس از بازگشت به پایگاه خود را به فرماندهی معرفی کرد. فرمانده ضمن معرفی او به معاونت عملیات، دستور داد شغل دفتری و ستادی به او واگذار شود. عباس از این اقدام سخت افسرده شد. چرا كه آرزو داشت در این بحران نقش مؤثرتری داشته باشد.

حدود دو ماه از آغاز کارش نگذشته بود که نامه ای سراسر خواهش و تمنا به یکی از فرماندهان مافوق خود نوشت و از او خواست تا از نفوذ خود نزد فرماندهی نیرو استفاده کند تا بار دیگر اجازه پرواز به او بدهند. در بخشی از نامه عباس چنين آمده است: پرواز تمام وجود من است.

همچون پرنده ای شکسته بال و آشیان گم کرده ام و اگر در این شرایط بحرانی نتوانم ایفای نقش کنم، در حقیقت آدم بی مصرفی خواهم بود و عن قریب است که ضعف بر من چيره گردد و دچار پوچی شوم... اینک دشمن دزدانه به خانه و کاشانه مان تجاوز کرده و این حق طبیعی صاحب خانه است که به دفاع جانانه از خانه اش برخیزد...

اگر اجازه پرواز به من داده شود مطمئن باشید که تلاش خواهم کرد فرد مؤثری در جنگ باشم!

چند روزی از ارسال نامه اش نگذشته بود که پاسخ نامه را دریافت کرد. در حاشیه نامه آمده بود: با توجه به نظریه پزشک، به علت نقص جسمانی و عمل جراحی پلاتین در ساق پا قادر به شرکت در فعالیت های عملیاتی نمی باشد. به او پیشنهاد شد

تا در فعالیت های ستادی همچون گذشته تلاش نماید. هر چند که در آن لحظات متقاعد شد، اما دست از تلاش برای پرواز برنداشت و سرانجام او پیروز و موفق شد و به جمع خلبانان شکاری پایگاه پیوست.

بار دیگر موقعیت و فضای خوبی برای عباس ایجاد شده بود. دیگر از درد پا گله و شکایتی نداشت و اگر دردی به او عارض می شد حتي به صمیمی ترین همکارانش بروز نمی داد و ترجیح می داد حتی با نزدیک ترین بستگان خود نیز در میان نگذارد. چرا که هر آن ممکن بود با بیان آن از پرواز باز بماند و این برایش خیلی گران تمام می شد، که او هرگز چنین نمی خواست.

عباس دوران در میان دوستان و همرزمانش از احترام زیادی برخوردار بود و جسارت و جرأتش در پروازها زبانزد شده بود. در رزمایشی که در یکی از پایگاه ها به منظور آمادگی هوایی به اجرا در آمد، مقام اول شیرجه زدن و رها کردن بمب به هدف را از آن خود کرد. همکاران خلبانش از این که با او هم پرواز می شدند، احساس غرور می کردند و او نیز در مقابل به آنان عشق می ورزید.

ماه شهریور به تدريج نزدیک می شد و فصل گرما رو به پایان بود و دشمن نیز هر روز بر تحرکات خود در مناطق مرزی می افزود. عباس در نتيجه مأموریت های گشت و شناسایی که بر فراز مناطق مرزی انجام می داد، طی گزارشی به مقام هاي پايگاه از حمله قریب الوقوع ارتش عراق به سرزمين ایران اسلامی خبر داد. او همواره تأکید می کرد که دشمن در صدد حمله گسترده علیه ایران است، اما نمی دانست چرا به گزار شهای او توجه نمی شود.

شركت مستقيم عباس دوران در دفاع مقدس

با حمله سراسري هواپيماهاي نظامي ارتش رژيم حزب بعث عراق به تعدادي از پايگاه هاي هوايي و تأسيسات جمهوري اسلامي در بعد از ظهر روز 31 شهريور سال 1359 و آغاز جنگ تحمیلى، عباس دوران در مقام افسر خلبان شکارى و معاونت عملیات ستاد فرماندهى پایگاه سوم شکارى شهيد نوژه همدان سرگرم خدمت به ميهن اسلامي بود، و در اين امر خطير سر از پا نشناخته و به دفاع از کیان جمهوري اسلامي و تماميت ارضي ايران برخاست.

شهيد دوران در نخستين عملیات نيروي هوايي كه دو ساعت پس از حمله سراسري عراق به ايران صورت گرفت شركت كرد، و در آسمان غرب كشور از هواپيماهاي خودي پشتيباني و مراقبت به عمل آورد. در آن عمليات حدود دويست فروند از انواع هواپيماهاي شكاري، جنگنده و بمب افكن، پشتیبانی، سوخت رسانی، شنود و رهگيري از پایگاه هاي هوايي همدان، تبريز، دزفول و بوشهر بلند شدند و مراكز مهم و حياتي عراق را بمباران كردند، و سالم به خاك ميهن بازگشتند.

نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي دوباره در روز اول مهر ماه سال 1359 در عملياتي با شركت 14 0 فروند هواپيماي جنگنده بمب افكن مراكز نظامي و پايگاه هاي هوايي عراق را بمباران كرد، كه شهيد عباس دوران يكي از خلبانان جان بركف اين پروازها بود. صدام معدوم در آن شرايط هرگز فکر نمی کرد كه خلبانان ايراني بتوانند در يك روز اين تعداد هواپيما از زمين بلند كنند.

شهید عباس دوران در جريان دفاع مقدس حماسه هاي بزرگ و به يادگار ماندني زيادي آفريد. او با همكاري خلبان شهيد حسين خلعتبري در روز هفتم آذر ماه سال ۱۳۵۹ در يك عمليات هوايي دريايي موسوم به عمليات «مرواريد » كه از سوي نيروي هوايي و نيروي دريايي طراحي شده بود از پايگاه هوايي بوشهر بلند شدند و در همان دقايق اوليه پنج فروند ناوچه عراقی را كه از اسکله هاي نفتي العمیه و البکر در شمال خليج فارس محافظت ميك‌ردند، با موشک هدف قرار داد، و آن ها را به قعر آب هاي نیلگون خلیج فارس فرستاد. در اين عمليات شايسته ترين خلبانان پايگاه همچون شهيد سيد علي رضا ياسيني و شهيد حسن طالب مهر نيز شركت داشتند.

شهيد عباس دوران و اين دسته از خلبانان فداكار و جان بر كف از آغاز تا پايان عمليات به طور مرتب به پايگاه برمي گشتند، و با هواپيماي مسلح و آماده ديگري پرواز مي كردند و عمليات را تا تحقق اهداف نهايي ادامه مي دادند. با وجودي كه مسئولان رادار زميني پايگاه بوشهر از عباس مي خواستند به علت وجود تعداد زيادي هواپيماي دشمن در آسمان منطقه، عمليات «مرواريد » را نيمه تمام رها كند، و به پايگاه بازگردد عباس نمي پذيرفت و با رشادت تمام تا انهدام آن دو اسكله به نبرد ادامه داد.

در یادداشت های به يادگار مانده از شهيد عباس دوران در خصوص عمليات «مرواريد » كه نشان از شجاعت بي نظير و ابتكار عمل او دارد چنين آمده است: «نيروي دريايي در اولين روز از ماه آبان سال 1359 فراگ آورد كه سه ناوچه عراقي در حال حمله به جزيره خارك مي باشند. بعد از بریف، ضرابي هم خود را به عنوان توپ كاور در دسته پروازي گذاشت. در 10 مايلي هدف ارتفاع گرفتيم. من يك ناوچه ديدم كه كابين عقب به سختي بر روي آن قفل كرد، آن را زديم. ياسيني هم دو ناوچه زد. يكي از آنها كه هنوز منهدم نشده بود، با يك موشک ديگر من كاملا منهدم شد. بعد از اين كه سه فروند منهدم شدند، سه فروند ناوچه اوزاي ديگر در حالت جمع داشتند از منطقه دور مي شدند كه ما هر سه آن ها را ديديم. كابين عقب من نتوانست روي آن ها قفل كند و با يك موشك به پايگاه برگشتيم .»

شهيد دوران در يادداش تهاي خود ادامه مي دهد: «بعد از نشستن در ميني بوس حامل بچه هاي خلبان، و در مسير گردان پرواز، بحث سر زدن ناوچه ها و انهدام آن ها بود. من گفتم همين الآن تا آن ها دور نشده اند حاضرم پرواز كنم و خلعتبري هم حاضر شد. بدون اين كه به فرمانده عمليات يا پست فرماندهي اطلاع دهيم هواپيماي رزرو پرواز قبلي را برداشته و بلند شديم. زيرا انجام هماهنگي ها وقت گير بود و امكان داشت ناوچه ها تغيير موقعيت دهند. سه فروند ناوچه عراقي از هم جدا شده بودند. يكي زير اسكله البكر پناه گرفته بود، و يكي ديگر در حال فرار بود. مسير رفتن را از ارتفاع پست رفتيم. بلا فاصله يكي از آنها را كه در حال فرار بود، با دو موشك منهدم كردم، و بعد منطقه را گشتم. از سومي هيچ خبري نبود. بنابر اين رفتم سراغ آن يكي كه زير اسكله بود و يك موشك رها كردم كه درست به عقب آن اصابت كرد. بعد دوباره رفتم ديدم كه كاملا منهدم نشده و موشك باقي مانده را به آن زدم و ايستادم و نتيجه كار را ديدم. از شش ناوچه عراقي پنج ناوچه منهدم شد

و يكي هم پا به فرار گذاشته يا خود را زير يكي از اسكله ها خوب استتار كرده بود. مثل پرواز قبل با 1500 پوند بنزين در پايگاه نشستم. نيروي دريايي هم با هلي كوپتر انهدام ناوچه ها را نظارت مي كرد.

بعد از اتمام كار، شب از تلويزيون شنيدم كه گفته بودند قهرمانان آب هاي نيلگون خليج فارس پنج ناوچه اوزاي عراقي را منهدم كردند. مهم نيست، به هر حال هدف يكي است. نجات ميهن .

شصت پرواز گشتي رزمي عباس دوران در دو ماه اول جنگ

هموطنان غيور میزان فداكاري و تواضع شهيد عباس دوران در راه دفاع از سرزمين مقدس اسلامي را هرگز فراموش نخواهند كرد. با وجودي كه دو ماه از آغاز جنگ تحميلي گذشته بود اين شهيد گرانمايه همچنان به دور از خانه و خانواده در

پايگاه هوايي بوشهر بسر مي برد، و به طور مرتب به عمليات مي رفت. در اين خصوص در خاطرات اين شهيد آمده است: «بیش از یک ماهه که با تکرار پروازهای بی وقفه حماسی عرصه را بر دشمن زبون تنگ ساخته ایم و این تنها بخشی از فعالیت های پایگاه شکاری بوشهر است که من نقش کوچکی در آن داشته ام. نظیر چنین عملیات هایی توسط بچه های خلبان در پایگا ههای دیگر به مراتب بیشتر از این صورت می گیرد. امروز وقتی به خونه رسیدم، به محض این که در حیاط را باز کردم پاکت نامه ای از لای در روي زمین افتاد. نامه نرگس بود، همسرم.

مدت سی تا چهل روز است که همسرم نرگس را ندیده ام و به کلی چهره اش را از یاد برده ام، از نامه اش، پیدا بود که او نیز همین احساس را نسبت به من دارد، چه کنم دست خودم نیست .»

