گزارش روایی؛

«فصل شیدایی» سفرنامه‌ای معنوی به تاریخ

"فصل شیدایی" سفرنامه‌ای معنوی به تاریخ است که با خلق جلوه‌هایی ویژه، دکوری زیبا و ترکیب نور، صدا و تصویر؛ گذشته، حال و آینده را به هم نزدیک می‌کند و رکورد 135 هزار مخاطب را در قم برای خود، به ثبت رسانده است.
کد خبر: ۹۴۶۳۶۳۷
|
۰۱ آبان ۱۴۰۱ - ۲۲:۱۲

«فصل شیدایی» سفرنامه‌ای معنوی به تاریخ

خبرگزاری بسیج از قم_اعظم ربانی: "فصل شیدایی" برایم نامی مبهم بود و مفهوم خاصی برایم نداشت. شنیده بودم شب‌ها، برنامه‌ای در بیابان‌های اطراف کوه‌ خضر نبی - قم، در حال برگزاری‌ست؛ اما باز هم انگیزه‌ای به من نمی‌داد تا بخواهم مراجعه‌ای داشته باشم و البته بازدیدی.

تا اینکه هر شبی که از آغاز این برنامه می‌گذشت، یک یا چند نفر از اقوام و دوستان و اطرافیان، آن را با شور وهیجان برایم توصیف کردند. تعریف و تبلیغ زیادِ بازدید کنندگان، حسّ کنجکاوی را در من بیدار کرد تا از این اتفاق و رویداد، بازدیدی داشته باشم.

به همراه خانواده به محل برگزاری برنامه رفتیم. خیابان خلوتی که در شب‌های عادی، به راحتی تعداد خودروهایِ در حال حرکتِ آن را می‌شد شمرد، جایی برای حرکت در آن نبود. بالاخره از ترافیک عبور کردیم و به زحمت در میان هزاران خودرویِ پارک شده، جایی پیدا کردیم.

هنوز همه چیز برایم مبهم بود و تنها چیزی که به چشم می‌آمد، حضور سیل جمعیتی بود که پیاده و به صورت خانوادگی، به سمت بیابان‌های پُشت کوه خضر، در حرکت بودند.

صحنه‌های پیش رو، حکایت از اتفاقی بزرگ داشت. دقایقی حرکت کردیم تا اینکه در نهایت، با راهنمایی خادمین مجموعه که لباس پُر افتخار بسیج و سپاه را پوشیده‌ بودند، به منطقه‌ی وسیعی رسیدیم که تا چشم کار می‌کرد، صندلی بود و صندلی بود و صندلی.

مکانی را انتخاب کردیم و نشستیم تا برنامه شروع شود. جمعیت زیادی از مرد و زن و کوچک و بزرگ، یکی‌یکی، صندلی ها را پُر می‌کردند و مستقر می‌شدند. مدتی که گذشت، آن مکان بزرگ، به دریایی از مردمی تبدیل شد که بی‌صبرانه و با شوق، چشمانشان به جایگاه دوخته شده بود.

اگر چه همه جا تاریک بود و تنها نورِ موجود، مجری و راوی برنامه را نشان می‌داد؛ اما مشخص بود که نظم، صوت رسا و نور پردازی قوی، در کاری که بناست ارائه شود، موج می‌زند.

هنوز علامات سوال، در ذهنم جولان می‌داد تا اینکه با نام خدا، برنامه شروع شد. راوی کسی نبود غیر از مجری توانمند، هنرمند متعهد، "رسالت بوذری" که از مرور تاریخ به سبکی نوین در برنامه سخن ‌می‌گفت و از ضرورت تبیین معارف قرآن و مفاهیم دین برای آحاد جامعه، خصوصا نسل جوان، بالاخره برنامه شروع شد.

داستان حضرت آدم علیه‌السلام، گفتگوی او با ابلیس، فرمانِ خداوند به فرشتگان برای سجده به آدم، نافرمانیِ ابلیس و در نهایت، رانده شدنِ او از درگاهِ باری‌تعالی. وقتی شیطان از فرمان خدا سرپیچی کرد و با صدای انفجار، آدم به زمین هبوط کرد، ناخداگاه به یاد ریزش‌های انقلاب اسلامیِ خودمان افتادم. همان‌هایی که در کلامِ رهبر عزیز انقلاب، تعدادشان در برابر رویش‌های انقلاب، ناچیز و کم بوده و هست.

