به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، کتاب مفقود سوم مجموعهای از داستانهای کوتاه اثر مجتبی رحماندوست است. هر کدام از داستانهای این مجموعه به شرح ماجرایی از روزهای جنگ ایران و عراق میپردازد. قهرمانان کتاب مردمی هستند که جنگ باعث رقم خوردن اتفاقاتی تازه در زندگی آنها شده و هر یک به نوبهی خود، در نبردِ زندگی مشغول مبارزه میباشند.
سالهای زیادی از جنگ ایران و عراق گذشته و شاید نسل جدید که خاطرهای از آن دوران ندارند، آشنایی چندانی با حال و هوای آن روزها نداشته باشند. زنده نگاه داشتن یاد دلاوریها و رشادتهای فرزندان ایرانزمین وظیفهی هر هنرمند و نویسندهایست که از دور یا نزدیک دستی بر این آتش داشته و شاهد آن روزهای پرتبوتاب بوده است. دکتر مجتبی رحماندوست برادر نویسندهی نامآشنای ایرانی، مصطفی رحماندوست، در کتاب مفقود سوم به روایت داستانهایی از روزهای جنگ پرداخته و در هر قصه، ماجرایی مربوط به وقایع آن دوران را بازگو میکند.
کتاب مفقود سوم شامل هجده داستان کوتاه میباشد و با قصهای آغاز میشود که نام کتاب برگرفته از آن است. داستان مفقود سوم ماجرای مادریست که دو پسرش در جنگ مفقود شدهاند و به سومین پسرش اجازه نمیدهد به جبهه برود. کدخدا، مدل، آرزو، آخرین فشنگ و مسافر نام برخی دیگر از داستانهای اثر پیش رو هستند که هر کدام برگی از دفتر خاطرات روزهای جنگ را ورق میزنند.
کتاب مفقود سوم مناسب چه کسانی است؟
مطالعهی کتاب مفقود سوم به علاقهمندان ادبیات دفاع مقدس، سرگذشت و خاطرات جانبازان و مطالعهی داستان کوتاه پیشنهاد میشود.
با مجتبی رحماندوست بیشتر آشنا شویم
دکتر مجتبی رحماندوست نویسنده وشاعر ایرانی زادهی 1333 در شهر همدان است. برادر او مصطفی رحماندوست نیز از نویسندگان و شعرای مشهوری است که در ادبیات کودکان چهرهای شناختهشده محسوب میشود. او در جوانی به تهران آمد و در سال 1358 از دانشکدهی فنی دانشگاه تهران در رشتهی عمران فارغالتحصیل شد. او پس از پیروزی انقلاب در مشاغل گوناگونی فعالیت کرد و در سال 1362 به جبهه رفت. درحالی به خانه بازگشت که جانباز هفتاد درصد شده بود. پس از آن دوره به تحصیل در حوزهی علمیه پرداخت که حاصل آن تألیف کتاب «مفتاح التفاسیر» است. او در دوران فعالیت خود سمتهای گوناگونی داشته که از آن میان میتوان مشاور رئیس بنیاد مستضعفان، مشاور رئیس جمهور در امور ایثارگران و دبیر کل جمعیت دفاع از فلسطین را نام برد.
مجتبی رحماندوست در حال حاضر دانشیار دانشگاه تهران است. از جمله افتخارات و جوایزی که کسب کرده، میتوان به جایزهی بهترین کتاب سال دفاع مقدس برای کتاب مسافر، استاد نمونهی بسیجی کشور در سال 1386، پژوهشگر برگزیدهی ایثارگر دانشگاه تهران و دیگر موارد اشاره کرد. چندین عنوان کتاب و مقالهی علمی و پژوهشی حاصل سالهای نویسندگی اوست. کتابهای «مسافر»، «میل لیلی» و «سفر غریب» نام برخی دیگر از آثار او هستند.
در بخشی از کتاب مفقود سوم میخوانیم
لحظات زیادی از صدا کردن مادر نگذشته بود که پسرش، حمید، جلوی در آمد. با هم سلام و علیک کردیم. معلوم بود تازه ریش درآورده است. آشنا بود؛ همان چهرۀ معصوم و مظلوم بسیجی. میگفت مدتی در دورۀ آموزش نظامی با علیاکبر بوده است.
مادرش گفت: «حمید جان، ماجرای علیاکبر را بگو.» حمید گفت: «سال 1364 علیاکبر تازه دیپلم گرفته بود. او هجدهساله بود و من چهاردهساله. با هم دورۀ آموزش بسیج را در پادگان افسریه گذراندیم. بعد از این دوره، ما را تقسیم کردند. من به منطقۀ ایلام رفتم و علیاکبر به کردستان. بعضی وقتها به مرخصی میآمدیم. او کمک پدر و مادرش بود. از اول زمستان 1364 دیگر از او خبری نشد.» پرسیدم: «چطور؟ شهید شد؟» حمید گفت: «بچهها میگفتند محل مأموریت او ارتفاعات کَتَرش، بین بانه و سقز و مریوان، بود. سنگرشان در ارتفاعات خیلی بلندی بود و اطراف آنها را تا کیلومترها برف پوشانده بود.»
حمید و مادرش نگاهی به هم انداختند و سری تکان دادند و با نگاه آشنا به هم نفسی کشیدند.
حمید گفت: «آن موقعها بعضی وقتها پایگاهها و سنگرهای بچهها در ارتفاعات در غرب کشور در محاصرۀ برف و توفان و سرما قرار میگرفت؛ طوری که رفتوآمد نیروها کاملاً قطع میشد.» گفتم: «پس اینجوری شهید شد؟» حمید گفت: «علیاکبر و دو نفر از همراهانش چند روز در محاصرۀ برف و توفان قرار میگیرند. مسئولان گردان هر چه تلاش میکنند نمیتوانند به آنها غذا و سوخت برسانند. این سه رزمنده از شدت سرما و گرسنگی شهید میشوند. یک ماه بعد که هوا بهتر میشود پیکرهای منجمد آنها را میآورند عقب خط. الان چهار سال است که این پدر و مادر زمستانها در سرما زندگی میکنند تا یاد علیاکبر را زنده نگه دارند.»