به گزارش خبرگزاری بسیج ،تا چشم کار میکند بیابان است و بیابان و خانههای محقری که قربانعلیِ ۶۵ ساله میگوید، دیوار بخت و اقبال ساکنانش کوتاهِ کوتاه است.
خودش همسنِ دلش نیست
نوجوانترین فرمانده کشور "مهرشاد سهیلی" نام دارد.
آقای دیناروند میگوید: مهرشاد برای اولین بار هیات تعزیه را در مدرسه اشان برپا کرد و با هیات ما هم همکاری خوبی داشت.
نوجوانی که وقتی از روی پل حرف میگذرد و در مسیر عمل گام برمی دارد، وِرد زبان همه میشود تا جایی که تحسین او در گلوی تریبون نمازجمعه هم منعکس میشود و حجت الاسلام موسوی نماینده، ولی فقیه و امام جمعه دهلران با حمایت از فعالیتهای فرهنگی اش با او همراه میشود.
اگر علی اصغر (ع) سرباز کوچک کربلای حسین بود و شهید حسین فهمیده سرباز کوچک کربلای خمینی؛ حالا مهرشاد سهیلی سرباز کوچک مکتب رهبر و پیر و مرادش امام خامنهای ست.او میگوید هیچ کدام از سخنرانیهای آقایم را از دست نمیدهم، یک روز که از آتش به اختیار فرهنگی صحبت کردند، عزمم را برای قدم گذاشتن در این راه جزم کردم و مصممتر از پیش قدم برداشتم. |
من که دردهای فرهنگی و رنجهای اقتصادی مردم این دیار را با گوشت و خونم و با همهی وجودم احساس میکردم، تصمیم گرفتم در حد وسع و توانم آنها را درمان کنم. سنم کم بود و سیزده سال بیشتر نداشتم؛ اما انگیزه ام خیلی بزرگ بود و من با تکیه به بزرگیِ انگیزهای که داشتم یا علی گفتم و عشق آغاز شد.
یا علیای که میگوید فقط حرف نیست در عمل هم سعی میکند، پا جای رد پای مولایش، علی (ع) بگذارد تا گوش شنوای دردمندان باشد و از مرام و سیرهی امامش برای هم سن و سال هایش سرمشق بنویسد.
مهرشاد از دیدن کودک همسایهای که سعی میکند، انگشت شست پایش را در داخل کفشهای پاره اش قایم کند، دلش به درد میآید و از قد کوتاه مدادی که در دست همشاگردیش جا نمیشود؛ برای همین هم جعفری، معاون پرورشی و تربیتی اداره آموزش و پرورش موسیان میگوید: مهرشاد هنوز هم با اهداء بستههای فرهنگی و مالی به دانش آموزانِ منطقه کمک میکند.
او هفتهی گذشته تعداد ۲۵۰ جلد کلام الله مجید را به مدارس بخش موسیان اهدا کرد که واقعا مورد نیاز بود و بستههای لوازم التحریر را هم به دانش آموزان نیازمند در طول سال هدیه میکند.
اما سهیلی میگوید دلش میخواهد که به این افراد ماهیگیری بدهد تا ماهی، بنابراین از آرزوی سخاوتِ دستانی که دستشان میرسد، حرف میزند و میگوید اگر افراد توانمند جامعه بیشتر دست به جیب شوند میتواند بستر مناسبی برای اشتغال نیازمندان ایجاد کند.
او در اندیشه راه اندازی چند خط تولید برای نیازمندان است. همچنین احداث کارخانهی صنایع غذایی هم از جمله اهدافی ست که آن را برای دستگیری از محرومان در دستور کار خود قرار داده است، اما روح تشنه اش تنها با چشاندن طعم نیکی به مردم زادگاهش سیراب نمیشود؛ برای همین هم به مناطق محروم سیستان و بلوچستان و روستاهای قم نیز سر میزند و جان و روحشان را از جام احسان و مهربانیِ دلش پر میکند.
احداث و مرمت اماکنی مثل حمام و سرویسهای بهداشتی، مدارس، بیمارستانها و راه اندازی اغذیه فروشی در جاهایی که دسترسی به بازار ندارند و کمکهایی مانند تهیه دارو برای بیماران و اهداء جهیزیه به نوعروسان و نیز کمک به جیبِ از کار افتادگان، کارهای بزرگی ست که اگر از نظر کمّی هم به آنها نگاه کنیم، تعدادشان بسیار بیشتر از عددهای سن اوست.
ایلام، کوچکترین استان کشور است؛ اما آوازهی دلهای بزرگ مردمانش به گوش همه رسیده است، مردمی که در زلزلهی کرمانشاه، دلهایشان لرزید و با خلق تماشایی گستردگیِ حضوری به نشانهی مهربانی به یاری همنوعانشان رفتند. این جا و در ایلام، سرِ گرسنه بر بالین گذاشتن همسایه برای دیگر همسایهها درد است؛ برای همین هم بسیاری از این مهربانان بی توقع با تشکیل گروههای متعدد به یاری محرومان میشتابند و داشته هایشان را با آنها تقسیم میکنند. |
مادری مهربان برای محرومان
صبریه رازیِ ۵۵ ساله، صبرش برای بر دوش کشیدن دردِ دردمندان زیاد است؛ اما برای دیدن رنج هایشان بسیار کم؛ حتی شب ها، یک زنگ تلفن ساده او را روانهی بیغولههایی میکند که یا از سرما خوابشان نبرده است و او برای گرما بخشیدن به زیر سقف هایشان از هیچ تلاشی دریغ نمیکند و یا بیمارند و او باید پرستار آه و ناله هایشان شود.
خانم شوهانی، رییس امور اجتماعی اداره کار، تعاون و رفاه اجتماعی استان در همراهی خود با او برای شنیدن صدای محرومان میگوید: پارسال همین موقعها بود که نم نم باران بر خشکی شیشه جلویی ماشین غلبه میکرد و کار برف پاکن را برای دیدِ مسیرِ جلو سخت کرده بود و درب جعبه عقب ماشین که به خاطر بار زیاد به سختی بسته شده بود، رسیدن به مقصد را برایمان مشکل میکرد.
اولین بار بود که خانم رازی و دکتر موسی نژاد را همراهی میکردم.
ما پشت سر وانتی که یخچال را حمل میکرد، حرکت میکردیم تا این که بالاخره به درب کلبه محقری رسیدیم که با چند قطعه سنگ، جای پایی برای ورود به آنجا ساخته بودند. اهل خانه که زنی بی سرپرست بود و دخترکی با چشمهای زیبا وعسلی و یک پسر بچه ذوق زده به استقبال خانم رازی و دکتر موسی نژاد آمدند.
دکتر موسی نژاد با وجود درد کمری که داشت با کمک رانندهی وانت یخچال را داخل خانه بردند.
دلم سوخت که بعد از این دکتر باید درد کمرش را تحمل میکرد. بچه ها، خانم رازی را بغل میکردند و او هم مانند مادری مهربان ناز و نوازششان میکرد.دخترک میگفت خاله خوب شد که آن روز، برای پنجرهی اتاقمان شیشه خریدید، دیگر شبها سردمان نمیشود. هنوز بقایای نایلکس قبلی، دور شیشهها وجود داشت.
خانم رازی، گاه همرازِ زن جوانی میشود که فرغون به دست در بنایی به شوهرش کمک میکند تا برای ۳ تا دخترش سقفی بسازد که در سرمای زمستان در امان باشند و در همدردی با آنها به دنبال تهیه مصالح ساختمانی هم میرود.
خانم همتی، مدیرکل بهزیستی استان ایلام هم علاوه بر خدمات سازمانی اش، عضو گروههای خیرین است و با تهیه مصالح ساختمانی برای این خانواده به ندای قلب مهربان خانم رازی پاسخی از جنس مهربانی میدهد.
خانم صبریه رازی بعضی وقتها با خریدن یک دستگاه سبزی خورد کن، در سفرهی یک مادرِ سرپرست خانوار برای همیشه نان میگذارد.
بستههایی به نشانی مرام علی
دکترایش را در رشتهی مسائل و آسیبهای اجتماعی گرفته؛ اما میگوید، بیشتر از آن که رشتهی تحصیلی اش در او تاثیر گذاشته باشد، روحیهی خاصش او را به سمت این رشته کشانده است. او در پارکینگ خانه اش، مشغول بسته بندی مواد غذایی است.
پاسخ من به عنوان کسی که از نزدیک با مسائل و مشکلات این افراد آشنا هستم این است که همین کمکها میتواند جلوی بسیاری از معضلات و آسیبهای اجتماعی که مادران و زنان سرپرست خانوار را تهدید میکند، بگیرد.
آقای موسی نژاد از خاطرهای حرف میزند که میگوید این گونه موارد، کم هم نیست. او میگوید: بارها پیش آمده که در هجوم تماسها و التماسها وقتی کاری از دستم برنمی آید کلافه میشوم، ولی گاهی پیش آمده که برخوردی، حرکتی و پیامکی من را به خود آورده و خستگی را از تنم بیرون کرده و به ادامه راه و کار مصمم کرده است.
همین چند شب پیش حدود ۵۰ پرس غذا در بین خانوادههای نیازمند توزیع کردم. در مقابل درب خانهای که سایهی پدر بر سر نداشتند، ایستادم و زنگ زدم. نوجوانی ۱۷_۱۶ ساله بیرون آمد و پس از رد و بدل سلامی و کلامی، گفتم به تعداد اعضای خانواده که ۴ نفر بودند، بردار. برداشت و رفت و چند دقیقه بعد این پیامک را فرستاد: سلام آقای موسی نژاد. عذرمیخوام، خواستم بهتون بگم کیسه رو که بازکردم ۵ پُرس بود، تاریک بود، فکرکردم ۴ پرسه، شرمنده م که ندیدم، اشتباه برداشتم...
من در پاسخ، درود فرستادم و صداقتش را ستودم.
او باز پیام فرستاد که: خواهش میکنم ... مطمئن باشید کارخیرهمیشگی شما ازچشم رب العالمین دورنمیمونه... امیدوارم هیچ وقت گرفتارنشین خدا اجرتون بده...
اینها محرکهایی ست که مرا بسیار امیدوار به ادامهی راه میکند.
آقا اجازه؟ کلاس تو از بس که شیرین است غایب ندارد؛ درسهایی مثل نوعدوستی، مثل کیلومترها در جادههای خاکی و سنگلاخی آمدن تا دلِ سیاه چادرهای عشایر، برای آموختنِ عملیِ درسِ خوب بودن و دوست داشتن.
آقا اجازه؟ درسهای تو شیرین است وقتی که به ما میآموزی که چگونه داشتهها و شادی هایمان را با هم تقسیم کنیم و از غمهای یکدیگر کم کنیم تا به حاصل جمع خوبی هایمان اضافه شود.
آقای عبدالصاحب ناصری یکی از دهها معلمی ست که سال هاست شاگردانش را با الفبای عشق و انسانیت آموزش میدهد. او مدیر مجتمع مدارس روستایی و عشایریِ چشمه کبود ایلام است؛ یعنی ۱۷ مدرسه در روستاها و مناطق عشایری را مدیریت میکند.
آقای ناصری، اما به این هم اکتفا نمیکند، او به سفرهی خالی برخی از این خانوادهها هم میاندیشد بنابراین با رفتن به میان خانوادهها از مشکلات و کمبودهایشان باخبر میشود و شعر زیبای:
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
میشود خانهی یکی مانده به آخرت هم به آن گفت. خانهای که هر کسی در زندگی یکبار ساعتی را مهمان آن خواهد شد.
اوضاع بهداشتی غسالخانه تعریفی نداشت، بوی بدی که بسیار آزار دهنده بود و برای ادامهی مصاحبه مجبور شدیم به فضای بیرون از غسالخانه برویم.
صدیقه میگوید: نمونه گیری از بیماران برای تشخیص کرونا باعث خونریزی میشود و این خون به خاطر عفونی بودن، بدبو است. تحمل این بوی بد واقعا برایم طاقت فرساست؛ اما مجبورم که تحمل کنم.
اوادامه میدهد: این موضوع باعث میشود تا ماسک و لباس هایم بو بگیرند، اما من، چون از نظر استخدامی شرکتی هستم، پیمانکار ماسک و لباس به اندازهی کافی در اختیارم قرار نمیدهد. ماشین لباسشویی هم نداریم؛ بنابراین با سختی زیادی و تحمل شرایط کار میکنم.
برای پیگیری مشکلات او با مدیر آرامستان بهشت رضای شهر ایلام صحبت کردم.
اما دکتر صادقی فر، معاون بهداشت دانشگاه علوم پزشکی استان میگوید: با صحبتهایی که با سلیمانی دشتکی استاندار ایلام شده، قرار است غسالخانهی بیماران کرونایی جدا شود تا شاهد رفع این مشکل هم باشیم؛ او، اما بزرگترین مشکل را حضور مردم در آرامستانها میداند و میگوید: خطر حضور زندهها در این شرایط بسیار بیشتر از مردههای کرونایی ست؛ بنابراین مردم باید هشدارها را جدی بگیرند.
میگویند نماز میت کرونایی خوانده نمیشود؛ اما ما تازه داریم در مکتبی عملی، امتحان پس میدهیم.
او میگوید: نماز میت هرچند غریبانه و حتی بدون حضور خانوادهایشان برگزار میشود، اما علاوه بر این که امری واجب است، اعمال مستحبی از جمله تکان دادن چانهی میت هنگام تلقین و گذاشتن تربت امام حسین (ع) بر پیشانی آنها همه، اعمالی ست که بدون کم و کاست انجام میگیرد.