یادداشت به مناسبت رحلت حضرت رسول(ص):

پیامبر خدا بود اما در بازار که راه میرفت سخت میشد تشخیص داد که با کسی فرق کند!

پیامبر خدا بود اما در بازار که راه میرفت سخت میشد تشخیص داد که با کسی فرق کند!نمیگذاشت کسی دستش را ببوسد! میگفت این رسم پادشاهان است! من هم یکی از خودتان هستم، مثل همه بود و مثل هیچکس نبود!
کد خبر: ۹۴۵۸۸۶۸
|
۰۳ مهر ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۸

به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج، الناز رحمت نژاد در یادداشتی به مناسبت رحلت حضرت رسول(ص) به ذکر خصوصیات رفتاری پیامبر اکرم(ص) که بازگوکننده بخشی از سلوک فردی و اجتماعی و سبک زندگی آن حضرت است پرداخته است.

بی شک تأسی به سیره و سنت آن حضرت تمسک به آیه کریمه "و لکم فی رسول الله اسوه حسنه" و از جمله آنچه در این مطلب به آن اشاره شده است، راهگشای مشکلات و مسائل مربوط به جامعه مردمی خواهد بود.

پیامبر خدا بود اما در بازار که راه میرفت سخت میشد تشخیص داد که با کسی فرق کند!

نمیگذاشت کسی دستش را ببوسد! میگفت این رسم پادشاهان است! من هم یکی از خودتان هستم، مثل همه بود، و مثل هیچکس نبود!

اغلب یک روز در میان روزه میگرفت، همیشه حق بر زبانش جاری، لبخند بر لب، و متواضع‌ترین مردم بود.

آن قدر مهربان و نازک دل بود که همه مردم مشتاق زیارت آن حضرت بودند.

در امانت داری سرآمد همه بود و در راستگویی از دوران جوانی لقب امین به او بود، در زیبایی سیرت و صورت همتایی نداشت، به پیمانش وفادار بود و عفت کلام آن حضرت سر مشق همه نیکان بود.

هرکه را می‌دید مبادرت به سلام می‌کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت. با مردم چنان معاشرت می‌کرد که هرکس گمان می‌کرد عزیزترین فرد آن حضرت است.

هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک درب می‌نشست نه در صدر آن. چون سخن ناصواب از کسی می‌شنید. نمی‌فرمودـ "چرا فلانی چنین گفت" اما می‌فرمود "بعضی مردم را چه می‌شود که چنین می‌گویند؟" با فقرا زیاد نشست و برخواست می‌کرد و با آنها هم غذا می‌شد. هرگز عیب مردم را جستجو نمی‌کرد.

هرگز نعمتی را مذمت نکرد. اندک نعمت خداوند را بزرگ می‌شمرد. همیشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک می‌زد. نور چشم او در نماز بود و آسایش و آرامش خود را در نماز می یافت.

همیشه خوشبو بود و بیشترین مخارج آن حضرت برای خریدن عطر بود. چون جامه نو می‌پوشید جامه قبلی خود را به فقیری می‌بخشید.

با نیکی به شروران، دل آنان را به دست می‌آورد و مجذوب خود می‌کرد. بردباری اش همیشه بر خشم او سبقت می‌گرفت. میان یارانش انس و الفت برقرار می‌کرد.

اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسیم می‌کرد: بخشی برای خدا، بخشی برای خانواده و بخشی برای خودش بود و وقت خودش را نیز با مردم قسمت می‌کرد.

ساده بود زندگی‌اش، آن روز هم نشسته بودند دور هم خرما میخوردند، هسته خرماهایش را یواشکی میگذاشت جلوی علی‌(علیه‌السلام) بعد از مدتی با همان متانت همیشگی گفت: "پرخور کسی‌ست که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد!" همه نگاه کردند جلوی امیرالمومنین از همه بیشتر هسته‌ی خرما بود! علی(علیه‌السلام) لبخندی زد و گفت: " یارسول‌الله! ولی من فکر میکنم پرخور کسی است که خرماهایش را با هسته خورده است! " همه نگاه برگشت! جلوی پیامبر هسته خرمایی نبود! صدای خنده‌ی اصحاب در اتاق پیچید، به رسول‌الله نگاه میکردی، مسرور که میشد چشم برهم میگذاشت و لبخند به رخ ماهش می‌نشست، آرام و باوقار بود همیشه ...


میخواهم شبیه تو باشم، شبیه تو ای محمّد که:" همیشه معطر بودی، همیشه تبسم میکردی،فروتن و متواضع بودی،اسراف نمیکردی، با مردم شوخی میکردی،سخن کسی را قطع نمیکردی،با کودکان همبازی میشدی، هرگز بد دهانی نمیکردی،
خوشرو و خوش معاشرت بودی، خشن و عیب جو نبودی، همیشه آراسته بودی، اغلب لباس سپید میپوشیدی و نماز را بسیار دوست داشتی ... دوستت دارم یا نبی ... "

انتهای پیام/ ر

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار