به گزارش خبرگزاری بسیج گیلان، قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ نقطهی آغاز انقلاب است که امام خمینی(ره) نیز در نامهای به سید حمید روحانی مؤلف «تحلیلی بر نهضت امام خمینی» به صراحت آن را بیان کرده است؛ در حالیکه بنابر منظر نخست، قیام مذکور نه نقطه آغاز بلکه نقطه عطف انقلاب اسلامی به حساب میآید واحتمالاً جغرافیای زمانی انقلاب در محدوده مبدأ آن به حوادثی چون، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شهریور ۱۳۲۰، کودتای اسفند ۱۲۹۹، نهضت مشروطیت ۱۲۸۵ و حتی هنگامی که مدرنیته در اواسط دورهی قاجاریه به ایران آمده است، برمیگردد. طبیعتاً عقب و جلو رفتن مبدأ انقلاب اسلامی در تبیین علل و عوامل وقوع این انقلاب تأثیر زیادی خواهد گذاشت و تحلیلگر را با فرضیههای متنوعی روبرو خواهد ساخت.
روند حوادث
قیام پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ ریشه درحوادثی دارد که متعاقب تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در مهرماه ۱۳۴۱ به وقوع پیوستهاند. ناگفته نماند این لایحه نیز خود روایت و بخش دیگری از اصلاحات مورد نظر آمریکا در اواخر دههی ۳۰ بود که به علت مخالفت آیت الله بروجردی با اصلاحات ارضی به تعویق افتاده بود. آیت الله بروجردی در پاسخ به فرستاده شاه که گفته بود،«ما مجبور به انجام اصلاحات ارضی هستیم و کشورهای همسایه نیز دست به چنین اصلاحاتی زدهاند، او هم گفته بود، کشورهای همسایه، اول جمهوری شده بعد چنین اصلاحاتی را انجام دادهاند، اینجا که هنوز سلطنتی است.
اما با رحلت معظم له در فروردین ۱۳۴۰، مرجعیت یک دست و مطلق شیعیان بهویژه ایرانیان، از میان رفت و بتدریج مقام مرجعیت یا به نجف اشرف منتقل و یا در بین تعدادی از مراجع قم از جمله امام خمینی(ره) تقسیم شد.
شاه نیز که اصلاحات مذکور را تا زمان حیات آیت الله بروجردی به تعویق انداخته بود، بلافاصله پس از رحلت او، با انتصاب دکتر علی امینی به نخست وزیری در اردیبهشت ماه ۱۳۴۰ درصدد اجرای آنها برآمد. امینی برای آسوده شدن از مخالفتهای احتمالی علمای قم علیه اصلاحات به قم رفت و با مراجع آن شهر دیدار و به طور خصوصی گفتوگو کرد و به هر ترتیبی که بود اصلاحات ارضی در بیستم دی ماه همان سال به تصویب رسید و به اجرا درآمد، امام خمینی(ره) که از یک سو ابعاد و نتایج اصلاحات را در هالهای از ابهام میدیدند و از سوی دیگر از متهم شدن به طرفداری از زمینداران میهراسیدند، مخالفتی علنی با اصلاحات نکرده و به انتظار تحولات بعدی نشستند.
با این همه شاه که از افزایش قدرت علی امینی و اعتماد کامل آمریکا به او در انجام اصلاحات، نگران به نظر می.رسید به تکاپو افتاد و در سفری به آمریکا به دولت مردان آن کشور قول داد که حاضر است خود اصلاحات را انجام دهد؛ بدین ترتیب امینی در ۲۷ تیرماه ۱۳۴۱ استعفاء داد و اسدالله عَلَم به جایش نشست.
عَلَم تحصیلات عالیه نداشت و در میان مردم و مخالفان سیاسی چهره خوش نامی نبود، با این وجود، نفوذ بینظیری در امور کشور داشت و از نزدیکترین و مورد اعتمادترین دوستان شاه به شمار میرفت، او که مأمور اجرای اصلاحات شده بود، در ۱۶ مهر ۱۳۴۱، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را به تصویب رساند. در این طرح حق رأی بانوان در انجمنها تصریح شد، قید اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان حذف شد و در مراسم سوگند انتخاب شوندگان، ذکر «کتاب آسمانی» به جای «قرآن»، کافی دانسته شد.
امام خمینی(ره)، در این مرحله به واکنشی سریع و قاطع اقدام کرد و با دعوت آیات عظام شریعتمداری، گلپایگانی، مرعشی به منزل مرحوم آیت الله حائری، موضوع را به بحث و تصمیم گیری گذاشتند.
ایشان در این جلسه، دورنمای نقشههای رژیم شاه را خانمانسوز و مأموریت او را پاسداری از منافع استعمار و امپریالیسم که با نابودی اسلام و ملت مسلمان همراه است قلمداد کردند و چنین تصمیم گرفته شد که علاوه بر تلگرام ابراز مخالفت با شاه، علمای تهران و شهرستانها را در جریان امر قرار داده و دعوت به مقابله با دولت کنند.
شاه در پاسخ، خود را تبرئه و مسأله را به دولت احاله میکند، امام خمینی(ره) در اعتراض به «عَلَم»، بدون آنکه القابی برای او ذکر کنند، با لحنی شدید به نصیحت او پرداخته و ضمن رو در رو قرار دادن ملت و دولت، اعتراضات را فراتر از تصویبنامه یاد شده میبردند. سرانجام با پافشاری امام و اعتراضات مستمر که در دیدار با مردم و مکاتبه با برخی از علما ابراز میشد، علم در تلگرافی به سه تن از مراجع، غیر از امام خمینی با خواستهای آنان موافقت میکند. امام خمینی(ره) با کافی نشمردن این واکنش و ضروری دانستن لغو طرح مزبور در هیأت وزیران، موضوع جدید «خطر صهیونیسم» را به میان میکشند که به تعبیر ایشان در ایران در شکل «حزب بهایی» ظهور کرده است و از «عدم آزادی مطبوعات» و «نابسامانی زندگی مردم» سخن به میان میآورد. سرانجام، با عقب نشینی کامل دولت و لغو رسمی تصویبنامه در آذرماه، دامنه نزاع در این مرحله فروکش میکند.
در دی ماه همین سال، شاه اعلام میکند که قصد دارد اصول ششگانهای را که بعداً از آن با عنوان «انقلاب سفید» یاد کرد، به رفراندوم بگذارد؛ الغای رژیم ارباب رعیتی، ملی کردن جنگلها، فروش سهام کارخانجات دولتی، سهمیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی و اصلاح قانون انتخابات، مفاد اصول یاد شده بود؛ به رغم تلاشهایی که شاه در دعوت مراجع و جلب نظر آنها در عدم مخالفت و ابراز حمایت از حرکت مزبور کرد، در پی توجه شاه به ابعاد سیاسی طرح و اظهار اینکه ناگزیر از اجرای رفرمهای یاد شده است، امام خمینی(ره) بهعنوان مخالفی سرسخت، دست به واکنش میزنند.
ششم بهمن ۱۳۴۱، بهعنوان روز رفراندوم یا به تعبیر شاه «تصویب ملی» اعلام میشود و در مقابل امام خمینی(ره)، در پاسخ به استفتای جمعی، بنابه اشکالاتی که برمیشمارند، نظیر پیش بینی نشدن آن در قانون، روشن نبودن مقام صالحه اجرای آن در قانون، کم بودن مهلت بررسی، کافی نبود معلومات رأی دهندگان برای بررسی و وجود جو زور و فشار، آن را تحریم میکنند.
به دنبال انتشار اعلامیه امام خمینی(ره) و دیگر مراجع، پارهای اغتشاشات و تظاهرات در تهران و قم رخ میدهد و شاه درصدد برمیآید با سفر به قم در جهت کنترل اوضاع اقدام کند اما در سفر خود به قم با عدم استقبال و بیاعتنایی مواجه میشود و در واکنش به این وضع، طی یک سخنرانی روحانیت را با تعابیر موهن «ارتجاع سیاه» و بدتر از «ارتجاع سرخ» مورد حمله قرار میدهد. سرانجام در ششم بهمن، رفراندوم انجام شده و اعلام میشود که اصول پیشنهادی شاهنشاه به تصویب ملت رسید.
کندی، رئیس جمهور وقت آمریکا پیروزی شاه را تبریک میگوید و سفیر انگلیس رضایت ملکه انگلیس را به عَلَم اعلام میکند و رادیو مسکو برنامه اصلاحی شاه را میستاید. امام خمینی(ره) به علما و مراجع پیشنهاد میکنند در ماه رمضان که از هشتم بهمن آغاز میشد، از شرکت در نماز جماعت و سخنرانی خودداری کرده، همهی مساجد کشور تعطیل شود و دلایل آن نیز به دنیای اسلام اعلام شود.
به دنبال این حرکت وضعیت فوق العادهای در کشور پدید آمده و مساجد در پارهای از شهرها تعطیل میشود و ماه رمضان در هالهای از تردید و سکوت آغاز میشود. در عید فطر همان ماه، هفتم اسفند، امام خمینی(ره) با صدور اعلامیهای نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام میکنند و در جلسهای با مراجع و علمای قم از آنها نیز درخواست میکند چنین اقدام کنند که برخی با این اقدام مخالفت میکنند، اما مألاً ایات عظام میلانی، شریعتمداری، روحانی و بهبهانی در اعلامیههای جداگانه و چهل و شش نفر از علمای سرشناس تهران در اعلامیه مشترک، عید نوروز را عزای عمومی اعلام میکنند.
این واکنش وضعیت ویژهای را در کشور پدید میآورد و سرآغاز دور تازهای در مسیر تحولات این مقطع میشود.
عصر دوم فروردین، هنگام برگزاری مجلس سرگواری امام صادق(ع) از طرف آیت الله گلپایگانی، نیروهای شاه به مدرسه فیضیه هجوم میبرند و با حمله به طلاب و به گلوله بستن مدرسه، اثاثیه حجرهها را در وسط مدرسه به آتش میکشند. در این حادثه عدهای از طلاب کشته و زخمی شدند.
در همین روز حمله مشابهی نیز به مدرسه طالبیه تبریز صورت میگیرد. این واقعه طنین خود را در کشور بازیافت؛ نماز جماعت مساجد تهران و پارهای دیگر از شهرها تا یک هفته تعطیل شد. علمای نجف، کربلا و مشهد با صدور تلگرامهایی واکنش نشان دادند و آیت الله خویی و شیرازی، شاه را عامل این جنایت تلقی کردند و آیت الله حکیم تقاضای مهاجرت مراجع ایران به نجف بهعنوان اعتراض به شاه را کرد.
رژیم شاه تلاش کرد واقعه را درگیری میان مردم و دهقانان از یک سو و روحانیان از سوی دیگر، بر سر مسأله اصلاحات ارضی و حق رأی بانوان معرفی کند. شاه برای تحقیر روحانیان، دستور داد آنها به خدمت وظیفه اعزام شوند؛ در مقابل، امام خمینی(ره) از این امر استقبال کرده و طلاب را دعوت به فراگیری خوب تعلیمات نظامیکردند.
امام خمینی(ره) به مناسبت چهلم حادثه فیضیه دعوت به برگزاری مجلس ختم کردند و روز بعد در بیانات آغاز درس حوزه، دولت را مورد حمله قرار دادند. ایشان در همین زمان علمای نجف و قم را نیز مورد عتاب قرار میدهند. مذمت دولت در رابطه با حمایت از فرقه بهایی و یادآوری خطر نزدیکی ایران به اسرائیل از مضامین مورد تأکید امام در اظهارات خود بود و لحن کلام ایشان آشتی ناپذیر و حملات او بیامان میکردند و هیچ گونه طریق مصالحهای را نمیپذیرفتند.
ایشان پیش از آغاز محرم، وعاظ را مورد خطاب قرار داد و از آنها خواستند سیاستهای ضد اسلامی شاه و همدستی او با اسرائیل را مورد انتقاد قرار دهند. ساواک نیز متقابلاً عدهای از وعاظ را احضار کرد و از آنان خواست به سه مطلب اشاره نکنند؛ بر ضد اعلی حضرت سخنی نگویند، بر علیه اسرائیل مطلبی نگویند، نگویند اسلام و قرآن در خطر است که امام خمینی(ره) بار دیگر این حرکت را مورد حمله قرار میدهند و بر همان مطلب، بیش از پیش تأکید میکنند.
امام خمینی(ره) از آغاز محرم در منزل خود مجلس روضه خوانی منعقد میکنند و هر شب نیز به یکی از مجالس سوگواری محلههای قم سر میزنند. پیشتر به مراجع و علمای قم نیز پیشنهاد کرده بودند تا در روز عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی کرده و از مظالم رژیم سخن گویند. در این زمان، غلیان و التهابی در شهر پدید آمده و بسیاری نیز از دیگر شهرها به قم آمدند. بعد از ظهر عاشورا، ۱۳ خرداد، امام خمینی(ره) به طرف مدرسه فیضیه رهسپار شد. جمعیت بسیاری در اطراف فیضیه و در صحن حرم تجمع کردند.
اکنون این امام(ره) بودند که واکنشهای ایشان امواج اجتماعی را به حرکت در میآورد؛ ایشان در سخنرانی کوبنده خود، حادثه حمله به فیضیه را مورد مؤاخذه قرار میدهند، به اسرائیل و نقش او در سیاست ایران حمله میکنند و به نصیحت شاه میپردازند.
صبح این روز در تهران نیز مردم به خیابانها ریخته و در میدان بهارستان و دانشگاه تهران تجمع میکنند. روز بعد نیز تظاهرات و حرکتهای خیابانی ادامه مییابد. این حرکتها در قم در شکل دستههای عزاداری تا پاسی از شب ادامه یافت. شاه دیگر دریافته بود که موجهای خروشان در دستان امام قرار گرفته و تصمیم میگیرد با حذف او از صحنه، به هر شکل ممکن به کنترل امور بپردازد.
در نیمه شب ۱۲ محرم، ۱۵ خرداد ماه، مأموران نظامی به منزل امام(ره) هجوم آورده، ایشان را دستگیر کرده، به باشگاه افسران تهران و از آنجا به پادگان قصر منتقل میکنند، اما این حرکت خود منشأ انفجارهای بعدی میشود؛ در روز ۱۵ خرداد با رسیدن خبر دستگیری امام، مردم در شهر به حرکت در میآیند، تظاهرات تبدیل به شورش گسترده خیابانی میشود و دستجات مردم بیمهابا در مواجهه با نظامیان مستقر در شهر قرار میگیرند. اکنون شهرهای دیگری غیر از قم و تهران نیز شاهد حرکت مردم بودند.
در خیابانهای مرکزی قم و تهران سیل جمعیت غیرقابل کنترل می شود. به تعبیر حسین فردوست از آنجا که تظاهرات ۱۵ خرداد امری سازمان نیافته و غیرقابل پیشبینی بود، تا یک روز پیش از آن نیز ساواک و شهربانی از آن بیاطلاع ماند و از این رو ساواک و نیروهای انتطامی و نظامی سخت غافلگیر شدند و شاه شدیداً به وحشت افتاد؛ بنابراین دستور آتش و کشتار خونین تنها راهی بود که شاه در مواجهه با این وضع پیش روی خود میدید.
آتش گلوله و رگبار نظامیان در میادین و خیابانهای اصلی تهران و قم و قتل عام کفن پوشانی که از ورامین به سمت تهران میآمدند، آخرین تلاشهای رژیم در فرونشاندن بحران بود. در عین حال، سرکوب گسترده حرف آخر شد و «جنبش» مهار شد. گرچه این جنبش با فرو خزیدن به درون لایههای اجتماعی در سالهای بعد لبههای تیزتر خود را در سطوحی گسترده تر نمایان ساخت.
امام خمینی(ره) در بازداشت، با استناد به اینکه استقلال قضایی در ایران وجود ندارد و قضات تحت فشارند، از پس دادن بازجویی خودداری کردند و علما و روحانیون در ایران و عراق با صدور تلگرامهایی دستگیری امام و دیگر روحانیون و کشتار مردم عزادار دوازدهم محرم را محکوم کردند.
امام خمینی(ره) در چهار تیر ماه به زندان پادگان عشرت آباد منتقل شدند و ۴۰ روز در آنجا حبس شدند.
در ۲۹ تیرماه، همه روحانیون دستگیر شده به استثنای امام خمینی، شیخ بهاءالدین محلاتی و حاج آقاحسن قمی و دستغیب آزاد شدند. در ۱۱ مرداد، امام خمینی، محلاتی و قمی به یکی از منازل ساواک در داودیه تهران منتقل شدند. مردم به محض اطلاع، برای دیدار ایشان به محل اقامت روانه شدند و صف طویلی از دیدارکنندگان پدید آمد. از روز بعد ملاقات با امام ممنوع اعلام شد و منزل به محاصره پلیس درآمد، ایشان سه روز بعد به منزلی در قیطریه منتقل شدند. امام در مدت اقامت در این محل، از طریق آمد و شد نزدیکان اخبار را در مییافتند و دستورات و توصیه.های خود را انتقال میدادند.
در ۱۵ فروردین ۱۳۴۳، پس از سالگرد واقعه فیضیه و پیش از ماه ذیحجه و محرم، امام پیام آزادی خود را دریافت کردند، از قیطریه خارج گردانیده و به منزل خود در قم منتقل شدند. خبر آزادی امام موجی از شادی آفرید و دیدارکنندگان را از قم و شهرهای دیگر، به سمت منزل ایشان روانه ساخت. دولت نیز آزادی امام را نتیجه علایق مذهبی رژیم و احترام به مقامات روحانی تفسیر کرد.
بازتاب قیام پانزدهم خرداد
روشنفکران؛ گذشته از روشنفکران وابسته که با ارتجاعی قلمداد کردن قیام پانزده خرداد با استبداد هم صدا شدند، روشنفکران مستقل، به جز نهضت آزادی، نسبت به این واقعه، سیاست سکوت اختیار کردند، سیاستی که بعداً مورد انتقاد مرحوم جلال آل احمد قرار گرفت، آل احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» معتقد بود که گناه اصلی شکست همه جنبشهای سیاسی معاصر بر گردن روشنفکران است که از یک طرف «درک و شعوری از فحوای آن فتواها و قیامها نشان ندادهاند» و از طرف دیگر «هرگز صدایی به مخالفت برنیاوردند و همیشه با یک دنباله روی کودکانه در این دعوای مدام میان حکومت و روحانیت، طرف حکومت را گرفتهاند.
مقدس مآبان؛ از میان روحانیون نیز عده چای که امام خمینی(ره) از آنها به «مقدسین نافهم و ساده لوح بی سواد» یاد میکردند با حرام دانستن مبارزه و پخش شایعات گمراه کننده میکوشیدند مردم را نسبت به ادامه نهضت، دلسرد و بدبین کنند.
امام خمینی(ره) در آخرین ماههای عمر خویش در نامهای خطاب به مراجع و علمای کشور با ذکر گفتههای متحجرین آن روزگار، مبنی بر اینکه «شاه سایه خداست و یا با گوشت و پوست نمیتوان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی می.دهد؟ و از همه شکنندهتر، شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان(عج) باطل است و هزاران ان قلت دیگر، به مشکلات بزرگ و جانفرسایی اشاره میکردند که تداوم نهضت اسلامی را با تهدیدات درونی مواجه میساخت.
«در ۱۵ خرداد ۴۲ مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مینمود؛ بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی، گلوله حیله و مقدس مآبی و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را میسوخت و میدرید».
روحانیت؛ حوزههای علمیه ایران و عراق و نیز مراجع آن دو، هریک با صدور اعلامیه و تلگرامهای جداگانه، کشتار مردم عزادار را در روزهای ۱۵ و ۱۶ خرداد محکوم کرده و خواستار آزادی بدون قید و شرط امام خمینی شدند، بنابه نقل سیدحمید روحانی، شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه اسلامی الازهر نیز طی اعلامیهای از عموم مسلمانان خواست تا از علمای مجاهد ایران که به جرم دفاع از حق به زندان افتادهاند، پشتیبانی کنند.
شاه و دولت؛ محمدرضا شاه نیز دو روز پس از قیام ۱۵ خرداد، طی سخنانی، این واقعه را برخاسته از پیوند امام خمینی(ره) با دول بیگانه و حمایتهای مالی آنها از شورشیان، دانست و در کتاب خود به نام «انقلاب سفید» نیز «بلوای پانزهم خرداد ۴۲ را بهترین نمونه اتحاد نامقدس دو جناح ارتجاع سیاه (روحانیت) و قوای مخرب سرخ (حزب توده)» قلمداد کرده است.
اسدالله عَلَم، نخست وزیر وقت و سرلشکر پاکروان، رئیس ساواک نیز طی مصاحبههایی در همان ایام، تقریباً سخنان شاه را تکرار کردند و بر مرتبط بودن این واقعه با حوادث خارجی تأکید ورزیدند.
رسانههای داخلی و خارجی؛ روزنامههای کشور نیز که تحت اداره و نظارت ساواک قرار داشتند، اخبار این واقعه را چندان تحت پوشش خبری قرار ندادند، روزنامه اطلاعات، تظاهرکنندگان روز چهاردهم خرداد را دو گروه ۲۰۰ نفری و ۱۰۰۰ نفری «مهاجم» و «چماق بدست» معرفی کرد که بدون هیچ هدفی، لوازم و امکانات موجود در مسیر خود را به آتش کشیدهاند.
از میان رسانههای خارجی، مطبوعات آمریکا، قیام ۱۵ خرداد را به باد ناسزا گرفتند. رادیو و مطبوعات شوروی سابق نیز همان دیدگاه نیروهای چپ در ایران را منعکس میکردند و آن را واکنش ارتجاعی علیه اصلاحات ارضی میدانستند. از میان رسانههای عربی، روزنامه مصری الاهرام بیش از دیگران به تمجید و حمایت از این قیام پرداخت و آن را انقلاب کاخ برانداز نامید.
نتایج و پیامدها
اولین تأثیری که سرکوب قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ بر روند مخالفت با سلطنت پهلوی نهاد، تغییر ماهیت مبارزه از سیاسی به نبرد مسلحانه و در میان بسیاری از نیروها و گروههای مخالف شاه بود. در واقع، شکست این قیام، بسیاری از اپوزیسیون را قانع کرده بود که تداوم مخالفتهای سیاسی علیه سلطنت پهلوی به منزله عقیم ماندن نهضت است و راهی جز شلیک گلوله و جنگ مسلحانه نیست. البته این بدین مفهوم نبود که مبارزه مسلحانه در سالهای قبل از قیام ۱۵ خرداد وجود نداشته است بلکه بدین معنی است که «عمومی شدن» و تبدیل شدن جنگ مسلحانه بهعنوان یک «جریان» محصول بلافصل قیام ۱۵ خرداد است.
در دهه ۳۰ نیز هژیر و رزم آرا در سالهای حول و حوش نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران ترور شدند اما ترورهای مذکور، بیشتر خصیصه فردی یا تعلقات گروهی داشتند که علاقمندان چندانی در بین لایههای دیگر اپوزیسیون نداشت.
دومین تأثیر جنبش پانزده خرداد ۴۲، هم نشینی استعمار در کنار استبداد داخلی و حمله توأمان مخالفین شاه علیه هر دو بود. در واقع از قیام ۱۵ خرداد به بعد است که استبداد در کنار استعمار یا به قول انقلابیون آن دوره امپریالیزم، مورد حمله قرار گرفت و هر دو بهعنوان دو روی یک سکه انگاشته شدند. این درحالی بود که در جنبشهای اجتماعی-سیاسی پیش از دهه ۴۰، شورش یا علیه استبداد و نظام تمامیت خواه شکل گرفته بود مانند نهضت مشروطه (۱۲۸۵هـ.ق) و یا علیه استعمار خارجی مانند نهضت ملی شدن صنعت نفت، در نهضت تنباکو نیز اگر هر دوی اینها مورد اعتراض قرار گرفت و قرارداد تالبوت به همراه ناصرالدین شاه مورد سرزنش واقع شد، به مفهوم اصالت داشتن آن نبود، آنچه اصالت داشت لغو قرارداد توتون و تنباکو بود و توأم قرار گرفتن استعمار و استبداد در چنین حادثهای، از سر اتفاق بود.
سومین تأثیر که بیگمان مهم ترین تأثیر قیام ۱۵ خرداد به حساب میآید، ارائه و حراج نظام بدیل یا آلترناتیو نظام سلطنت در ایران است. از نهضت مشروطیت به این سو، معمولاً کلیه مخالفین شاه در گفتمان مشروطه تنفس میکشیدند و تنها راه حل معضلات و بحرانهای موجود را برون رفت مشروطیت میدانستند، برون رفتی که سلطنت در آن باقی میماند و شاه با تن دادن به قانون اساسی مشروطه ادامه حیات میداد اما با طرح نظریه ولایت فقیه در سال ۱۳۴۸ و رد نظریه سلطنت ولو به نحو مشروطیت، اپوزیسیون مذهبی به رهبری امام خمینی(ره) وارد فاز جدیدتری از مبارزه شد که با اتکا بر آن میتوانست نه تنها شاه بلکه کلیت ساختار قدرت در ایران را برهم زند و سرنگون کند.
از جمله تأثیرات جنبش ۱۵ خرداد، میتوان به تغییر جغرافیای مکانی مرکز مخالفت با شاه از تهران به قم، اشاره کرد. جنبشهای اجتماعی-سیاسی پیش از این قیام، مثل مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت، در پایتخت رخ داده بودند و قم طی این دوران در حاشیه تحولات بسر میبرد، اما از قیام ۱۵ خرداد به بعد، مرکز مخالفت با شاه به قم منتقل میشود و قم نه بهعنوان حاشیه، بلکه به عنوان کانون مخالفت، آنهم با بهره مندی از نهاد مرجعیت عامه، رژیم پهلوی را به مبارزه دعوت و سرانجام سرنگون میکند.
قرار گرفتن مرجعیت شیعه در سطح رهبری سیاسی نیروی مذهبی یکی دیگر از نتایج واقعه ۱۵ خرداد است. در این قیام امام خمینی(ره) به عنوان یک مرجع دینی در رأس رهبری یک حرکت فعال سیاسی قرار گرفتند و دیگر مراجع را نیز با خود به میدان آوردند و این مسألهای بود که از صدر نهضت مشروطیت تا این مقطع عملی نشده بود، مرجعیت شیعه بعد از مشاهدهی نتایج حرکت فعال خود در مشروطه، یک فعال سیاسی را در دستور کار خود قرار نداد و به موضع گیریهای مقطعی بسنده کردند اما در حرکت سال ۴۲، مرجعیت شیعه دیگر بار در یک حرکت گسترده شرکت کرد و رهبری آن را نیز مستقیماً عهدهدار شد.
از جمله نتایج مهمی که میتوان بهعنوان نقطه عطف از آن یاد کرد، پیدایش نسلی از روحانیون، پس از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ بود که سعی کردند که پس از تبعید امام خمینی(ره) از ایران به ترکیه و سپس عراق، مقابلهای را که ایشان مابین قم و رژیم پهلوی به وجود آورده بودند همچنان ادامه دهند. اگرچه به دلیل حاکمیت جو اختناق و سخت تر شدن امکان مخالفت با رژیم، فعالیت این گروه نیز بالطبع با مشکلات و سرکوبهای فزایندهای همراه شد و بیعلاقگی برخی از مراجع قم نسبت به گرم نگاشتن تنور مخالفت با رژیم پهلوی، موانع متعددی بر سر راه آنان گذارد، با این همه، این عده با تلاش خستگی ناپذیری که از خود نشان دادند، مانع شدند که فضایی که قبل از ظهور امام خمینی، بین قم و تهران حاکم بود بازگردد. حوزههای علمیه بالاخص قم، از سال ۱۳۴۳ به بعد در لیست سیاه رژیم قرار داشت و هیچ مرجع و روحانی طراز اولی حداقل در ظاهر دیگر نمیتوانست ارتباطی با رژیم داشته باشد. معدود روحانیونی که در سالهای بعد از ۱۳۴۳ با رژیم همکاری داشتند فاقد هرگونه پایگاه مردمی بودند.
انتهای پیام/