خبرگزاری بسیج : دستی زیر سر دارد و لبخند گرمی روی لب. هر از گاه نیم نگاهی به تکاپوی اطرافیان میاندازد و زیر لب زمزمه میکند: «السلام علیک یا اباعبدلله»
تنها چند دقیقه با شهادت و آرامش ابدی فاصله دارد و حالا آنچه در قالب ویدویی کوتاه از او به یادگار مانده خلاصهترین ترجمان از حس و حال عاشقانی است که ملیتی فراتر از مرزهای جغرافیایی برای خود برگزیده و دوشادوش هم هویتی واحد را شکل دادهاند: رزمندگان مدافع حرم.
اما این «مدافعان حرم» که خیلی زود به خیل «شهدای حرم» میپیوندند کیستند و چه در سر دارند؟
آرمانشان چیست و چگونه دل از آرامش زندگی روزمره میکنند و بدون اجبار از ایران، سوریه، افغانستان و کشورهای دیگر عازم کارزار «دفاع از حرم» میشوند؟
روایت یک حیرانی
«عقل میگوید بمان و عشق میگوید برو... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.»
شهید سیدمرتضی آوینی در روایت ماندگار خود از عصر عاشورا تحت عنوان «فتح خون» برشهایی تکاندهنده و بعضا ماندگار دارد که گویی تا سالهای سال بکری خود را از دست نداده و هنوز روایت حال ما هستند.
قضاوت درباره جوانانی که امروز و در فضای رسانه تحت عنوان کلی «مدافعان حرم» خطاب میشوند و بعضا نگاهی آمیخته با پیشداوری نسبت به اهداف و آرمانهایشان داریم، کار سادهای نیست.
اساسا سهل و ممتنع است که بخواهیم از دلباختگانی بگوییم که بیشتر اهل خلوت بوده و هستند و نه فقط خود اصراری بر فریاد باورهایشان نداشتهاند که بازماندگان و همراهانشان هم حد و مرزی معین با فضای پرهیاهوی رسانهها دارند.
چگونه میتوان با ابزار «عقل» به قضاوت دیپلماتهای عاشقی نشست که اگرچه ردای تقابل با جاهلیت مدرن داعشیان را به تن کردهاند اما خود نیز چندان در قید و بند «عقل» نبوده و پا در مسیری گذاشتند که دیگران جز به حیرت نمیتوانند به روایت و بازخوانی آن بپردازند؛ حیرتی از جنس همان تقابل عقل و عشق!
زکریا یکی از همین شهیدان حرم بود که دست از جان شست و پای عشق ایستاد.
شهیدی که با تمام جان رفت و بی سر بازگشت.
راستی مدافعان حرم به چه می اندیشند و شهید شیری در اندیشه کدام صفت از صفات باریتعالی بود و عشق را در چه تفسیر بود.
1010/گ30/ب