خاطره ای از زائر مناطق عملیاتی جنوب؛

شهدا آشتی مان دادند

تبریز- مدتی بود دلم بد جوری هوای راهیان نور بخصوص شلمچه را کرده بود از آخرین باری که توفیق زیارت مناطق عملیاتی جنوب را داشتم هشت سالی می گذشت.
کد خبر: ۹۴۹۷۰۷۰
|
۱۵ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۰:۳۵

به گزارش خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، مدتی بود دلم بد جوری هوای راهیان نور بخصوص شلمچه را کرده بود از آخرین باری که توفیق زیارت مناطق عملیاتی جنوب را داشتم هشت سالی می گذشت.
چند روز پیش منزل یکی از دوستانم میهمان بودم، گفتم خیلی دلم هوای راهیان نور را کرده ولی شرایط جوری است که نمی شود رفت چند جا مراجعه کردم ولی نتیجه ای نگرفتم.

دوستم برگشت و گفت اگر قسمت باشد انشالله  دعوتت می کنند، چند ساعتی با هم نشستیم و بعد محمد برای کاری به کوچه رفت در این حین گوشی محمد زنگ زد، نگاه که کردم دیدم حسین است یکی از دوستان صمیمی من و محمد که مدتی بود از هم قهر بودیم، گوشی را جواب ندادم چند لحظه بعد دوباره زنگ زد گوشی را برداشتم ولی جواب ندادم.
خیلی دوست داشتم با او حرف بزنم ولی، چند لحظه بعد یه پیامک فرستاد کنجکاو شدم ببینم چه نوشته است، «محمد اگه خدا بخواد دارم میرم راهیان نور».
وقتی این جمله را دیدم دلم آشوبی شد برای همین از طرف احوال پرسی کردم و گفتم نمی تونم جواب تلفن را بدهم و بعد دلم را زدم به دریا و نوشتم برای یک نفر هم جا دارید؟
در جواب نوشت برای کی؟
پیام دادم، علی اکبر
مدتی گذشت دلیل تاخیر پیام مشخص بود حدس زدم چون قهریم شاید جواب بده، حسین نمی دانست گوشی محمد دست من است و بعد از چند دقیقه پیام آمد تلاش خودم رو می کنم انشالله خیره.
در پوست خودم نمی گنجیدم شهدا کار خودشان را کرده بودن من و حسین که سال ها قهر بودیم امروز که این خاطره را تعریف می کنم در راهیان نور کنار مزار شهیدی گمنام با هم نشستیم.


خاطره ای از علی اکبر راد نیک

به قلم ابراهیم فاطمی راد

ارسال نظرات
آخرین اخبار