گفتگوی بسیج با بانوی پرستار دوران دفاع مقدس/ روایت 6
تبریز- با وجود فرسنگ ها فاصله از موقعیت جنگ و جبهه، تبریز خود نمودی از جبهه بود، چون مدام تبریز مورد هدف بمباران و موشک باران دشمن می شد.
کد خبر: ۹۵۴۳۱۲۴
|
۰۶ مهر ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۸

خبرگزاری بسیج، رقیه غلامی؛ دوران دفاع مقدس از برگ های زرین تاریخ انقلاب به شمار می رود که در آن مردان و زنان در کنار هم برای اعتلای میهمن اسلامی مان تا پای جان آمدند و نقش بانوان نیز در آن کمتر از مردان نبوده است.

خانم مریم آبزن از آن بانوان تبریزی بوده که به عنوان پرستار در دوران دفاع مقدس حضوری فعال در بیمارستان های تبریز و امدادرسانی به مجروحان بمباران و جبهه ها داشت. آنچه می خوانید حاصل گفتگوی خبرنگار خبرگزاری بسیج با آن دانش آموز امدادگر دوران دفاع مقدس است؛

من با آغاز جنگ چون در بیمارستان کار می کردم در صف رزمندگان پشت جبهه قرار گرفتم و طول هشت سال دفاع مقدس یادم نمی آید که روزی خانه رفته باشم و همسرم هم مهربانانه مرا در این کاری یاری می کرد و در واقع معلم واقعی زندگیم بود.

 همسری که خود همین کمک به رزمندگان و پرستاری از آن ها موجب آشنایی ما شده و با یک عقد ساده و حلقه 800تومانی ازدواج کردیم عليرغم اينكه بنده شاغل بودم و درآمد خوبي داشتيم، تا سال 68 صمیمانه مرا با وجودی که دو دختر هم داشتیم تحمل کرد تا بتوانم به کارم برسم.

در این مدت مجروحان بسیاری را در بیمارستان دیدم و در موشک باران ها و بمباران ها در بیمارستان بودم، مجروحان در کمال تواضع رفتار می کردند و حتی بودند افرادی که طی چند روزی که در بیمارستان بودند تا انتقالشان به مراکز یا شهرهای دیگر و یا حتی شهادتشان که طبیعی بود اتفاق می افتاد نمی شد آبی به آن ها داد و مدام مرام و راه امام حسین(ع) را یادآور می شدند.

با وجود فرسنگ ها فاصله از موقعیت جنگ و جبهه، تبریز خود نمودی از جبهه بود، چون مدام تبریز مورد هدف بمباران و موشک باران دشمن می شد.

در طول این هشت سال مسئول فنی اتاق عمل و مسئول بازرسی بیمارستان امام بودم و چندین بار هم با هلی کوپتر و آمبولانس به اطراف کردستان و یک بار هم برای تخلیه شهدا و مجروحان به اهواز رفتم ولی بیشتر خدمت خود را در تبریز گذراندم.

در یکی از شب ها با همکارم مطلب علمی کار می کردیم که ایشان براي رفتن به اهر كه شوهرش از اهالي آن منطقه بود به خانه رفت، آن شب خانه سازی بمباران شد ما با آمبولانس به آنجا که رسیدیم دیدم همکارم(خانم قره آغاجی) با دختر و همسرش به شهادت رسیده اند طوری شهید شده بودند که من همکارم را فقط از انگشترش شناختم.

از این اتفاق ها در تبریز بسیار بود چون دشمن علاوه بر جبهه ها، شهرهای مهم را که دارای تاسیسات بودند هدف آماج حملات خود قرار می داد که تبریز هم جزو آن ها بود، یادم است در شبی هم که مقصودیه را بمباران کردند خانواده هایی با فرزندان کوچک و نوجوانشان به شهادت رسیده بودند.

یکبار هم دانشکده فنی را زده بودند که به علت شدت موج، دیوار بیمارستان شهید قاضی فرو ریخت و چون منبع آب تبریز هم آنجا بود ترک برداشت و آب چنان سرازیر شد که در عرض پنج دقیقه به میدان ساعت رسید.

همه این صحنه ها از دوران جنگ در تبریز، درس و خاطره و تاریخ است که با گذشت زمان از یادها فراموش می شود که گاهی افسوس می خورم که کاش آن زمان همچون خانم حسینی راوی کتاب «دا»، خاطراتم را می نوشتیم تا امروز نسل جوان بدانند. همه مدتی که در بیمارستان خدمت کردم لحظه لحظه اش با رزمندگان به یاد ماندنی و اثر گذار بود، حقایقی را که امروز در عرصه جنگ نرم و جببه فرهنگی به تفسیر واقعی آن ها نیازمندیم.

ارسال نظرات
آخرین اخبار