یکی از خلبانان همرزم شهيد عباس دوران درباره ابتكار عمل ها و رشاد تهاي او در دوران چنين نقل كرده است: «در یکی از نبردهای كم نظير هوایی که ايشان فرماندهی يك دسته دو فروندي «اف4 » را به عهده داشت، برای جلوگيري از تجاوز هوایی ۹ فروند هواپیمای ميگ 23 پيشرفته دشمن از زمین پايگاه بوشهر بلند شد. دقایقی بعد در حالی كه رادار کنترل زمینی به او هشدار داد که به پايگاه بازگردد، تا مورد اصابت قرار نگیرد، عباس مثل هميشه به هشدارهاي رادار زميني توجه ننموده و با ابتکار عمل و مهارتی وصف ناپذير با جنگندها مهاجم در آسمان خوزستان درگير شد، و پس از سرنگوني دو فروند میگ عراقی و وادار نمودن بقیه هواپيماها به فرار از آسمان خوزستان به پايگاه بازگشت .»

به درستي كه خلبان شهید عباس دوران همواره در عملیات جنگی پیشگام بود و برای دفاع از میهن اسلامی و حراست از آسمان كشور لحظه ای آرام و قرار نداشت. شكي نيست كه این نبرد درخشان هوایی در فهرست آمارها و رکورد درگیریهای هوایی جهان بانام پر آوازه عباس دوران به ثبت رسيده است. چرا كه او دارای سابقه پروازی درخشان و توانايي فوق العاده در کنترل هواپيما در وضعیت های استثنايي و پیش بینی نشده بوده است. همچنين در مجوز تیم پزشکی كه براي ايشان صادر شده آمده است كه عباس دوران از سلامت کامل جسمی و داشتن سلامت کامل روحی برخوردار بوده و شركت ايشان در عملیات رزمي بلا مانع است. همچنين شهيد عباس دوران از اعتقادات ملی و مذهبی محکم و ریشه دار برخوردار بوده است.

خلبانان همرزم و برخي از فرماندهان توانمند پايگاه هاي شكاري كه عباس دوران در آ نها خدمت كرد معتقدند كه ايشان هنگام پرواز با كمك خلبان و مأمور رادار صحبت نمی کرد. و همواره تذكر مي داد كه اگر از مسير منحرف شده و يا عدم تعادل در هواپيما بروز كرده با من صحبت كنيد و مواظب اطراف باشيد. همچنين بسيارى از خلبانان همرزم از زبان او شنيده بودند كه اگر روزى هواپيماى من دچار سانحه شد، هرگز آن را ترك نخواهم كرد و به وسيله آن به قلب دشمن ميك‌وبم. لذا آگاهان معتقدند كه قدرت تمرکز روحي این خلبان پر آوازه در پروازهای جنگی مثال زدنی بوده و ايشان در نهایت سلامت عقل و جسم و با آگاهي از درك ارزش شهادت و دستيابي به فيض شهادت، جنگنده سانحه ديده اش را به يكي از ساختما نهاي دولتي رژيم بعث عراق کوبيد.

نامگذاري خياباني در شيراز به نام عباس دوران

در پي پیروزی های پیاپی رزمندگان اسلام در جبه هاي نبرد حق و باطل در سال 1360 مخصوصا در عملیات ثامن الائمه و نيز در پي پيروزي در عمليات بیت المقدس در خرداد ماه سال 1361 كه با كمك خلبانان سلحشور نيروي هوايي تحقق يافت، و موجب شکست استراتژی نظامی عراق و ناکامی در تحقق اهداف از پيش تعيين شده از سوي استكبار جهاني و موجب بروز تزلزل در ترکیب رژیم بعثی عراق شد، مسئولان سياسي و نظامي شهر شيراز تصميم ميگيرند به پاس رشادتها و دلاوريهاي خلبان جان بر كف، عباس دوران در عملياتهاي ياد شده، يكي از بلوارهاي اين شهر را كه مقابل پايگاه هوايي شيراز قرار دارد به نام ايشان نامگذاري كنند. لذا در يكي از روزهاي بهاري سال 1360 طي مراسم باشكوهي با حضور جمعي از مقامات كشوري و لشكري از عباس دوران دعوت مي شود تا در مراسم مزبور شركت نمايد و او نيز مي پذيرد و در محل برگزاري مراسم حضور می يابد. معمولا تا آن روز تنها پس از شهادت رزمندگان اسلام نامشان زينت بخش خيابانها و ميادين و كوچه هاي ساير شهرهاي ايران مي شده است. تا آن روز سابقه نداشت كه مسئولان در زمان حيات كسي نام مكاني را به نام او نامگذاري كرده باشند. لذا عباس دوران اولين كسي بود كه قبل از شهادت نام خياباني به نام اين خلبان رشيد نقش بست. از آنجا كه عباس ضربات كوبنده و مهلكي بر دشمن بعثي وارد كرده بود، و هميشه مورد تهديد منافقين بوده، اين گروهك تروريستي وطن فروش كه هميشه حامي دشمنان ملت مسلمان ايران بوده تصميم مي گيرد عباس دوران را در اين مراسم ترور كند. اما هوشياري و مراقبت دست اندركاران برگزاري مراسم مزبور، توطئه منافقين ناكام مي ماند.

همچنين عباس دوران به خاطر رشادتهاي كم نظيري كه در سالهاي اول جنگ از خود بروز داده بود از درجه سروانی به درجه سرهنگی ارتقا يافت.

شهيد گرانقدر عباس دوران در همان روزي كه يكي از خيابا نهاي شيراز را به نام او نامگذاري كردند و به پاس جانفشاني هاي او حواله زميني را به او پيشكش كردند به خبرنگاران حاضر در

مراسم با زبان ساده چنين گفت: «دلم نمی خواهد از سخت یها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم. نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند.

دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چه طور می توانم عصبانی نشوم؟ وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی را به نام من نامگذاري کردند، غرور و شادی را در چشمان همسرم دیدم. خانواد هام هم خوشحال شده بودند. حواله زمین را که دستم دادند، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم، و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند، پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم و ریختم زمین.

دوست ندارم برخي از افراد جامعه فکر کنند كه ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟ در جريان جنگ جهاني دوم وقتي آمریکای یها به ژاپن حمله کردند، بعضی از خلبا نهای ژاپنی کار شگفت انگيزي كردند. آ نها هواپیماهاي خود را به ناوها و ناوشكن هاي آمريكا در سواحل ژاپن کوبیدند و جنگ افزارهاي متجاوزان آمريكايي را به هوا فرستادند و خودشون هم کشته شدند. آ نها مردم ميهن خويش را دوست داشتند. گمان نكنيد آ نها با اين عمليات متهورانه به خودکشی دست زدند .»

تو دهني خلبانان پر افتخار ايران به صدام

همرزمان شهيد عباس دوران نقل كرده اند كه صدام معدوم روزي در گفت و گويي با خبرنگار راديو بي. بي. سي. در بغداد خلبانان ایرانی را تحقير كرده بود. او ادعا كرده بود كه حاضر است به هر خلبان ایرانی که تا 50 مایلی نیروگاه برق بصره نزدیک شود برابر حقوق یک سال خلبان نیروی هوایی عراق را به او جایزه دهد.

شايسته است جزئيات اين خبر را از زبان خبرنگار مزبور بخوانيم: «من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم و او با اطمینان كامل از وجود پدافند قدرتمند هوایی در حراست از نیروگاه ها، تأسیسات و دیگر مراكز اقتصادی عراق در برابر حملات خلبانان ایرانی سخن گفت. باوجودي كه تا آن لحظه هنوز مصاحبه او را تنظیم و پخش نکرده بودم، خبر رسيد که خلبانان نیروی هوایی ایران نیروگاه برق بصره را منهدم کرده اند. اكنون جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و باطري چراغ قوه در بازارهای عراق نایاب شده است.

چون با توجه به خسارت سنگيني كه به نیروگاه برق بصره وارد آمده است جنوب عراق تا چند روز آينده در خاموشي قرار خواهد داشت. البته هنوز فرصتی پیش نیامده تا از صدام بپرسم جایزه خلبانان ایرانی را چگونه تحویل خواهد داد؟ ».

البته عمليات انهدام نيروگاه برق بصره توسط خلبانان جان بر كف نيروي هوايي، ارتباطي به مصاحبه صدام با خبرنگار بي. بي. سي. نداشت.

خلبانان تيز پروازي همچون عباس دوران، علی رضا یاسینی و حيدريان پس از دريافت دستور مسئول عمليات پايگاه هوايي بوشهر با پرند ههاي آهنين خود از زمين برخاستند، و چند دقيقه بعد نیروگاه برق بصره را با خاك يكسان کردند، و سالم به پايگاه خود مراجعت كردند، و با این عملیات متهورانه تو دهني دندان شكني به صدام زدند.

يادي از زبان ياد آوران

برخي از همرزمان سرلشكر شهيد عباس دوران نقل كرده اند كه روزی ايشان طبق دستور فرماندهي پايگاه مأموریت يافت پل ارتباطي را كه روي يكي از رودخانه هاي جنوب عراق قرار داشت و به وسيله آن انواع تجهيزات نظامي و كمكي به لشكريان ارتش بعث در جبهه ارسال ميشد منهدم نمايد. عباس هنگام پرواز و در آستانه حمله ملاحظه مي کند كه يك خودروي سواری شخصي در حال گذر از روی پل م یباشد. او برای اين كه آسیبي به خودروي غير نظامي نرساند، پل را دور م يزند، و وقتی مطمئن ميشود كسي روي پل نيست، آن را با موشك منهدم مي كند. اين حركت بيانگر اوج انسان دوستي است كه در روح بزرگ عباس دوران وجود داشت.

در آستانه اجراي عملیات بیت المقدس به منظور آزاد سازي خرمشهر، دشمن زبون به تحرکات گسترده ای دست زده بود و به طور مستمر سرباز و تجهیزات نظامي به جبهه خرمشهر اعزام می کرد. لذا از سوی كارگزاران نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربات مهلكي بر پيکر دشمن زبون وارد شود، و از رسيدن نيروهاي كمكي به محور خرمشهر جلوگيري به عمل ايد.

خلبانان جان بركف ميهن اسلامي بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم گرفتند در یک عملیات هماهنگ و گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله ستو نهاي نيروهاي كمكي و تجهیزات آ نها از ارتفاع بالا بمباران نمايند. طرح عمليات در روز 29 اسفند سال 1360 به مورد اجرا گذاشته شد و عباس دوران به عنوان فرمانده دسته پروازی انتخاب و 15 تن از خلبانان ورزيده و تیز پرواز نيروي هوايي ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از بريف لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع و را ههاي امداد رساني دشمن را به شدت بمباران كردند. شكي نيست كه اين حركت با اهميت نقش بسزايي در زمينه سازي فتح خرمشهر داشت.

نقل شده كه يكي از دوستان شهيد عباس دوران روزی از او پرسید آیا تاكنون امام زمان (عج) را با چشم دیده ای؟ عباس در جواب به او چنين گفت: «امام زمان را با چشم نديده ام. ولي معجزات آن بزرگوار را با چشم بصيرت به روشني دیده ام. زيرا هرگاه در كابين هواپيما مينشينم به امام زمان (عج) متوسل ميشوم. به همين دليل بارها دید هام موشكهای دشمن كه بطرف هواپیماي من رها مي شدند، از دو طرف هواپیما م يگذشتند، و هیچكدام آنها نه عمل میك‌ردند، و نه به هواپیما اصابت میکردند. معمولا موشك هاي عراقي دارای دو چاشني هستند كه یكی موقع نزدیک شدن به هواپیما و دیگری هنگام بر خورد باهواپیما عمل مي كنند.»

شهيد عباس دوران پس از گذراندن مراحل تحصيل و آموزش و دريافت مدرك خلباني با نمرات عالي تصميم به ازدواج و تشكیل خانواده مي گيرد، و در روز 22 تیر ماه سال 1358 بانويي صبور و شايسته اي را به نام نرگس خاتون دلی ر روی فرد به عقد خود درمي آورد.

جلوگيري از برگزاري كنفرانس جنبش عدم تعهد در بغداد

در تابستان سال ۱۳۶۱ صدام رئيس معدوم رژيم بعثي عراق كه بغداد را دژ نفوذ ناپذير عنوان كرده بود بر لزوم برگزاری کنفرانس سران جنبش عدم تعهد در بغداد پافشاری مي کرد، و اصرار داشت اين نشست هرچه باشكوهتر برگزار شود. ولي عباس دوران در سحرگاه 30 تير ماه همان سال با جنگنده دوست داشتنی «F4 – E3» خود آسمان بغداد را جولانگاه جنگنده هاي ايراني قرار داد و با بمباران پالایشگاه الدوره طلسم امن بودن پايتخت عراق را شكست. عباس در يک حركت وصف ناپذير شجاعانه ضمن به نمایش گذاشتن عزت و غرور و خشم انقلابي ملت ايران جنگنده سانحه ديد هاش را به يكي از ساختمان هاي وزارت دفاع عراق كوبيد، و خواب را در آن سحرگاه تاريخي از سر صدام پریشان کرد، و ديري نپاييد كه دبيرخانه جنبش عدم تعهد در پي اين عمليات تصميم گرفت محل برگزاري كنفرانس را از بغداد به دهلي نو جا به جا كند. این عملیات از نظر سياسي برای جمهوری اسلامی بسیار مهم و غرور آفرين بود.

عباس دوران در آن سحرگاه فراموش ناشدني که رهبري دسته پروازي دو فروندي را به عهده داشت به همراه سه تن ديگر از برگزيده ترين خلبانان نيروي هوايي و با اراد های پولادین به پالایشگاه الدوره یورش برد و بم بهايش را بر قلب حاکمان جنگ افروز عراق فرو ریخت و پس از نمایش قدرتي بي نظير و شکستن دیوار صوتی در آسمان بغداد، هنگام بازگشت، هواپیمای لیدر مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت. اگر چه شهید دوران اجازه پرش و ترک هواپیما را به همرزمش منصور کاظمیان خلبان کابین عقب داده بود، اما شخصا با وجودي كه میتوانست با استفاده از چتر نجات سالم فرود آید، صاعقه وار خود و هواپیمای سانحه ديده اش را بر متجاوزان کوبید و بدین ترتیب يك حماسه تاريخي و به ياد ماندني در تاريخ هشت سال دفاع مقدس آفريد. عباس با روحي بلند و عاشقانه، به وسعت آسمان ها پرکشید، تا ازنزديك شاهد جمال الهی باشد و در كنار ساير شهدا و بندگان برگزيده بنشيند. چرا كه ايشان بارها به همرزمانش گفته بود: «بعث یها آرزوی اسارت مرا به گور خواهند برد .»

جزئيات مأموریت حمله به پالايشگاه الدوره

یک هفته از ابلاغ مأموریت مهم و سرنوشت ساز حمله به پالایشگاه الدوره عراق به پایگاه سوم شکاری همدان میگذشت و بحثهای داغی بین شهید خضرایی فرمانده پايگاه و شهید علي رضا یاسینی معاون عملیات درباره چگونگی و نحوه اجرای این عملیات در جریان بود. معاون عملیات که يكي از قهرمانان جنگ بود، پس از محاسبه فراگ پروازی از جمله تعداد هواپیمای شرکت کننده در عملیات، محل هدف، زمان و ساعت انجام عملیات، مسیر رفت و برگشت، اجرای چنین عملیاتی را در فاصله 400 کیلومتری از پايگاه تا بغداد با توجه به شبکه پیچیده و گسترده

پدافندی و وجود موشکهای سام 6 و سام 7 و رولاند فرانسوی، انواع آتشبارهای ضد هوایی در طول مسیر، بازگشت خلبانان شرکت کننده در این عملیات را چیزی شبیه به معجزه میدانست. از این رو بحثهای زیادی بین آن دو صورت گرفت و ساعات زیادی به طول انجامید. شهيد یاسینی

براي گزینش خلبانان ویژه و نخبگان، فهرستی از شاخ صترین خلبانان جنگی در همه پایگا هها را به همراه سابقه فعالیت و مأموریت های جنگ یشان تهیه و تسلیم فرمانده پایگاه نمود. در صدر این فهرست نام خود و در ردیف دوم نام عباس دوران به چشم می خورد. سرهنگ یاسینی طی یادداشتی خطاب به فرمانده پایگاه درباره خود نوشت: «نظر به حساسیت موضوع، من برای اجرای این عملیات آمادگی کامل دارم و با توجه به این که بیش از 3 بار در حومه شهر بغداد مأموریت برون مرزی داشته ام شناخت خوبی نسبت به مسیر و رفت و برگشت و محل استقرار موشکها و تو پهای ضد هوایی دشمن در منطقه دارم. در صورتی که فرمانده پایگاه صلاح بداند داوطلبانه آماده ام تا لیدری دسته پرواز را بر عهده گیرم و یکی از خلبانان شرکت کننده در عملیات باشم .»

نفر دوم ليست پيشنهادي سرهنگ خلبان عباس دوران بود. معاون عملیات پایگاه درباره سابقه فعالیتهای سه ساله عباس از آغاز جنگ تا به آن روز نوشت: «شرکت در عملیات برون مرزی و بمباران پایگاه الرشید بغداد. درگیری با 9 فروند هواپیمای متجاوز دشمن و سرنگونی یک فروند از هواپیماهای میگ در آسمان خوزستان. شرکت در حماسه ناوچه پیکان و انهدام پنج ناوچه اوزای عراق در جريان عملیات مروارید. بمباران پالایشگاه کرکوک و انهدام پلهای مواصلاتی و بمباران مراکز تجمع دشمن. بمباران مکرر مواضع دشمن در جبهه های غربی و ده ها ساعت پرواز گشت و شناسایی در منطقه از جمله فعالیت های عباس دوران از آغاز جنگ تاکنون بوده است. شهيد ياسيني در پایان یادداشت یادآور شد که عباس دوران تاکنون در مجموع حدود 105 ساعت پرواز موفق جنگی را در کارنامه فعالیتهای عملیاتی خود ثبت کرده و در مقایسه با دیگر عزیزان خلبان، رکورد بیشترین پرواز برون مرزی را از آن خود ساخته است. فرمانده عملیات در گزارش خود یادآور شد با این سابقه درخشان و زحمات طاقت فرسایی که سرهنگ دوران متقبل شده و فداکاریهای کم نظیر او واگذاری این مأموریت به او را منصفانه نمیدانم. هر چند که یقین دارم در صورت ابلاغ بلافاصله داوطلبانه آن را با آغوش باز پذیرا میشود .»

پس از اين كه بحث بر سر انتخاب خلبان هواپیمای شماره 2 مطرح شد. شهيد خضرايي فرمانده پايگاه همدان گفت: بهتر است که موضوع را با عباس دوران در میان بگذاریم. چرا که بنا به نوع مسئولیتش باید ایشان از انجام این مهم که توسط این پایگاه صورت می گیرد با اطلاع باشد. لذا با دعوت از دوران که در مسئولیت جانشین معاون عملیات پایگاه انجام وظیفه می کرد جلسه سه نفری بین شهيد خضرايي، شهيد ياسيني و شهيد دوران تشکیل شد. در این جلسه فرمانده پایگاه ابتدا شرایط کشور را برای حاضرین تشریح کرد و ضرورت اجرای عملیات منحصر به فردی را که بر طبق فراگ پروازی به پایگاه محول شده بود، با توجه به شرایط منطقه لازم دانست. او توضیحات جامعی هم در خصوص عملیات داد. عباس که مشتاقانه به صحبت های فرمانده پایگاه گوش میداد پرسید در حالی که نقاط حساس و حیاتی در حاشیه و داخل شهر بغداد وجود دارد، به چه منظور پالایشگاه الدوره به عنوان هدف انتخاب شده است؟

سرهنگ یاسینی از فرمانده پایگاه اجازه خواست تا به پرسش عباس دوران پاسخ گوید. فرمانده سرش را به علامت موافقت تکان داد و گفت: نظیر چنین پرسشی برای من هم مطرح بوده و باعث شده تا برای گرفتن پاسخ به ستاد تهران مراجعه کنم و پاسخ سؤال مورد نظر را دریافت نمایم. موقعیت و شرایط هدف برای بمباران به نحوی مورد گزینش و طرح ریزی عملیاتی قرار گرفته که آثار حاصل از حملات هوایی از دید خبرنگاران رسانه های گروهی جهان که در یکی از هتلهای مشرف به پالایشگاه الدوره بغداد مستقر می باشند پوشیده نماند و با انجام عملیات، دفاع هوایی قدرتمند مورد ادعای صدام حسین زیر سؤال برود و مقا مهاي کشورهایی که قرار است در کنفرانس غیر متعهدها شرکت کنند به نا امنی بغداد پی ببرند. لذا پالایشگاه الدوره به دلایل ذیل انتخاب گردیده است. همجواری آن با پایگاه الرشید که هیچ تردیدی در مورد حضور دفاع هوایی عراق با داشتن انواع هواپیماهای شکاری میراژ در این پایگاه در اذهان سران غیر متعهدها باقی نمی گذارد. دود آتش حاصله از مواد خام و فرآورده هاي نفتی این پالایشگاه پس از بمباران ساعت ها مشتعل خواهد بود و بخش وسیعی از آسمان شهر بغداد را خواهد پوشاند و از دید خبرنگاران رسانه های گروهی پوشیده نخواهد بود. علاوه بر آن بازتاب وسیعی در جهان خواهد داشت و اثرات این بمباران در کوتاه مدت قابل مهار نیست که این خود سند زنده و آشکاری برای موفقیت عملیات خواهد بود.

سپس از عباس دوران پرسید با توجه به تجربه ای که دارید و چندین بار روی بغداد پروازهای عملیاتی داشت هاید نظرتان در خصوص اجرای این عملیات چیست و برای اجرای آن کدام یک از خلبانان را پیشنهاد می کنید؟ عباس دوران لحظه ای سکوت کرد و سپس از پنجره اتاق به هواپیمایی که در حال برخاستن از باند پروازی بود چشم دوخت. افکار درونی اش ندا میداد اگر من در مسئولیت جانشین معاون عملیات باشم کدام یک از بچه ها را برمي گزینم؟ عباس در جایگاهی بود که باید تصمیم می گرفت، برای همین سيماي یکایک همکاران خلبانش از مقابل دیدگانش گذشتند. رضا، سیروس، حمد الله، ناصر، تورج، محمد، کریم، علی رضا، فریدون، منصور. رضا یک بچه یک ماهه دارد، ناصر تازه ازدواج کرده است، محمد خانمش غریبه است و با محیط نظامی آشنایی ندارد، منصور مجرد است و با پدر و مادر و خواهرش زندگی می کند، حسین خانمش بیمار است و در بیمارستان بستری است. هر کدام مشکلی دارند، به کدام یک از بچه های خلبان بگویم که با پذیرش این مأموریت نامه رفتنش را امضا کند؟ در حالی که فرمانده پایگاه و معاون عملیات به عباس چشم دوخته بودند، عباس نگاهش را از قاب عکس امام (ره) که لبخند بر چهره داشت و بر دیوار مقابل نصب شده بود بر گرفت، لبخندی زد و گفت: من آماده ام! شهید خضرایی که اشک در چشمانش جمع شده بود و به وجود چنین خلبانانی افتخار می کرد گفت: «با این وصف حاضرید مسئولیت عملیات را به عهده بگیرید؟

دوران سرش را به نشانه موافقت تکان داد و گفت با همه مخاطراتی که به آن اشاره داشتید، بله قربان

آماده ام .

سپس فرمانده پايگاه نامه لاک و مهر شد های را که چیزی جز فراگ پروازی نبود به عباس تحویل داد. در حالی که شهید یاسینی خود را برای انجام این عملیات مهم و سرنوشت ساز آماده می کرد، خبر ورود تعدادی از هواپیماهای دشمن متجاوز به حريم هوايي ايران از طریق رادار پايگاه اعلام شد. شهید یاسینی سریع به صورت داوطلبانه به مقابله با هواپیماهای دشمن برخاست که در این درگیری موفق به سرنگوني یک فروند هواپیمای دشمن شد. اما هواپیمای او به هنگام مراجعت هدف موشک قرار گرفت و در حالی که هواپیما از کنترل او خارج شده بود، به صورت اضطراری با چتر نجات فرود آمد و این عملیات باعث شد تا نتواند عباس دوران را در حمله به پالایشگاه الدوره همراهي كند. چرا که استانداردهای پروازی بعد از آن سانحه به او اجازه شرکت درچنین عملیاتی را نمی داد. سرانجام لیدری دسته پرواز را عباس دوران شخصا به عهده گرفت.

خبر حمله دو فروند جنگنده بمب افكن ايراني به پالايشگاه الدوره در جنوب شرقي بغداد بر روی خط تلکس خبرگزاری هاي معتبر جهان خود نمایی کرد و بازتاب گسترده اي روي محافل سياسي جهان به ويژه بر كشورهاي عضو جنبش عدم تعهد گذاشت. عمليات بي نظير «منصور» یاوه گویی يك روز پيش صدام را که در مصاحبه خبری از وجود امنیت بی نظیر در بغداد برای ميزباني اجلاس سران غیر متعهدها خبر داده بود، نقش بر آب كرد. لذا اغلب دولت هاي جهان از همان لحظه به نا امن بودن بغداد پی بردند.

لحظاتی از بمباران اهداف از پیش تعیین شده نگذشته بود که عباس دکمه رادیو را فشرد و محمود اسكندري خلبان شماره دو را صدا زد و موقعیت او جویا شد. محمود در پاسخ به سؤال عباس فریاد زد: ما موفق شدیم... الله اکبر...

محمود پيوسته الله اکبر می گفت و در پوست خود نمی گنجید. در حالی که دو هواپیما با سرعت هر چه تمام ميكوشيدند خاک دشمن را ترک گويند، ناگهان صدای برخورد موشک به بخشی از بال راست هواپیمای شماره كی، عباس را به خود آورد. هواپيما ناگهان بر اثر برخورد موشک عراقي ها حدود ده متر به سمت بالا پرتاب شد. منصور كاظميان خلبان کابین عقب فریاد زد: ما رو زدند.

عباس دستور داد: کوچک ترین تغییر در نشان دهنده ها را به من گزارش کن و هر چه م یگم عمل کن.

منصور: چشم قربان.

منصور در حال گزارش چگونگی سیستم ها بود و هنوز مسافت چندانی طی نشده بود که بار ديگر بخشی از دم هواپیما مورد اصابت موشک قرار گرفت و منصور فریاد زد: دوباره زدند.

نشا ندهنده ها از وضعیت بد هواپیما خبر می دهند.

فشار به پایینترین حد رسید.. سيستم روغن هیدرولیكار نمي كند... منصور نگاهی به بال هواپیما کرد و گفت: بخشی از بال هواپیما آتش گرفته چه دستوری می دهید قربان؟

عباس: در حالت صد درصد پس سوز ميزارم، شاید بتونه ما رو تا جایی برسونه.

عباس با استفاده از پس سوز بر سرعت هواپيما افزود اما اثری نداشت. هواپیما در ميان شعله آتش می چرخید. بخش دیگری از دم هواپیما نیز در حال سوختن بود. بوی سوختن اجزای هواپیما هوای نامطلوبی را در درون کابین ایجاد کرد و تنفس را برای آنان مشکل ساخت.

منصور: قربان، هواپیما تعادل خودش را از دست داده، چه دستوری می دهید؟

عباس: می تونی ایجکت کنی؟

منصور: شما چی قربان؟

عباس: من قبلا بهت گفته بودم، نم یخوام تن به اسارت بعثي ها بدم.

منصور: پس من هم کنارتون می مونم.

عباس: نه، این کارو نکن. شانس نجات تو به مراتب بیشتر از منه. در صورت اسارت با تو کاری ندارند.

منصور: ولی قربان من حاضر نیستم هواپیما را ترک کنم.

عباس: گفتم وقت تعارف نیست، آماده باش. عباس پس از این که از آمادگی کامل همکار خلبانش برای پریدن از هواپیما آگاه شد اعلام کرد: آماده؟

منصور: آماد هام قربان.

عباس: حالا دسته ايجكت انفرادی رو بکش.

منصور که از قبل حالت پرش به خود گرفته بود، به طور خود کار آماده خروج از کابین شد. اما ناگهان بر اثر انفجار کپسو لهای راكت زیر صندلی پران، کاناپی هواپیما با صدای خشکی که ناشی از عمل کردن راکتهای زیر صندلی هواپیما از درون کابین بود، منصور کاظمیان را با سرعت سرسام آوری به بیرون هواپیما پرتاب کرد.

در آن لحظه عباس حال و هواي ديگري داشت. از یک طرف به سرنوشت نامعلوم همکار خلبانش که تا این لحظه او را به خوبی در انجام فرامین یاری كرده بود می اندیشید و از طرف دیگر به وضعیت بد هواپیمای متلاشی شده و سرنوشت نامعلوم خود.

اندکی سمت گرفت تا از وضعیت همکارش با خبر شود و پس از اطمینان از اینکه چتر نجات سایه ای از امید بر سر همکارش گستراند تا حدودی آسوده خاطر شد.

سرانجام تلاش خلبان جسور برای سالم به مقصد رساندن هواپیما به نتیجه نرسید. او در آخرین تماس با محمود اسكندري خلبان هواپیمای شماره دو اعلام کرد: هواپیما آتش گرفته و دچار واماندگی شدید شده. کابین عقب به دستور من هواپیما را ترک کرد، اما من حاضر به ترک هواپیما نیستم. میرم به سمت هدف ثانویه.

محمود که پس از عملیات موفقیت آمیز روحیه اش دو چندان شده بود و با خوشحالی و به سرعت و با غرور در حال ترک آسمان بغداد بود، با شنیدن پیام همکارش متعجب شد و چهره درهم کشید

محمود: شماره یک، پیام مفهوم نبود، تکرار کن، کدام هدف ثانویه، هنگام توجیه به چیزی اشاره نشده بود. کجایی؟

عباس: 20 درجه به راست.. ساعت 7 بامداد.. کمی بالا.. من در 50 مایلی جنوب بغداد به سوي محل برگزاری اجلاس سران در حركت هستم.
ما برای آن که ایران خانه‌ی خوبان شود، رنج دوران برده ایم
نگراني در پايگاه هوايي همدان

تا آن ساعت هیچ یک از مسئولان عملیات پایگاه همدان نمی دانستند چه اتفاقی خواهد افتاد و نتیجه مأموریت عباس دوران و همراهانش چه خواهد شد. فرمانده و مدیر عملیات و كساني که با نحوه اجرای عملیات هوایی آشنایی دارند، به خوبی میدانند که برای مدیران و طراحان و هدایت کنندگان این گونه عمليات، دشوارترین دقایق از هنگامی آغاز می شود که هواپیماها را طبق برنامه به سوی اهداف گسیل می دارند، حال باید در انتظار بمانند تا پس از مدتی به تدریج با تماس دوباره از طریق رادار و پستهای شنود از خبر سلامت و بازگشت به موقع آنان آگاه شوند. این حالت انتظار، سنگی نترین فشارهای روحي را به افرادی که در پس تهای فرماندهی و مراکز کنترل مشغول انجام وظیفه هستند وارد می سازد و بی صبری و اشتیاق آمیخته با تشویش پنهان به جان آدمی چنگ می اندازد و تا پايان عملیات لحظ های آرام و قرار باقی نمی گذارد.

معمولا فرماندهان پایگاه و معاونان علمیات در این گونه مواقع دائم با محاسبه سرعت و مسافت، زمان رفت و برگشت هر دسته پروازی را معین و با در نظر گرفتن ساعات برخاستن هواپیماها سعی می کنند زمان مراجعت هر یک از دسته های پروازی را محاسبه و زمان تقریبی عبور آنان از مرز و اخذ تماس مجدد را تعیین کنند. دیده بان هاي منطقه و افسران رابط پدافند هوایی مستقر در پست فرماندهی موظفند زمانهای تقریبی خروج هواپيماها از مرز و بازگشتشان را بیدرنگ به ستادهاي فرماندهی مخابره نمايند. پست شنود و رادار خبر داد كه از لحظه خروج هواپیماهای عباس و همرزمانش و همچنین هواپیماهایی که از پایگاه های دیگر به خاک دشمن یورش برده اند، وضعیت مناطقي در داخل خاك عراق چند بار قرمز شده است.

همچنين در آن لحظات در خصوص فعالیت هوایی دشمن و حملات آ نها به برخی از نقاط داخل كشورمان گزار شهای متعددی به پست فرماندهی واصل شد که چندان مهم نبوده است.

شكي نيست كه سرهنگ خلبان عباس دوران در آن عمليات و پس از حمله په پالايشگاه الدوره بغداد، به راحتی می توانست با استفاده از صندلی پران و با استفاده از چتر نجات، هواپیماي سانحه ديده را ترک کند. او دستور ترک هواپیما را به کابین عقب خود داد، اما همان طور که از قبل گفته بود حاضر نشد تا باقی عمرش را به اسارتی تلخ بسپارد. در حالی که با غرش سهمگین هواپیمای خود و بمباران پالايشگاه الدوره و شکستن دیوار صوتی بر فراز شهر بغداد، پايتخت عراق را نا امن و عرصه تاخت و تاز خود قرار داده بود، خبرنگاران رسانه هاي بين المللي را شگفت زده كرده بود، همچنان ميكوشيد هواپیمایش را به یکی از تاسیسات مهم عراق که فاصله چنداني با محل برگزاری اجلاس سران غیر متعهدها نداشت بگوبد.

با وجودي كه بمب و فشنگي در اختيار نداشت، این بار خود را به بمبي در کابین هواپیما تبديل كرد تا نوع رسالت فداكاري اش را در مورد ایران عزیز را به نمايش بگذارد، و با آخرین ضربه به وسيله تنها سرمایه اش که جانش بود، اوج اخلاص و ایثار و از جان گذشتگي را به نسلهاي آينده نشان دهد. عباس خواست تا زماني كه ایران سرافراز همیشه زنده است، زنده بماند.

بود گاهی که مردی آسمانی

به جانی سرفرازد لشکری را

نهد جان در یکی تیر و رهاند

زننگ تیره روزی کشوری را

عباس که ديگر نه بمب و نه مسلسلی در بساط داشت، با غرش سهمگيني كوشيد خود را به سمت ساختمان محل برگزاری اجلاس که در اتاق جنگ پايگاه همدان با کدی به عنوان هدف ثانویه بر روی نقشه برای خود با خودکار قرمز ضربدر کشیده بود برساند. ولي هواپیما تعادلش را از دست داده بود و به سختی کنترل میشد. در حالی که با هر دو دست استیک فرمان را به سمت خود می کشید تا سر هواپیما را در افق نگه دارد و از سقوط و شیرجه آن به سمت زمین جلوگیری نماید، همچنان به سمت یکی از تأسیسات مهم عراق در نزدیک محل اجلاس به پيش تاخت. در آن ثانیه های

واپسین، و با چشم بصيرت زندگی کوتاه خويش را بازنگري كرد. اين زندگي كوتاه همچون صفحه سینما از مقابل دیدگانش گذشت و همچنان كه هواپیما با سرعت برق به پیش می تاخت، روح او نيز به آسما نها عروج كرد، تا كنار شهداء و اوليا و صديقين جاي گيرد.

 
انتهای پیام/
ارسال نظرات
پر بیننده ها