به مناسبت میلاد حضرت زهرا(س) ۲۴/
همسر شهید رحیم فعال: « همسرم، به عشق وطن، انقلاب و رهبری در میادین مختلف حضور پیدا می کرد»
همسر شهید رحیم فعال با اشاره به اینکه رحیم آقا به خاطر عشق به وطن، انقلاب و رهبری در میادین مختلف حضور پیدا می کرد، آن موقع هیچ کس به دنبال حق ماموریت، اضافه کار و ... نبود.
به گزارش سرویس خبری بسیج جامعه زنان کشور-خبرگزاری بسیج- آذربایجان غربی - سونیا بدیعی : ایام میلاد با سعادت حضرت زهرا(س) و گرامی داشت مقام مادر فرصتی است تا با همسران شهداء که بدون شک گوهری ناب هستند و می توانند الگویی شایسته برای سایر اقشار جامعه به ویژه بانوان باشند، گفت وگویی داشته باشیم . در این راستا با همسر شهید رحیم فعال مصاحبه ای کردیم، که از نظر مخاطبان می گذرد:
لطفا خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید.
پروین موسوی فرهنگی بازنشسته و همسر شهید سردار رحیم فعال می باشم. همسرم متولد یک اسفند ۱۳۳۹ در ارومیه می باشد، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در این شهرستان انجام داد.
شنیده ایم که زوج فعالی در دوران دفاع مقدس بوده اید، لطفا کمی از آن روزها برای مان بگویید
شهید فعال مسئول حسابداری کمیته ارزاق این شهرستان بود، در مهر سال ۱۳۵۹ برای اعزام به جبهه تصمیم گرفت و موضوع را با پدرش در میان گذاشت.به عنوان سرباز به کمیته می رود و در دوره آموزشی در پادگان نصر تهران شرکت کرده و به دلیل اینکه با عنوان فرد با اخلاق شناخته می شود، به عنوان مسئول گروه منصوب می شود.
همسرم قبل از پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی نیز جزو فدائیان اسلام بود، به خاطر همین سوابق انقلابی گری با عنوان مسئول هسته گزینش انقلاب اسلامی انتخاب می شود.من نیز در دوره کمک های اولیه دانشگاه علوم پزشکی برای اعزام به جبهه شرکت کردم، در کارگاه های آموزشی نظیر اسلحه شناسی، دفاع شخصی و امدادگری شرکت کردم، همزمان عضو بسیج نیز بودم.
برای آموزش تیراندازی به میدان تیر رفتیم، آن موقع شهید مهدی باکری فرمانده بسیج و حمید باکری جانشین ایشان بود.
همزمان در حزب جمهوری اسلامی نیز فعالیت داشتم، آنجا محلی بود که همه قشر انقلابی و متدین تجمع می کردند و در فعالیت های مختلف شرکت می کردند.
درباره نحوه آشنایی تان با شهید فعال توضیح دهید.
مسئولیت بازرسی خواهران بر عهده شهربانی بود که فرمانده کمیته به یکی از بزرگان شهر تماس گرفته و ۱۵ نفر نیروی خواهر حزب الهی خواسته بود، که تعدادی از خواهران اعلام آمادگی کردند، و نزد مسئول کارگزینی و گزینش که شهید فعال بود، مراجعه کردیم.
ایشان به عنوان مسئول خواهران من را جذب کرد گرچه مخالفت کردم ولی به عنوان مسئول برگزاری نماز جمعه و دعای کمیل از سال اردیبهشت ۶۰ تا ۶۳ انجام وظیفه کردم.
از آن دوران اگر خاطره خاصی دارید بفرمایید.
در آن برهه که من مسئول برگزاری نماز جمعه و دعای کمیل خواهران بودم، یک روز به ما خبر رسید فردی که لباس زنانه پوشیده است، قصد ترور حجت الاسلام حسنی را دارد.پس با سرعت خودم را از درب خواهران به سمت آقای حسنی رساندم، که متوجه شدم ایشان سالم است، که یک مرد را دستگیر کرده و به زمین خوابانده اند.بعد با قاطعیت چند بار خواستم که حاج آقا حسنی محل را ترک کند ولی ایشان می گفت که"منتظر هستم بیایند و بمب این را خنثی کنند" آن موقع تنها جا برای این اقدامات ارتش بود. بعد از اصرارهای من محافظ های امام جمعه تاکید کردند که بروند، بالاخره توانستیم با صحت و سلامت ایشان را به طرف بیرون از مسجد بدرقه کنیم که لحظات بسیار سختی بود.
شهید فعال در آن بحبوحه کجا بودند؟
ایشان در دوره ای که کوردلان قصد جان حجت الاسلام حسنی را کردند، در تهران دوره آموزشی بودند، گرچه بعدها فهمیدم که هر موقع می گفت در دوره هستم، در جبهه است و این موضوع با زخمی برگشتن هایش برای من اثبات شد. همسرم بارها در کردستان در معرض ترور و تهدید قرار گرفته بود، ولی هیچ وقت به من نمی گفت تا نگران نشوم. همسرم شجاع، تیزهوش و توانمند بود، کاملا هوشیار بود.
آن موقع آذربایجان غربی هم ناامن بود و در برخی نقاط استان ناگهان وسط جاده اعضای کوموله و دموکرات ظاهر شده، خودروی مان را متوقف کرده و از ما کارت شناسایی می خواستند، ما اثبات می کردیم، فرهنگی هستیم، چنانچه متوجه می شدند که جهادی یا سپاهی هستیم همان لحظه به رگبار می بستند.
به مهم ترین ویژگی همسرتان اشاره فرمایید.
به خاطر عشق به وطن، انقلاب و رهبری در میادین مختلف حضور پیدا می کرد، آن موقع هیچ کس به دنبال حق ماموریت، اضافه کار و ... نبود.
همسرم یک هزار تومان حقوق داشت و من معلم بودم و بیش از ۴ هزار تومان حقوق می گرفتم، ولی به خاطر صفای باطنی شان به پیشنهاد ازدواج جواب مثبت دادم.مراسم خواستگاری و عروسی مان هم بسیار ساده برگزار شد.
درباره روزی که به شما خبر شهادت را دادند...
۸ خرداد ۸۳ ظهر ساعت ۱ تلفنی صحبت کردم، ایشان گفت که در یکی از منطقه ها زلزله شده است، به بازدید میدانی می رویم، اگر تماس گرفتید، جواب ندادم، نگران نشوید.
فردای آن روز تماس گرفت، احوال پرسی کردیم، بعد از آن دو تا هلی کوپتر برای بازدید از مناطق زلزله اعزام می شوند که هلی کوپتر آنها سقوط می کند. در این ساعات مدام اعضای خانواده خودم و همسرم از طریق تلویزیون و اخبار سراسری باخبر شدند و به ما مدام زنگ می زدند و حال مان می پرسیدند، حتی دوستان خانوادگی مان از شهرستان خانوادگی هم زنگ می زدند، ولی فقط به احوال پرسی اکتفا کرده و واقعیت را نمی گفتند.
در نهایت همسر سردار بیگی فرمانده نیروی انتظامی فارس و همسر آقای نصیری به منزل ما آمدند و خبر دادند، وقتی شنیدم از اعماقم وجودم بعد از سه بار یاحسین کشیدن ساعت ۶ عصر بیهوش شدم و ساعت ۱۰ شب به هوش آمدم.
لطفا خودتان را برای خوانندگان ما معرفی کنید.
پروین موسوی فرهنگی بازنشسته و همسر شهید سردار رحیم فعال می باشم. همسرم متولد یک اسفند ۱۳۳۹ در ارومیه می باشد، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در این شهرستان انجام داد.
شنیده ایم که زوج فعالی در دوران دفاع مقدس بوده اید، لطفا کمی از آن روزها برای مان بگویید
شهید فعال مسئول حسابداری کمیته ارزاق این شهرستان بود، در مهر سال ۱۳۵۹ برای اعزام به جبهه تصمیم گرفت و موضوع را با پدرش در میان گذاشت.به عنوان سرباز به کمیته می رود و در دوره آموزشی در پادگان نصر تهران شرکت کرده و به دلیل اینکه با عنوان فرد با اخلاق شناخته می شود، به عنوان مسئول گروه منصوب می شود.
همسرم قبل از پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی نیز جزو فدائیان اسلام بود، به خاطر همین سوابق انقلابی گری با عنوان مسئول هسته گزینش انقلاب اسلامی انتخاب می شود.من نیز در دوره کمک های اولیه دانشگاه علوم پزشکی برای اعزام به جبهه شرکت کردم، در کارگاه های آموزشی نظیر اسلحه شناسی، دفاع شخصی و امدادگری شرکت کردم، همزمان عضو بسیج نیز بودم.
برای آموزش تیراندازی به میدان تیر رفتیم، آن موقع شهید مهدی باکری فرمانده بسیج و حمید باکری جانشین ایشان بود.
همزمان در حزب جمهوری اسلامی نیز فعالیت داشتم، آنجا محلی بود که همه قشر انقلابی و متدین تجمع می کردند و در فعالیت های مختلف شرکت می کردند.
درباره نحوه آشنایی تان با شهید فعال توضیح دهید.
مسئولیت بازرسی خواهران بر عهده شهربانی بود که فرمانده کمیته به یکی از بزرگان شهر تماس گرفته و ۱۵ نفر نیروی خواهر حزب الهی خواسته بود، که تعدادی از خواهران اعلام آمادگی کردند، و نزد مسئول کارگزینی و گزینش که شهید فعال بود، مراجعه کردیم.
ایشان به عنوان مسئول خواهران من را جذب کرد گرچه مخالفت کردم ولی به عنوان مسئول برگزاری نماز جمعه و دعای کمیل از سال اردیبهشت ۶۰ تا ۶۳ انجام وظیفه کردم.
از آن دوران اگر خاطره خاصی دارید بفرمایید.
در آن برهه که من مسئول برگزاری نماز جمعه و دعای کمیل خواهران بودم، یک روز به ما خبر رسید فردی که لباس زنانه پوشیده است، قصد ترور حجت الاسلام حسنی را دارد.پس با سرعت خودم را از درب خواهران به سمت آقای حسنی رساندم، که متوجه شدم ایشان سالم است، که یک مرد را دستگیر کرده و به زمین خوابانده اند.بعد با قاطعیت چند بار خواستم که حاج آقا حسنی محل را ترک کند ولی ایشان می گفت که"منتظر هستم بیایند و بمب این را خنثی کنند" آن موقع تنها جا برای این اقدامات ارتش بود. بعد از اصرارهای من محافظ های امام جمعه تاکید کردند که بروند، بالاخره توانستیم با صحت و سلامت ایشان را به طرف بیرون از مسجد بدرقه کنیم که لحظات بسیار سختی بود.
شهید فعال در آن بحبوحه کجا بودند؟
ایشان در دوره ای که کوردلان قصد جان حجت الاسلام حسنی را کردند، در تهران دوره آموزشی بودند، گرچه بعدها فهمیدم که هر موقع می گفت در دوره هستم، در جبهه است و این موضوع با زخمی برگشتن هایش برای من اثبات شد. همسرم بارها در کردستان در معرض ترور و تهدید قرار گرفته بود، ولی هیچ وقت به من نمی گفت تا نگران نشوم. همسرم شجاع، تیزهوش و توانمند بود، کاملا هوشیار بود.
آن موقع آذربایجان غربی هم ناامن بود و در برخی نقاط استان ناگهان وسط جاده اعضای کوموله و دموکرات ظاهر شده، خودروی مان را متوقف کرده و از ما کارت شناسایی می خواستند، ما اثبات می کردیم، فرهنگی هستیم، چنانچه متوجه می شدند که جهادی یا سپاهی هستیم همان لحظه به رگبار می بستند.
به مهم ترین ویژگی همسرتان اشاره فرمایید.
به خاطر عشق به وطن، انقلاب و رهبری در میادین مختلف حضور پیدا می کرد، آن موقع هیچ کس به دنبال حق ماموریت، اضافه کار و ... نبود.
همسرم یک هزار تومان حقوق داشت و من معلم بودم و بیش از ۴ هزار تومان حقوق می گرفتم، ولی به خاطر صفای باطنی شان به پیشنهاد ازدواج جواب مثبت دادم.مراسم خواستگاری و عروسی مان هم بسیار ساده برگزار شد.
درباره روزی که به شما خبر شهادت را دادند...
۸ خرداد ۸۳ ظهر ساعت ۱ تلفنی صحبت کردم، ایشان گفت که در یکی از منطقه ها زلزله شده است، به بازدید میدانی می رویم، اگر تماس گرفتید، جواب ندادم، نگران نشوید.
فردای آن روز تماس گرفت، احوال پرسی کردیم، بعد از آن دو تا هلی کوپتر برای بازدید از مناطق زلزله اعزام می شوند که هلی کوپتر آنها سقوط می کند. در این ساعات مدام اعضای خانواده خودم و همسرم از طریق تلویزیون و اخبار سراسری باخبر شدند و به ما مدام زنگ می زدند و حال مان می پرسیدند، حتی دوستان خانوادگی مان از شهرستان خانوادگی هم زنگ می زدند، ولی فقط به احوال پرسی اکتفا کرده و واقعیت را نمی گفتند.
در نهایت همسر سردار بیگی فرمانده نیروی انتظامی فارس و همسر آقای نصیری به منزل ما آمدند و خبر دادند، وقتی شنیدم از اعماقم وجودم بعد از سه بار یاحسین کشیدن ساعت ۶ عصر بیهوش شدم و ساعت ۱۰ شب به هوش آمدم.
پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار