نجوای دانش آموز تبریزی با اروند؛
تبریز- آرامش مادری که از فرزند خویش گذشته، قاب عکس شکسته ای است که مدتی ست او را از خود جدا نکرده است
کد خبر: ۹۴۹۸۹۰۰
|
۲۳ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۲:۳۵

خبرگزاری بسیج، نمی دانم که چطور وصفش کنم، نه نشانی دارد نه اسمی اما آن قدر برای من اشناست که گویی بیشتر از خودم او را می شناسم ...
مثل اینکه اویی در من بود!
اما .... قسم به چهار حرف مقدست شھـــید، زمین برای داشتنت زیادی کوچک بود.
اما نمی دانم چرا اروند رود آنقدر بی تابی می کند؟ صدای ناله هایش گوش زمان را کر کرده است...
آه ..حق دارد تو را به آغوش کشیده است، تویی که وضویت خون و زمزمه ات خدا بود، شاید اروند هم گذشته خود را در ایینه فردای تو می خواهد جستجو کند ...
نه ..نه..نه
اروند رود آنقدر بی تابی نکن
بی تابی برای چه ؟ اگر می دانستی ساحل دستانت را نمی گیرد باز هم خودت رو به صخره می کوبیدی؟
نه اروند رود ...
آرام باش ..
مادری جگرگوشه اش را به دامان تو سپرده است اما تو با هر موجت، با هر پایین و بالا شدنت، تکه تکه بدنشان را از هم جدا می کنی !
هیس...
آرام باش بی قراری از چه؟برای چه؟
تو اگر می دانستی با هر موجت غیرتمندانی که در سینه تو به خواب ابدیت رفته اند چطور استخوان هایشان سینه ات را زخم می کنند؛ این کار را نمی کردی...!
سکوتت فریادی از جنس غریبانه اما غیرت مند دارد
من مجذوب خورشید غروب کرده ات هستم که هر پرتو اش همچون تیری بر روی سینه زخم خورده ات است.
اگر می دانستی مادری هر شب فریادش را به ماه آسمان می برد و خاموشی ستاره گلویش را چنگ می زند این کار را نمی کردی...!
اگر می دانستی آرامش مادری که از فرزند خویش گذشته، قاب عکس شکسته ای است که مدتی ست او را از خود جدا نکرده این کار را نمی کردی.
بگذار طنین نفس های غیرت مند ان ها گوش عالم رو پر کند.

الهام رمضانی از تبریز

ارسال نظرات
پر بیننده ها