اولین عملیات آبی خاکی ایران
حسین صلح جو از رزمندگان دفاع مقدس در عملیات خیبر در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری بسیج قزوین با اشاره به دشواری های دوران جنگ و یکی از بزرگترین عملیات های کشور می گوید: عملیات هایی که قبل از خیبر انجام داده بودیم بیشتر کوهستان و خاکی بود، اما عملیات خیبر با تغییر راهبرد جنگ به آبی خاکی تغییر کرد. در تاکتیک جدید هورالعظیم و شلمچه انتخاب شد.دشمن در مسیر رزمندگان با تلاق، جولان، سیم خاردار، میدان مین تا مرز مشترک ۱۲ کیلومتر فاصله داشت که انجام عملیات را غیر ممکن می ساخت و دشمن از این مسیر خیالش راحت بود که ایران توان حمله ندارد.
شهید مهدی شالباف فاتح جزایر مجنون
ایران دست به یک تاکتیک زد که ماه ها شناسایی و کار اطلاعاتی کرده بود،یکی از نیروها که خط شکن لشکر ۱۷علی ابن ابیطالب بود، ترکیبی از نیروهای قم،اراک،سمنان، قزوین و زنجان بودند. نیروهای قزوین به دلیل توانمندی که داشتند در تمام عملیاتها به عنوان خط شکن بودند، یکی از گردان هایی که خط شکن بود و توانست جزایر مجنون را فتح کند گردان امام رضا ع با فرماندهی شهید مهدی شالباف بود.شهید حسن پور به عنوان قایم مقام لشگر توسط شهید زین الدین انتخاب شد.
گردان حضرت رسول با فرماندهی فرج الله فصیحی بود، ما با عبور از خط باید به خط شکن می رسیدیم،گردان امام رضا ۱۲کیلومتر پارو زدند، برای اینکه صدای پارو را دشمن در آب متوجه نشود از نیزارها برای حرکت قایق به سمت جلو استفاده می کردند. رمز عملیات یا رسول الله اعلام شد.
شهید باکری خیبرشکن بود
در دقایق اول دشمن آماده نبود، احتمال اینکه ۱۲کیلومتر مسیر آبی، مین، سیم خاردار باتلاق را بتوانند به عنوان محور عملیات قرار دهند متصور نبودند.گردان امام رضا جزایر مجنون و سایت موشکی را فتح کردند، گردان حضرت رسول با قایق موتور روشن وارد جزایر شمالی مجنون شدند،غروب هوا گرگ و میش شد،بچه ها نماز اقامه کردند. مرحله بعدی عملیات با عبور از جزایر شمالی مجنون از لشکر ۳۱عاشورابه فرماندهی مهدی باکری عبور می کردیم.
فاصله با نیروهای عراقی ۳۰متر بود
با وضعیت جغرافیایی زمین آشنا نبودیم، بعد از اینکه منورها توسط دشمن زده شد متوجه شدیم در ۳۰متری دشمن قرار داریم. پشت ما دژ بود و جاده ای که برای ترانزیت و جابجایی امکانات تدارک دیده شده بود.زمین بسیار سخت بود به سختی توانستیم تا ۱۵سانتی متر زمین را بکنیم که شهید میرسجادی و علوی از فرماندهان گروهان بودند. بنده هم پیک گردان بودم. یک باره یکی از رزمندگان گفت؛ سوختم سوختم ! متوجه شدیم ترکش نارنجک است و دشمن در فاصله ۳۰متری ما قراردارد.
تا نارنجک طرف بچه ها می آمد یا پرتاب میکردیم سمت دشمن یا به پشت سر پرتاب می کردیم،در این فاصله چند خمپاره اصابت کرد و بچه ها زخمی شدند،سمت چپ ما بچه های شیراز بودند که موفق نشدند محور را باز کنند. بنابراین نتوانسته بودند هماهنگ عمل کنند و یک زاویه باز برای نفوذ دشمن به وجود آمده بود.
گردان روح الله اراک همگی شهید شده بودند
مجروحان را زیر شدیدترین حجم آتش به عقب می بردیم،دشمن از نظر آماری نفر و تجهیزات بسیار برتر از ما بود.با شناورهای پی ام پی تجهیزات می آوردند.با تاریک شدن هوا، آتش دشمن شدیدتر شد،۲ساعت از غروب گذشته بود.به فرماندهان اعلام کردیم آب و خوراک تمام شده است،از سمت چپ که گروهان شهید علوی بود عبور کردیم،به گردان روح الله اراک رسیدم که مجروح یا شهید شده بودند، چند صد متر جلوتر رفتیم که دریغ از یک نفر زنده همگی به شهادت رسیده بودند.
نفوذ دشمن از چپ را حاج فصیح مرتب گوشزد کردند
قمقمه ها را تکان می دادیم اگر آب یا کنسرو داشتند برمی داشتیم تا به دیگر رزمنده ها بدهیم،در سمت چپ همه شهید شده بودند،آقای فصیحی گفت؛ آب، کنسرو و کمپوت هرچه داریم بین بچه ها توزیع کنید، وضعیت را به آقای فصیحی گفتیم، ایشان با بی سیم به فرماندهان ما فوق اعلام وضعیت کردند،مراقب باشید، سمت چپ نیروها را از دست دادیم و هیچ نیرویی برای دفاع باقی نمانده است. دشمن ما را دور نزند.محاصره نشویم. نماز صبح را خواندیم،دشمن آتش سنگینی ریخت که گفتم می خواهد پاتک کند.گفتند آرپی جی زن ها را صدا بزنید برای مقابله با تانک ها و نفربرهای دشمن!
از همان زاویه که حاج فصیح گفتند محاصره شدیم
صدای عراقی ها را می شنیدیم، عرض پل کم بود، بچه ها با تیراندازی در صدد بودند حرکت عراقی ها را کند کنند.کالیبر تانک به سمت ما شلیک می کرد.سمت چپ گروهان رفتیم، آرپی جی زن تانک را زد و کمانه کرد، کالیبر تانک آرپی جی زن را با تیر مستقیم زد.دشمن نفوذش را از همان زاویه که آقای فصیحی نگران بودند بچه ها محاصره نشوند انجام داد.
فصیحی به طور مداوم از فرماندهان کسب تکلیف می کرد و اعلام وضعیت را گزارش می داد.
اینجا کربلاست، اینجا عاشوراست، بچه ها آسمانی شدند!!
آخرین مکالمات بسیم حاج فرج یادم نمی رود. با صدای بلند و فریاد می زد، حاجی اینجا کربلاست،اینجا عاشوراست، اما امام گفته جزیره باید حفظ شود، ما تا اخرین نفس می ایستیم. حاجی اینجا کربلاست. السلام علیک یا ابا عبدالله.
در اخر به من گفت؛ پیام این است که اگر می تواتید بچه ها که مجروح هستند از این مسیر ببرید. من با تیربار کار می کردم،دو تیر مستقیم به من اصابت کرد.کتف و بازوی من زخمی شد.غلت خوردم رفتم توی باتلاق افتادم. رفتم کنار فصیحی گفت؛ وضعیت خوب نیست بگو بچه ها بروند عقب.مجروحان را به عقب فرستادیم. من در باتلاق گیر کردم شهید رجبعلی صادقی گفت؛ چرا حرکت نمی کنید! گفتم: گیر کردم که با سرنیزه بند پوتین هایم را پار کرد تا آزاد شدم. ارسلان دوستی در مسیر تیر خورد و شهید شد. صد متر جلوتر چند نفر با کلاشینکف به عراقی ها شلیک می کردند اما عراقی ها در سنگرهای ما مستقر شدند.
تیر خلاص به مجروحان می زدند
خیبر صحنه واقعی کربلا بود به مجروحان تیر خلاصی می زدند، با تانک از روی جسد شهدا و مجروحان رد می شدند.طیفی را اسیر کردند و با ورود نیروها اجازه پیشروی ندادند.شهید شالباف برای دفاع از پاتک جزیره جنوبی شهید شد.یکتایی و برجعلی زاده مردانه جنگیدند و مظلومانه شهید شدند.با کمترین غذا و مهمات جزیره حفظ شد. به قدری حجم آتش سنگین بود که در هر متر مربع ۳۰گلوله خمپاره و توپ خورده بود. دشمن به شدت شیمیایی می زد اما با پشتیبانی جهاد سازندگی که ۱۲کیلومتر پل زدند جزایر تثبیت شد.
در حقیقت خیبر مرثیه واقعی عاشورا بود.مرثیه ای از جنس مردان عاشورا که می دانستند شهادت در مسیر آنهاست اما به استقبال رفتند چون نگاه آنها معنوی بود و مامور به تکلیفی بودند که امام امت تعیین کرده بود.
۱۰۰۲/گزارش ویژه