معاونت بررسی و گفتمان‌سازی نهضت استادی بسیج ایران مطرح کرد:

چرا واشنگتن همچنان در خاورمیانه ناکام می ماند؟

هم آمریکا پس از هزینه کردن تریلیون ها دلار و جان باختن هزاران نظامی اش، از برقراری ثبات ناتوان مانده است. ‌این خلاء امنیتی، همچنین رقابت بیرحمانه ای را در میان رقبای منطقه ای بر می انگیزد. در چنین شرایطی است که پای قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای با پول، سلاح و حتی مداخله مستقیم نظامی باز می‌شود تا کشور هدف را در مدار خود قرار دهند.
کد خبر: ۹۲۹۱۸۷۹
|
۱۹ آبان ۱۳۹۹ - ۱۵:۰۱

به گزارش سرویس اساتید خبرگزاری بسیج، معاونت بررسی و گفتمان سازی سازمان بسیج اساتید در مقاله‌ای تحلیلی، به علل ناکامی واشنگتن در خاورمیانه ، پرداخته است.

چرا واشنگتن همچنان در خاورمیانه ناکام می ماند؟

در متن این مقاله تحلیلی آمده است:

1. از دهه 1950، واشنگتن تلاش کرده تا هر چند دهه یکبار، دولت ها را در گستره خاورمیانه تغییر دهد از جمله در ایران، افغانستان، عراق، مصر، لیبی و سوریه. انگیزه این مداخله ها و روش آنها هم یکسان نبوده است: گاه با کودتا، گاه با تهاجم و اشغال یک کشور و گاه با تکیه بر دیپلماسی، شعار و تحریم.

2. با اینحال، همه این تلاش ها، یک وجه مشترک داشته است: ناکامی. در هر مورد، سیاستگذاران آمریکایی، درباره تهدیدی که متوجه ایالات متحده است، بزرگنمایی کرده اند، چالش های جایگزینی رژیم ها را کمرنگ جلوه داده اند و با دلگرمی های خوشبینانه تبعیدی ها یا بازیگران محلی که قدرت کمی دارند، خام شده اند. در هر مورد، آمریکا یک پیروزی زودرس را اعلام کرد و نتوانست آشفتگی هایی را که در پی سقوط یک رژیم پیش می آید، درست ببیند تا اینکه سرانجام خود را با هزینه های هنگفت انسانی و مالی که تا دهه ها ادامه می یابد، دست به گریبان دید.

3. چرا جایگزینی رژیم ها در خاورمیانه، تا به این اندازه دشوار است؟ و چرا رهبران آمریکا و برنامه ریزانش همچنان فکر می کنند که می توانند این کار را به خوبی انجام دهند؟ پاسخ آسانی برای این پرسش ها وجود ندارد و مهم است اذعان کنیم که در هر مورد، راه حل های جایگزینِ تغییر رژیم هم، چندان خوشایند نبوده است. با این حال، در شرایطی که سیاستگذاران آمریکایی با چالش های این منطقه دست به گریبان اند، باید آن الگوهای خود- توهمی و بدسنجی را هم ببینند که هر بار آنها را گرفتار وسوسه تغییر رژیم در این منطقه کرده و سرانجامی فاجعه بار پدید آورده است.

4. در هر یک مورد از عملیاتِ تغییر رژیم در خاورمیانه، هرچقدر هم که ماهرانه طراحی و آماده سازی شده باشند، پیامدهایی پیش بینی نشده و ناخوشایند رخ داده است. شاید پررنگ ترین نمونه این پدیده، تهاجم 2003 به عراق بود که صدام را سرنگون کرد اما لاجرم، به ایران دست بالا را داد، به جهادگرایی دامن زد، به دیکتاتورهای اطراف جهان ارزش بالقوه برخورداری از جنگ افزارهای هسته ای را نشان داد، بر تردید جهان در امیدِ خیر به قدرت آمریکا افزود و افکار عمومی آمریکا را نسبت به مداخله نظامی تا چند دهه آینده، تلخکام کرد.

