
به گزارش خبرگزاری بسیج از شاهرود، شاعر رزمنده و بسیجی پایگاه عاشورا حوزه بسیج مساجد و محلات خاتم الانبیا (ص) سپاه ناحیه شاهرود در آستانه سالگرد شهادت سردار سلیمانی شعری با عنوان فراق سردار سروده که در ادامه میخوانیم:
در فِراقِ یارِ کِرمانی مَخور غَم رهبرم.
من فدای آه و اشک تو شوَم، اِی سرورم
دلها را بُرد به یَغما اشکهای گرمِ تو
با اشاره جسم و جانم را بَرایَت آوَرَم.
تو همیشه مهربانی، غم بُرون بنما زِ دل.
چون کبوترهای عاشق من به دورَت میپَرَم
سر فرازم، چون سلیمانی شَوَم سربازِ دین.
در رَهِ دینم خطرها، از دل و جان میخَرَم.
من زدم فریاد مردم، جان فدایِ انقلاب.
هر که با دشمن سِتیزَد من برایش نوکرم.
عهد بَستَم با خُدایم، جان فدایِ دین شَوَم
خوف دارم در حیاتم، جان دَهَم در بَستَرَم
خوب دانم که، سُلیمانیِ تو شُد بی بَدیل
بود نزدش هر قبیله؛ قوم ودینی محترم
هر کجا مظلوم باشد در نَبَردَم با سِتَم.
بهر فرمانِ ولایت، جان به میدان میبرم.
در وجودم نیست تَرسی، در مسیرِ انقلاب.
آسمان گَر سَنگ بِبارَد، من به راهِ حیدرم.
بَهر رهبر قاسم هستم، من مُریدِ مَکتَبَش
من در این مکتب بمانم، شد مَزارَم سنگرم
با خداوند عهد کردم، در دفاع از دینِ ناب.
هر که بر اسلام بتازد، بر گلویش خَنجَرم.
من رَهِ عشق را از اول، با حسین آموختم.
هرگز از رَه بَرنَگَردم، گَر بِبُرَّند حَنجَرم.
چون سلیمانی، دو چشمم اشکبار از کربلا.
یاد آن طفلِ حُسینم، هم به یاد اکبرم
انتقام از قاتلانش، انتقامی سخت است
گر بِبارَد آتش این رَه، تا بسوزد پِیکَرَم.
گفت: سربازم سلیمانی، به فرمانِ ولیّ.
گر پَسندِ یار گَردم، جان فدایی دیگرم.
چون سلیمانی بدانم، رهبری را جان خود
بهترین نعمت ولایت، بر خداوند شاکرم
اوج گیرد با ولایت، امتِ ما تا ظُهُور
تا که آن مولایِ خوبان، باز گَردَد از کَرَم
سخت گشته روزگار و تنگ بر ما این جهان
کن مدد بر ما خدایا، رحم به چشمانِ تَرَم.
اِذن دِه صاحب بیاید، آن مُرادِ عاشقان.
منتظر ماندم برایش، با نِگاهی بَر دَرَم
یک به یک رفتند دلیران، بر دلم دَردِ فِراق
از غمِ هِجران آنها، ریخت آن بال و پَرَم
خاک این مرز گُهَربار، مَهدِ قاسمها بُوَد
زادگاه پهلوانان است و عُشّاقِ حَرَم.
رفته اند خوبانِ اُمّت تا رسیدند بر وِصال
وَصل باشد آرزویم، من به یادِ کوثرم
گر نباشم لایقِ وَصل، رفته عُمرَم بر فَنا.
گر نبخشد او گناهم، خاکِ عالَم بَر سَرَم.
تا بِرفته قاسمِ ما، چند بَلا آمد پدید.
درد و بیماری و دوری ازحرم، شُد کِیفَرَم
در فِراقِ یارِ کرمانی مَخور غَم رهبرم.
سینه ام پُر شُد ز عِشقَت، از دُعایِ مادرم