شهید دکتر مجید شهریاری را قبل از شهادتش عده‌ای خیلی خوب می‌شناختند؛ آنها که می‌دانستند غنی سازی 20 درصدی اورانیوم و بسیاری از پیشرفت‌های ایران در علوم هسته‌ای مدیون تلاش‌های اوست.
کد خبر: ۹۳۹۶۱۸۸
|
۰۸ آذر ۱۴۰۰ - ۱۲:۳۵

به گزارش خبرگزاري بسيج زنجان، شهید دکتر مجید شهریاری در سال 1345 و در زنجان متولد شد، تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در زنجان، دوره کارشناسی را در رشته مهندسی الکترونیک در دانشگاه صنعتی امیر کبیر (از سال 1363 تا سال 1368)، دوره کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی هسته ای در دانشگاه صنعتی شریف (از سال 1369 تا سال 1371) و دوره دکتری در رشته مهندسی هسته ای را در دانشگاه امیر کبیر از سال 1372 تا 1377 گذراند.

 

شهید شهریاری؛ دانشمندی بر فراز قله های افتخار

شهید دکتر مجید شهریاری را قبل از شهادتش عده‌ای خیلی خوب می‌شناختند؛ آنها که می‌دانستند غنی سازی 20 درصدی اورانیوم و بسیاری از پیشرفت‌های ایران در علوم هسته‌ای مدیون تلاش‌های اوست و اگر روزی بیاید که او نباشد، از سرعت این پیشرفت‌ها کاسته خواهد شد. این دسته طیف گسترده‌ای بودند: از نخست وزیر رژیم صهیونیستی و روسای موساد و سیا، تا موتور سوار مزدوری که بمب را به بدنه خودرو شهید شهریاری چسباند. اینها همان هایی بودند که گفتند ترور شهریاری اقدامی غیر جنگی بوده برای توقف پیشرفت ایران...

 

اینها همان‌هایی بودند که پس از شنیدن خبر ترور شهریاری، نفس راحتی کشیدند.

 

در این آنهایی که شهریاری را می‌شناختند، دسته دومی هم بودند که وقتی خبر شهادت او را شنیدند، نفس در سینه‌هایشان حبس شد و در سینه ماند تا بغض‌شان بترکد و همراه با سیل اشک جاری شود.

 

این دانشمند فیزیک هسته‌ای و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی در روز 8 آذر 1389 در تهران توسط عوامل رژیم صهیونیستی و با همکاری اطلاعاتی منافقین در یک عملیات تروریستی به درجه رفیع شهادت نائل شد.

 

بهجت قاسمی همسر شهید دکتر مجید شهریاری در خاطره ای تعریف می کند:

 

 

 

خیلی وقت ها که بر اثر فشار فعالیت ها شب دیر به منزل می آمد، به شوخی می گفتم: «راه گم کردی! چه عجب این طرف ها!» متواضعانه می گفت شرمنده ام.

 

رعایت اهل منزل را زیاد می کرد. خیلی مقید بود که در مناسبت ها حتماً هدیه ای برای اعضای خانواده بگیرد؛ حتی اگر یک شاخه گل بود.

 

با بچه ها بسیار دوست بود. دوستی صمیمی و واقعی و تا حد امکان زمانی را به آنها اختصاص می داد. بچه ها به این وقت شبانه عادت کرده بودند. وقتی ساعت مقرر می رسید، دخترم بهانه حضورش را می گرفت. با پسرم محسن بازی های مردانه می کرد؛ بدون این که ملاحظه بچگی یا توان جسمی او را بکند. به جد کشتی می گرفت و این مایه غرور محسن بود.





ارسال نظرات