5. در هر مورد از تلاش آمریکا برای جایگزینی رژیم ها، چشمگیرترین پیامدها، همان موارد ناخواسته بوده اند. در سال 1953 (1332 خورشیدی)، سی آی ای به برکناری محمد مصدق نخست وزیر ملی گرای ایران یاری رساند چرا که محمدرضا شاه را همدست منطقه ای مطمئن تری در برابر اتحاد شوروی می دید. اما فساد افسارگسیخته و سرکوب خشونت بار شاه- که همراهی ذینفعانی در آمریکا را هم داشت- سرانجام به انقلاب 1979 انجامید و یک رژیم شدیدا ضدآمریکایی اسلامگرا روی کار آمد که از آن زمان به حمایت از تروریسم و ناپایدارسازی خاورمیانه سرگرم است.

6. در افغانستانِ دهه 1980، حمایت آمریکا از مجاهدین اسلامگرا، به تضعیف اتحاد شوروی انجامید اما همچنین به یک دهه آشفتگی، یک جنگ داخلی، ظهور دولت خشن طالبان و تقویت جنبش جهانی جهادگرایان انجامید و سرانجام هم به یک مداخله نظامی دیگر توسط آمریکا.

7. در مصر 2011 هم، حمایت دیپلماتیک آمریکا از برکناری حسنی مبارک، سرانجام به حکومتی خودکامه تر در دوران عبدالفتاح سیسی انجامید. در همین سال، سرنگونی قذافی با کمک آمریکا و سقوط دولتمداری در این کشور، خشونت گسترده، تکثیر سلاح در سراسر منطقه و تشدید ناپایداری در چاد و مالی را در پی داشت و همچنین روسیه را مصمم کرد که دیگر به هیچ قطعنامه ای برای جایگزینی رژیم در شورای امنیت رای ندهد.

8. طرفداران برکناری قذافی به این امید داشتند که سرنگونی او، درسی باشد برای دیگر دیکتاتورهای منطقه تا خودشان کوتاه بیایند یا با سرنوشت او روبرو شوند. اما در سوریه، درست عکس این پیش بینی رخ داد: اسد به سرکوب شدیدتر روی آورد و راه بر حضور جهادی ها در منطقه بازتر شد. تلاش آمریکا و دیگران در حمایت از شورشیان برای برکناری اسد هم فاجعه بارتر شد. با عزم روسیه و ایران در نگه داشتن اسد، سالها کمک نظامی به مخالفان سوری، نه به سرنگونی اسد که به شعله کشیدن یک جنگ داخلی، یک تراژدی انسانی، موج پناهجویان که از زمان جنگ دوم جهانی سابقه نداشت (همراه با واکنش عوامگرایان در اروپا) و انفجار افراط گرایی جهادی انجامید.

9.  هسته مشکل این است که هرگاه یک رژیم موجود، منهدم شده (یا حتی بطور چشمگیری توسط نیروهای خارجی تضعیف شود)، یک خلاء سیاسی و امنیتی پیش می آید و یک جنگ قدرت آغاز می شود.

آمریکایی ها دوست دارند اینطور فکر کنند که مداخلات خارجی شان صادقانه و سخاوتمندانه است و از آن قدرشناسی گسترده ای هم می شود اما حتی زمانی که آنها به سرنگونی رژیم های غیرمردمی کمک می کنند، لزوما کسی با آنها بعنوان نیروهای آزادیبخش برخورد نمی کند.

10.  در نبود امنیت، مردم هیچ چاره ای نمی بینند مگر آنکه خودشان را سازماندهی و مسلح کنند و به شبکه های خویشاوندی، قبایل و فرقه ها پناه ببرند تا در امان بمانند. این کار فرقه گرایی و رقابت های درونی را دامن می زند و گاه هم به جدایی خواهی می انجامد. در آغازِ یک مداخله، گروههایی که نقاط اشتراک اندکی دارند، ائتلاف هایی را شکل می دهند اما به محض آنکه رژیم فرو بریزد، با هم به ستیز می رسند. در بیشتر موارد، افراطی ترین و خشن ترین گروهها غلبه می کنند و نیروهای میانه رو و عملگراتر، به حاشیه می روند و آنان که از قدرت برکنار مانده اند برای به زیر کشیدن نیروهای حاکم تلاش خواهند کرد.

11.  هرگاه که آمریکا تلاش کرده، خود این خلاء را پر کند، همانطور که در عراق و زمانی هم در افغانستان چنین کرد، خود به هدفی برای ساکنان محلی و کشورهای همسایه تبدیل شده که در برابر دخالت خارجی مقاومت می کنند. سرانجام هم آمریکا پس از هزینه کردن تریلیون ها دلار و جان باختن هزاران نظامی اش، از برقراری ثبات ناتوان مانده است. این خلاء امنیتی، همچنین رقابت بیرحمانه ای را در میان رقبای منطقه ای بر می انگیزد. در چنین شرایطی است که پای قدرت های جهانی و منطقه ای با پول، سلاح و حتی مداخله مستقیم نظامی باز می شود تا کشور هدف را در مدار خود قرار دهند.

12.  آمریکایی ها دوست دارند اینطور فکر کنند که مداخلات خارجی شان صادقانه و سخاوتمندانه است و از آن قدرشناسی گسترده ای هم می شود اما حتی زمانی که آنها به سرنگونی رژیم های غیرمردمی کمک می کنند، لزوما کسی با آنها بعنوان نیروهای آزادیبخش برخورد نمی کند. در واقع، حتی معقول ترین مداخلات در خاورمیانه هم اغلب به مقاومت خشونت بار می انجامد.

13.  حتی سرکار آوردن رهبرانی که مدعی دوستی با آمریکا هستند نیز، همیشه موجب نشده که آنها مطابق میل واشنگتن عمل کنند. دست آخر، آنها هم نگران منافع محلی خود هستند و اغلب برای تقویت مشروعیت خود، در برابر قدرت خارجی می ایستند و می دانند که واشنگتن چاره ای جز ادامه حمایت از آنان ندارد.

تغییر رژیم، همیشه بعنوان وسوسه ای در واشنگتن باقی خواهد ماند. رهبران آمریکا و مشاورانشان گاه و بیگاه به سمت این گمان کشیده می شوند که آمریکایی ها می توانند از توان نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی بی نظیر خود برای خلاص شدن از رژیم های بد و جایگزینی آنها با رژیم های بهتر استفاده کنند.

14. همچنین تا جایی که به بازیگران همسایه مربوط می شود، اغلب هم این کشورها هستند که بهتر از آمریکا عمل می کنند چرا که نفوذ محلی بیشتری دارند و منافعشان بیش از آمریکا در خطر است.

15.  بخشی از مشکل به این باز می گردد که سیاستگذاران آمریکایی، اغلب شناخت عمیقی از کشورهای هدف در خاورمیانه ندارند و آن جوامع را نسبت به دستکاری های آمریکا، بدگمان می سازند... همچنین دهه ها تجربه نشان داده است که رژیم های خودکامه، هرگز زیر فشار تحریم اقتصادی به تنهایی (که بیشتر به عموم مردم آسیب می زند) یا حتی در رویارویی با فشار معمول نظامی، کوتاه نمی آیند.

16.  باید در نظر داشت که همراهی و بردباری افکار عمومی آمریکا و نیز قدرت این کشور نامحدود نیست... بیشتر آمریکایی ها در آغاز از مداخله های نظامی در افغانستان و عراق حمایت کردند اما در گذر زمان، اکثریت به این نتیجه رسیدند که هردوی این مداخله ها، اشتباه بوده است. البته به دشواری بتوان ادعا کرد که افکار عمومی آمریکا، هیچگاه از مداخله در لیبی یا سوریه حمایت کرده باشد.

انتهای پیام/

 

 
ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار