به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، محبوبه حقیقت در یادداشتی آورده است: افتاده بود سر بهانه جویی، هر کار به او پیشنهاد میدادم باز آرام نمیگرفت. گوشی و بازیهای جور واجورش، خمیر بازی، آجر خانه، بسکتبال، انیمیشن، شبکه پویا و...بالاخره نگاه به دلم کردم دیدم خودم هم دلتنگم. به او گفتم آماده باش تا راهی حرم شویم.
انگار دنیا را به پسرم داده باشم؛ با ذوق و شوق و خوشحالی آماده شد و منتظر، تا راهی شویم.
حرم برای پسرم از هر بوستانی خوشایندتر است.
دلتنگی او برای این خانه پربرکت عجیب نیست. آنجا بهترین ماوا برای بازیهای او و دنیای بزرگی از همبازیهایی است که با یک سلام علیک پیوند دوستی یکی دو ساعتهاشان شکل میگیرد و شریک هم در خوراکیها و اسباب بازیهایشان میشوند. اسباب بازیهایی که گاهی از کمد خانه آورده میشود و گاه از مهرهای حرم یا نمره کفشداریها است و شیرین ترین با هم بودنها را برایشان رقم میزند.
حتی اگر سرگرم هیچیک از این وسایل هم نباشند صحن و سرای حرم و شبستان های وسیع آن میتواند ساعتها جولانگاه شیطنتهای سرخوشانه آنها باشد.
گاهی با خود فکر میکنم اینجا کجاست که برای خرد و کلان، پیر و جوان، کوچک و بزرگ اینقدر جای دلنشین و خوش نشینی است. جایی که هر کس با دلش به سوی آرزوهای خود پرواز میکند و اوج میگیرد و آرامش نابی تمام وجودش را فرا میگیرد.
خانه امن مومنین همین مشاهد مشرفه و زیارتگاهها است که کوهی از خستگی جسمی و تنهایی را میتواند سامان دهد. اینجا نردبانی است برای رشد، برای اوج گرفتن، برای رسیدن به قرب. اینجا پیوند خوردن با خوبیها و فراغت از بدیها است. اینجا دلت جلا میگیرد و روحت از هر چه تعلق، آزاد و رها است. اینجا نشاط جسم و روح توامان است آنچنان که یک کودک را به شوقی خالصانه میرساند.
اینجا از بیسواد تا عالم زانوی ادب میزنند تا استجابت دعاهایشان را از صاحبان این قبور درخواست کنند و راهشان برای عبودیت و بندگی هموارتر گردد. و در پس آن به فرحی بسان نشاط کودکان برسند و از عمق جان این شهد شیرین حرم و حضور در محضر بهترین مخلوقات عالم را حس کنند.
آری حرمها خورشید کهکشان شهرها هستند. مرکز نور و ستاره که هم برای بچه ها دست یافتنی است و هم بزرگان. اینجا باب رضوان الهی است.
پسرم را نگاه میکنم؛ همچنان در تالار شبستان در حال بازی است و با دوستان خود از این سو به آن سو میدود. او را صدا میزنم تا راهی خانه شویم و اوست که همیشه موقع رفتن باز هم غر میزند. و من میمانم و بازیهای تکراری و خانهای تنگ و کوچک که باید او را به سمت آن سوق دهم.
به قلم محبوبه حقیقت