یادداشت/

آزادگان راست قامت پیروز استواری را شرمنده کرده اند

آزادگان این راست قامتان پیروز که استواری شرمنده آن‌ها شده بود و صبر درس مقاومت را از آن‌ها آموخته بود، گل‌هایی که شهادت را به چشم خود تجربه کردند، دیدند و استقامت کردند.
کد خبر: ۹۵۳۴۳۸۴
|
۲۸ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۷:۳۰

به گزارش خبرگزاری بسیج از البرز، نسرین ژولای نویسنده، امدادگر پزشکی دوران دفاع مقدس، فعال فرهنگی و از راویان استان البرز، در یادداشتی آورده است:

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

روز بیست و ششم مرداد سال ۱۳۶۹ روزی تاریخی و به یاد ماندنی است، در آن روز چشمان مردم در انتظار انوار در خشانب بود و این نور از چهره عارفانه ی مردانی ساطع می شد که با شانه‌های خسته و بال‌های زخمی به دیارشان بازگشته بودند، تا تولدی دیگر را جشن بگیرند.

چشمان منتظر مردم، شاهد بازگشت غرور آفرین آزاد مردانی بود که در راه عهد و پیمانی که با خدا بسته بودند، استقامت ورزیدند توانستند در سال‌های شکنجه با وجود بیماری جسمی، روح و روان خود را حفظ کنند، تقوا و ایمانشان را مضاعف نمایند تا در بازگشت به ایران اسلامی در صحنه‌های مختلف اجتماعی سرمشق و نمونه‌ای برای استقامت و دینداری مردان و زنان ایرانی باشند.

 وقتی پای صحبت آزاده سرافراز وطن آقای حسن خراسانی نشستم، از این همه عشق و اخلاص متحیر شدم چرا که وقایع و اتفاقات آن زمان در زندان‌های مخوف بعثی‌ها درسی است که می‌بایست جوانان آینده را جهت الگوپذیری در برگیرد.

از آقای خراسانی سوال کردم، مطلع شدم که با سن کم به جبهه رفته اند، چه چیزی باعث شد که عازم شوید چشمانش را به هم فشرد گویی حکایت از عشقی غریب دارد، گفت: من در مدرسه هم کلاس شهید حسین فهمیده بودم، ۱۳ سال بیشتر نداشتم وقتی که حسین فهمیده تصمیم گرفت که به جبهه برود من هم مصمم شدم که به جبهه عازم شوم، پرسیدم فقط سبب حسین فهمیده بود؟ جواب داد خیر در رادیو صحبت خانمی عرب زبان از سوسنگرد را شنیدم که برای حفظ ناموس با بعثی عراق در افتاده و از نامردمی‌های آنان حکایت می‌کرد، من هم تصمیم گرفتم برای حفظ ناموس و وطن به جبهه عازم شوم، در حالی که سنم کم بود هر چه تلاش کردم میسر نشد من هم دست به کار شدم و شناسنامه‌ام را دستکاری کردم، عوامل اجرایی باز هم ایراد گرفتند که تو گواهی آموزش نظامی نداری، دو سال پیاپی تلاش کردم، هر روز صبح در سوز سرما با طی مسافت زیادی به پادگان امام حسین (ع ) به تهران می‌رفتم و تعلیمات نظامی، زیر نظر شهید همت بود، بعد از گرفتن گواهی باز از آن مسئول برای رفتنم، به جبهه موافقت نکرد.

مرتبا آن‌جا حاضر می شدم، مراقب بودم روزی که او حضور نداشت و معاونش آن‌جا بود، کارم را انجام بدهم، بلاخره آن روز فرا رسید، امضا تایید را گرفتم.

 دل توی دلم نبود از شادی و شعف فریاد می‌زدم بالا پایین می‌پریدم و می‌گفتم: من اعزام می‌شوم، من به جبهه می‌روم، بلاخره به آرزویم رسیدم و رفتم.

همانگونه که شنیده بودم، آن‌جا عشق بود و فداکاری، الفت، برادری و... کم سن و سال بودم ولی جسور در جبهه، تا به حال این‌ همه صداهای مهیب، خمپاره، راکد، تیر، آتش و دود ندیده بودم.

شب قبل با دوستم در سنگر حرف می زدیم، روز بعد بدن آربا، اربایش را روی خاک‌ها ناباورانه می دیدم، این حجم از فجایع و سختی ها در وجودم نمی گنجید و آزارم می داد.

کی اسیر شدید؟ با تأثر سرش را پایین آورد، گفت: ۱۳۶۲/۱/۵ هم زمان با زاد روز تولدم به اسارت نیروهای بعثی درآمدم، بعد از مدتی برادر دوقلویم حسین به لحاظ اینکه وابستگی زیادی به هم داشتیم و در پرسشنامه، انگیزه رفتن به جبهه را ابتدا، دفاع از کشور و سپس آمدن پیش من عنوان کرده بود و او هم در کنار من جزو اسرا بود.

 در زندان‌های مخوف عراق به جز مرارت، تشنگی، گرسنگی و کتک خوردن چیزی نبود آسایشگاهی به نام خشم بود که اسرا را مدام آن‌جا شکنجه می‌کردند.

 اردوگاهی به نام عنبر یکی از معنوی‌ترین اردوگاه‌ها آن جا بود که اغلب بچه‌های زخمی را آن‌جا می‌آوردند، آقای ابوترابی هم آن‌جا بود، پایگاه عنبر، یک پایه گذاری معنوی بود و سه بخش داشت و سه قاطع، هر قاطع شامل ۸ آسایشگاه بود.

۴ تا پایین و ۴ تا بالا اکثراً در این پایگاه عنبر بچه‌های پاسدار و بسیجی بودند و درصد شکنجه و کتک در این اردوگاه بیشتر از دیگر اردوگاه‌ها بود.

آقای خراسانی نفس عمیقی کشید و در حالی که دستانش را به هم حلقه می‌کرد، گفت: ما هر روز سهمیه داشتیم، من قبل از ظهر یک ربع چشمانم را بستم، کمی آرامش داشته باشم.

وقتی داخل باش اعلام شد، اسرا از حیاط داخل شدند نگهبانی داشتیم به نام شاطر (یکی از بعثیان عراقی) که بسیار سخت‌گیر بود، آن روز مرا خواست و همه نگاه‌ها سمت من بود، نکند خراسانی ستون شده باشد، بعضی از اسرا که بی‌انگیزه بودند، برای اینکه کتک نخورند با بعثی‌ها همکاری می‌کردند.

وقتی من بیرون آمدم، شاطر گفت: تو خلاف کردی، او انتظار داشت من عذرخواهی کنم، پیش خود اندیشیدم اگر عذرخواهی بکنم، زمینه‌ای مهیا می‌شود که آن‌ها فکر کنند به سمتشان رفته‌ام.

مدام می‌گفتم: من خلاف نکردم، خلاصه آن روز کتک مفصلی خوردم، شب نوزدهم ماه مبارک رمضان بود، قبل از افطار شاطر گفت: خراسانی بیاید بیرون دسته کلنگی را آماده کرده بود و وقتی مرا دید، با چشمانی از حدقه بیرون زده در حالیکه زبانش را روی لبهایش می کشید، گفت: جلو بیا و حسابی مرا مورد ضرب و شتم قرار داد، خلاصه جیره هر روزمان این بود، از خداوند استعانت می‌جستیم که به ما صبر و شکیبایی عنایت کند چرا که برای هدف، هم ایستادگی در مقابل ظلم و دفاع از خاک و آب این مملکت و فرمان امام راحل(ره) بود، پیروی کنیم.

آن‌جا علاوه بر اینکه ما هرگز در مقابل آنان سر خم نکردیم، بلکه با مقاومت و پایبندی به اصول اعتقادات شرایط سخت را متحمل و به ارتقای ایمان و اخلاص رسیدیم.

 آقای خراسانی دستی به موهایش کشید، گفت: تاریخ تولد من ۱ شهریور سال ۱۳۴۶ می‌باشد و شناسنامه‌ام ۱۳۴۶/۱/۵ که برایم گرفتند، در روز یکم، ما را به پادگان الله اکبر کرمانشاه آوردند و از آن‌جا به تهران و چند روزی در قرنطینه بودیم و روز تولدم که ۵فروردین بود پس از ۷سال اسارت روز تولدم به آغوش خانواده باز گشتم.

مشایعت کنندگانی که به دیدار ما آمده بودند و از قبل اطلاع داشتند، می‌گفتند: آزاده سرافراز تولدت مبارک، اسارت فرصتی برای تکامل این پرستوهای در بند بود به طوری که سختی‌ها آن‌ها را مقاوم و مبتکر و خلاق بار آورده بود.

در حالی که از ابتدایی‌ترین امکانات زندگی بهره‌مند و خود ساخته شدند، در زندان‌ها نور، آب، غذا و گاهی اوقات هوا هم برای نفس کشیدن نبود ولی اسرا، آیه (آن تنصرالله ینصرکم) را با سلول، سلول وجود خود تجربه کرده و استقامت کردند.

این راست قامتان پیروز که استواری شرمنده آن‌ها شده بود و صبر درس مقاومت را از آن‌ها آموخته بود پرستوهایی که عطر بهشتی در تن دارند، گل‌هایی که شهادت را به چشم خود تجربه کردند، دیدند و استقامت کردند.

جوانان آینده‌ساز ایران اسلامی می‌بایست، از اهداف شهدا، جانبازان و آزادگان جهت اطاعت از ولی فقیه، اشاعه فرهنگ ایثار، شهادت و حفظ حجاب دنبال کرده و ادامه دهنده راه آن‌ها باشند و مراقب عملیات روانی دشمن بوده و هر فردی در هر پست و مقامی، مسئولیت آن پست را داشته و این امانت الهی را در خدمت به خلق خداوند، حفظ کرده و درستکار باشد، امانت دار خون شهدا و ایثارگری های آزادگان و جانبازان باشیم.

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار