یادداشت: حسن حبیبی کوشکوهی

موانع و شرایط بازدارنده منافع آمریکا در خلیج‌فارس

یکی از تهدیدات ازنظر تحلیلگران سیاسی سیاست خارجه آمریکا، انقلاب اسلامی بود و انقلاب ایران نقطه عطفی در گرایش به آمریکاستیزی در کشورهای خلیج‌فارس و حتی کل خاورمیانه بوده است.
کد خبر: ۹۳۳۸۳۶۵
|
۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۱
به گزارش خبرگزاری بسیج از رشت، حسن حبیبی در یادداشتی به مناسبت روز خلیج فارس نوشت:

برای بررسی عملکرد و موقعیت آمریکا در خلیج‌فارس در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ابتدا باید نگاهی گذرا به شرایط داخلی آمریکا و تأثیر آن بر سیاست‌گذاری‌های خارجی این کشور بیندازیم.

هنگامی‌که ریچارد نیکسون در سال ۱۹۶۹ وارد کاخ سفید شد، مردم آمریکا از جنگ و مداخله امریکا در ویتنام خسته شده و با زیر سؤال بردن سیاست دفاعی -نظامی رهبران خویش خواستار پایان دادن به ماجراجویی‌های نظامی ماوراء بحار آمریکا بودند.

فضای ضد کمونیسم نیز مردم را آزرده کرده بود. به همین سبب آنان خواستار پایان یافتن چنین اوضاعی بودند. در چنین وضعیتی، دکترین نیکسون برای تأمین خواسته‌های مردم آمریکا و تثبیت نظم پایدار جهانی و درنتیجه تأمین منافع آمریکا مطرح شد و در خلیج‌فارس نیز به‌طورکلی به کار گرفته شد.

دهه ۱۹۷۰ برای سیاست خارجی دهه موقتی بود؛ زیرا آمریکا در مناطق مختلف جهان و ازجمله خاورمیانه به موفقیت‌های زیادی دست‌یافت و موقعیت جهانی خود را تقویت کرد. به‌عنوان نمونه، این کشور در سال ۱۹۷۹ رژیم کمونیستی چین را به رسمیت شناخت و بعد‌ها با آن کشور یک پیمان همکاری استراتژیک علیه شوروی امضا کرد.

در خاورمیانه نیز آمریکا موفق شد قرارداد کمپ دیوید را میان مصر و اسرائیل منعقد کند؛ اما دو رویداد مهم در اواخر دهه ۱۹۷۰ منافع آمریکا را در خاورمیانه و به‌خصوص خلیج‌فارس مورد تهدید جدی قرار داد: پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و حمله شوروی به افغانستان. در واکنش به انقلاب ایران، بحران گروگان‌گیری اعضای سفارت آمریکا و حمله شوروی به افغانستان، جیمی کارتر- رئیس‌جمهور- وقت آمریکا در سخنرانی سالانه خود در ۲۳ ژانویه ۱۹۸۰ اعلام کرد که آمریکا متعهد به دفاع نظامی از خلیج‌فارس در برابر تهدیدات خارجی است.

این دکترین به‌طور عمده متوجه شوروی بود، ولی ریگان – رئیس‌جمهور بعدی آمریکا این امر را به ایران نیز تعمیم داد و اعلام کرد که آمریکا اجازه نخواهد داد عربستان به یک ایران دیگر تبدیل شود.

این دو دکترین در دهه ۱۹۸۰ اساس سیاست‌گذاری آمریکا در خلیج‌فارس قرار گرفت. هدفی که این دو دکترین به دنبال آن بودند، حفظ جایگاه برتر آمریکا در خلیج‌فارس در دهه ۱۹۸۰ بود؛ ازاین‌رو این کشور در دهه یادشده اولویت‌های زیر را در خلیج‌فارس دنبال کرد: ۱ -حفظ جریان مستمر نفت از خلیج‌فارس به غرب؛ ۲-جلوگیری از بسط نفوذ شوروی به‌سوی جنوب؛ ۳- تداوم حضور فعال در خلیج‌فارس به‌عنوان یک منطقه ژئو استراتژیک در جهان، ۴- محدود ساختن انقلاب اسلامی در داخل ایران. همان‌طور که ریگان اعلام کرده بود، جلوگیری از نفوذ انقلاب اسلامی در صدر برنامه‌های آمریکا در منطقه قرار داشت.

مسئولان این کشور معتقد بودند که اهداف سیاست ایران مبنی بر تشویق اسلام‌گرایی در کشور‌های میانه‌روی عرب منطقه و نیز تشویق اعضای اوپک به کاهش تولید و افزایش قیمت نفت، با منافع آمریکا در منطقه مغایرت دارد. با توجه به اینکه استمرار جریان نفت و تثبیت قیمت آن، تداوم فروش سلاح، حفظ بازار مصرف کالا‌های غربی، تداوم سرمایه‌گذاری و سپرده‌گذاری شیوخ منطقه در غرب و حفظ امنیت سرمایه‌گذاری شرکت‌های غربی در کشور‌هایی عرب منطقه، ازلحاظ اقتصادی مهم‌ترین منافع آمریکا در خلیج‌فارس بوده است، مقابله با تهدیداتی که به‌ویژه از سوی ایران و شوروی متوجه منافع آمریکا بود برای این اولویت داشت.

یکی از تهدیدات ازنظر تحلیلگران سیاسی سیاست خارجه آمریکا، انقلاب اسلامی بود. انقلاب ایران نقطه عطفی در گرایش به آمریکاستیزی در کشور‌های خلیج‌فارس و حتی کل خاورمیانه بوده است.

این انقلاب ساختار حکومت را در ایران تغییر داد و همین امر باعث تغییر در سیاست‌های خارجی جمهوری اسلامی ایران نسبت به کشور‌های منطقه و جهان شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تحولات دیگری همچون موافقت‌نامه کمپ دیوید در سال ۱۹۷۹، انحلال سنتو، تجاوز شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ و بحران گروگان‌گیری در سفارت آمریکا در تهران به وقوع پیوست. این رویداد باعث شد تا جهت‌گیری سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه دچار تحول عمیق شود.

از سوی دیگر، انقلاب اسلامی ایران نقطه عطفی در روی برگرداندن کشور‌های اسلامی از ایدئولوژی غربی بود. پس از انقلاب اسلامی ایران، عنصر اسلام سیاسی، جایگزین عناصر ایدئولوژیک چپ و راست شد. این امر پیامد‌های زیادی داشت که مهم‌ترین آن زیر سؤال رفتن مشروعیت نظام‌های حاکم بر کشور‌های خلیج‌فارس بود.

کاهش مشروعیت نظام‌های حاکم بر کشور‌های عربی حوزه خلیج‌فارس به معنی کاهش اقتدار این کشور‌ها در ایجاد امنیت بود. علایق و ویژگی‌های قومی- مذهبی مشترک میان شیعیان ایران و شیعیان این کشور‌ها نیز بیش‌ازپیش بر نگرانی‌ها می‌افزود.

در واکنش به چالش‌های امنیتی ایجادشده از سوی انقلاب اسلامی، شورای همکاری خلیج‌فارس به وجود آمد. باوجوداین، موقعیت خاص ژئوپلیتیکی و قدرت نظامی ایران، آمریکا را به این باور رهنمون ساخت که کشور‌های کوچک حاشیه خلیج‌فارس به‌تن‌هایی قادر به تأمین امنیت خود نیستند.

درنتیجه دکترین واگذاری امنیت خلیج‌فارس به خود کشور‌های منطقه اعتبار گذشته خود را از دست داد. به‌طورکلی می‌توان گفت: با پیروزی انقلاب اسلامی هارمونی آمریکا در منطقه دچار افول شد؛ اما آمریکا آرام ننشست و بر موج انقلاب اسلامی سوار شد. این کشور با تبلیغات گسترده خود ایران را به‌مثابه کشوری نشان می‌داد که هر آن ممکن بود کشور‌های عربی کوچک خلیج‌فارس را موردتهاجم قرار دهد.

همین امر موجب افزایش قابل‌توجه فروش اسلحه به کشور‌های عربی خلیج‌فارس شد. درواقع، انقلاب ایران در عمل به اتکای غیررسمی غرب بر همکاری‌های ایران و عربستان سعودی برای تأمین امنیت خلیج‌فارس پایان داد و برای نخستین بار سلطه سیاسی و نظامی آمریکا را بر منطقه به‌طور مستقیم مورد چالش قرار داد.

سنتو منحل شد و گروگان‌گیری دیپلمات‌های آمریکایی در تهران وضع را بسیار بدتر ساخت و به حیثیت آمریکا در منطقه لطمه زد. علاوه بر این جریان نفت خلیج‌فارس که اقتصاد و امنیت غرب وابسته بوده است، مورد تهدید قرار گرفت. نگرانی آمریکا تنها انقلاب اسلامی ایران نبود، بلکه این کشور نگران صدور انقلاب و نفوذ آن در کشور‌های عربی و محافظه‌کار منطقه بود وقوع آن می‌توانست به‌شدت منافع آمریکا را به خطر بیندازد.

انتهای پیام/
ارسال نظرات