آدم علیه‌السلام بسیار گریست و در نهایت با توسّل به انوار مقدّسی که جبرئیل به او معرفی کرد، مورد رحمت الهی قرار گرفت.

وقتی ندای زیبای: "یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْکَ‏ الْإِحْسَان"، فضای منطقه را پُر کرد، دیدن شبنمِ قطرات اشک بر روی گونه‌های مردم، صحنه‌ای زیبا را فراهم کرده بود.

سکانس بعدی، ماجرایِ نوح نبی علیه‌السلام و جماعت بی‌خِردی که او مبعوث به هدایت آنها شده بود را روایت می‌کرد. هنگامی که نوح و یارانِ معدودش، کِشتی می‌ساختند و مردم نادانِ آن عصر، او را به سُخره گرفته بودند و با ریزش شبانه‌روزیِ بارانِ بلا، ساکنین کشتیِ نوح، جان سالم به در بردند، به یاد کشتیِ انقلاب اسلامی ایران و دست‌گیری از مستضعفان عالم افتادم که شکوهِ آن، و عظمت معنویِ امام خمینی رضوان‌الله تعالی‌علیه‌، اقتداری عظیم به مردم ایران و دنیا داد.

در آن اقیانوسِ دریا هم چیزی که توانست نوح و پیروان او را از عذاب الهی نجات بخشد، توسّل به انوار خمسه، یعنی پنج تن آل عبا بود.

بخش بعدی، به ماجرای ابراهیم خلیل‌الرحمان، شکستن بُت بزرگ، گفتگوی او با نمرود و سرانجام پرتاب او در آتش خشم نمرود و نمرودیان اشاره داشت. آتشی که به امر الهی و ذکر نام پیامبر آخرالزمان و اهل بیت او، به گلستانی سرد و آرامش‌بخش برای این پیامبر بزرگ، تبدیل شد.

به اینجای "سینمایش فصل شیدایی" که رسیدیم، مشتاقانه پیگیر ادامه‌ی برنامه شدم. صحنه‌هایی زیبا، بیاد ماندنی، اثرگذار و معنوی که ترکیبی از عشق و هنر و احساس را برای مخاطبین به همراه داشت، اجازه‌ی پِلک زدن را از هر بیننده‌ای گرفته بود.

با دیدن صحنه‌ی زنده به گور شدن دختربچه‌ای که پدرش را با فریاد‌های پی‌درپی می‌خواند، بی اختیار به یاد فجایعِ انسانی که گروهک تروریستی و خطرناک "داعش" در دنیا به راه انداخت، افتادم که با بعثت نبی خاتم، حضرت محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، نور امید در دل‌های عقب‌افتادگانِ جاهلِ آن عصر، روشن شد.

"لیله‌المبیت"، "مباهله" و"غدیر خم"، سکانس‌های جذّابی بود که با تماشای آن، انگار خونِ تازه‌ای در رگ‌های هر شیعه‌ای تزریق می‌شد و به نعمت ولایت امیرالمومنین علی علیه‌السلام، افتخار می‌کرد.

داشتم با رنگ و لعاب جذّاب و زیبایِ سکانس‌های قبلی خو می‌گرفتم که به ناگاه، صحنه‌ی ورود ظالمانی گرگ‌صفت که آتش به دست، به درب خانه‌ی دختر رسول خدا حمله کردند، آرامش را از من ربود. ضجّه‌هایی با صدایی بلند، شیون‌هایی دردناک، چشمانی اشک‌بار و اضطرابی بس بزرگ، نتایج حاصله از صحنه‌ی آتش زدن به خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها و تشییع پیکر پاک ایشان بود که با مشایعت نورهایی سبزرنگ، از میان مردم عبور می‌کرد.

هنوز صدایِ هق‌هق جمعیت ۱۴ هزار نفریِ بیننده‌ی "فصل شیدایی" در منطقه آرام نشده بود که دگر بار، ورود اسب سوارانیِ که تحت امر "عمر سعد" بودند و به دور خیمه‌های سیدالشهدا علیه‌السلام می‌چرخیدند، جگر دلدادگان حسینی را آتش زد.

چقدر زیبا نمایش دادند صحنه‌ای را که امام حسین علیه‌السلام در گودالِ قتلگاه، با صدایی بریده‌بریده و با لحنی آرام و مهربان، به دنبال هدایت سربازانی بود که یکی پس از دیگری، برای جدا نمودنِ راس مبارک نوه‌ی رسول خدا، صف کشیده بودند.

با قلب‌هایی آکنده از برائت و بیزاری نسبت به دشمنان اهل‌بیت علیهم‌السلام، از عاشورا، کربلا، خیمه‌گاه و قتلگاه گذر کردیم و در چرخه‌ی زمان، از سال ۶۱ هجری به ۱۴۰ سال بعد یعنی حدود ۲۰۰ هجری رفتیم و دل‌های جمعیت، با ناقه‌ای که حامل وجود نازنین امام رضا علیه‌السلام در جریانِ هجرتِ اجباری از مدینه به طوس بود و از مقابلِ دیدگانِ مردم عبور می‌کرد، همراه شد.

چه زیبا بود صحنه‌ای که اهل نیشابور به زانو نشسته بودند تا کلامی دُرَربار را از زبان مبارک حضرت رضا علیه‌السلام بشنوند و بر صفحه‌ی بی‌جان پوست، بنگارند. همان حدیثی که بعدها به "حدیث سلسله‌الذهب" شهرت یافت.

آخرین سکانس تاریخ عصر حضور ائمه معصومین علیهم‌السلام، بخشی بود که مردم ولایت‌مدار قم، به خوبی آن را می‌شناختند. آری! ورود بانوی کرامت حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله‌علیها به قم که دریایی از نور و معرفت را با خود به این آشیانه‌ی اهل‌بیت علیهم‌السلام آورد.

زیباییِ صحنه‌ها، ترکیب نور، اجرای خوب بازیگران، دکور و جلوه‌های ویژه، آنقدر مخاطبین را میخ‌کوب و مجذوب خود کرده بود که کسی تصوّر هم نمی‌کرد که از ابتدای برنامه، دو ساعت گذشته است.

راوی در اینجای برنامه، از گذر تاریخ و ورود به دوران معاصر گفت و سپس در دقایقی کوتاه، به مرور عصر تاریکِ رضاخان و محمدرضا پهلوی و نیز تلاش‌هایِ عالمانِ دین در راستای بیدار نمودن دل‌هایِ مردم پرداخت، تا اینکه به عصر انقلاب شکوهمند ایران، رسیدیم.

با ورود چند بسیجی به روی صحنه، یاد حضور عاشقانه‌ی رزمندگان اسلام در جبهه‌های دفاع مقدّس در دل‌ها زنده شد و نمایش تصویری زیبا از سردار خیبر شکن، شهید مهدی زین‌الدین و نیز پخش مکالمه‌ی دقایق پایانی از این شهید گرانقدر، فضای محفل ۱۴ هزار نفریِ "فصل شیدایی" را معطّر به رایحه‌ی شهدا نمود.
اسب‌سوارِ سبز پوشی که پرچم سرخ‌رنگی را به نشانه‌ی انتقام از اعداالله در دستانِ مبارکش داشت، بشارت ظهور منجی آخرالزمان را به تصویر کشید و زمزمه‌ی پایانی دعای "الهی عظم البلا"، حُسن ختام این سینمایش بزرگ بود.

سیل جمعیت، راضی از گذران ساعاتی از عمر خود در این محفل، و قدردان از این همه تلاشِ آتش به اختیار، که عده‌ای هنرمندِ متعهّد و انقلابی، در راه معارفِ اسلام و قرآن از خود به نمایش گذاشته بودند، صحنه را ترک می‌کردند.

به راستی چه زیبا می‌توان جرعه‌جرعه عشق و معرفت را در قالب هنر به کام مردم، خصوصا نسل جوان چشاند و در مقابله با هجمه‌هایِ رسانه‌ایِ هالیوودی و غربی، ارزش‌های اسلامی و ایرانی را به رُخ جهانیان کشاند. چه خوش گفت علمدار پرچم انقلاب که فرمود: "زبانی که می تواند پیام انقلاب را به اعماق جامعه رسوخ دهد، زبان هنر است."

انصافا در این روزهایی که به واسطه‌ی اقدامات کثیفِ برخی مُعاند، مُغرض یا فریب‌خورده، قلبمان مجروحِ داغ شهیدانی است که جانِ خود را در راه امنیتِ مملکت امام زمان ارواحنافداه دادند، دیدن این صحنه‌هایی که قطره‌ای از دریای فداکاری‌هایِ ارزشمند آنان بود، همچون مرهمی بر زخم دل ما، التیام بخشید.

انتهای پیام/

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار