دلم را در شلمچه، کربلای ایران جا گذاشته ام
خبرگزاری بسیج، از برگشتنمان چند روزی می گذرد ، اما دل من هنوز هم آرام نشده، هنوز هم در تب و تاب دیدار دوباره است. آری من بازگشتم اما دلم را در شلمچه، کربلای ایران جا گذاشته ام، جایی که خلاصه عشق معرفت است ، قطعه ای از بهشت که خاکش عطر شهادت می دهد.
دلم می خواهد باز هم پا برهنه در خاک طلائیه قدم بردارم، در سه راهی شهادت بنشینم و ساعت ها اشک بریزم، جایی که قدم به قدمش خون شهدا ریخته؛ شهدایی که سرفرازی و امنیت امروزمان را مدیون آنها هستیم.
دلم می خواهد به هنگام غروب کنار اروند وحشی بنشینم و به افق آب خیره شوم ، تا شاید نشانی از شهدای گمنام بیابم، شهدایی که مادرانشان چشم انتظار بازگشتشان است.
اروند رود دریایی است مواج از موج های عاشقی، من خودم را گم کردم در میان شهر لاله های سرخ،
شهدا عاشقانی بودند که با شهادت به معشوق خود رسیدند خوشا به حال آن ها که به معشوق حقیقی خود دست یافتند.
شهدا راه سعادت خود را یافتند و رفتند، شهدا جانشان را فدا کردند و رفتند، ما ماندیم در دنیایی که بوی دنیا پرستی می دهد، پس بیایید طوری زندگی کنیم که شرمنده خون پاک شهدا نباشیم.
اسما اشجعی