هوای شهدا، قرار بی قراری
خبرگزاری بسیج، رقیه غلامی؛ شاید اگر بگویم دلم گاهی برای شهدا تنگ می شود برای برخی غریب باشد ولی از همان کودکی وقتی در می مانم دلم با نامشان قرار می گیرد.
شهدایی که هریک ستاره ای درخشان بر آسمان کشورمان هستند با نام های ماندگاری که دارند محمد، رضا، یوسف و ....
چند روزی می شد پس از قضیه اخیر غزه و بی پناهی مردم آن، دلم هوای شهدا کرده و مترصد فرصتی بود بی هوا پر بگیرد به سمت مزار شهدا حال فرقی نمی کند گلزار شهدای مارالان باشد یا وادی رحمت و یا خوش نامانی آرمیده در جای جای شهرمان تبریز.
جمعه بود و راهپیمایی مردم در حمایت از مردم غزه و من از این همه اندوه مردم بی پناه و آواره سخت در خودم فرو مانده بودم. نه توان اشک از این همه اندوه می کاست نه یارای کمکی داشتم جز دعا و استغاثه به درگاه خدا برای گشایش این همه غم و اندوه.
داشتم خبر می نوشتم پیامکی آمد برای دعوت به مراسم پدر شهیدان آذرآبادی حق، پدر سه شهید که دو هفته پیش راهی دیار باقی شد تا به فراق خود با فرزندانش پایانی دهد.
خوشحال شدم می دانستم مراسمی خواهد بود ولی پیامک شبیه ندایی یادآوری ام می کرد برای حضور در مراسم و گلزار شهدا و باز یافتن حالی که قرار بود قرار دل بی قرارم باشد.
پس از انتشار اخبار و تصاویر مردم در حمایت از مردم غزه، با خواهرزاده سه ساله ام راهی وادی رحمت شدم با همه حال نزاری که داشتم.
صدای مداحی و نوحه تا نزدیکی های میدان اصلی وادی رحمت می آمد. جلوی مزار شهدا از ماشین پیاده شدم، مردم، نیروهای نظامی و انتظامی به سمت حسینیه در حرکت بودند.
وارد حسینیه شدم با همه اندوهی که در چشمانم بود مات و مبهوت مانده بودم، می خواستم گریه کنم و فریاد بزنم برای غزه و از شهدا بخواهم کمکم کنند مگر نه اینکه آن ها راه های سخت را آسان کردند.
تواشیح اجرا شد و سپس وعاظ برجسته تبریزی؛ حجت الاسلام نظری پای منبر رفت و از شهدا گفت و اینکه جوانان شهدا را چندان که باید بشناسند نمی شناسند و والدین آن ها را، واقعیت هم همین است که چندان شناختی از شهدا نداریم جز نامی چند از آن ها.
همیشه وقتی دیدار حانواده شهیدی می رفتم با خودم می گفتم دیدار این عزیزان چونان زیارت کعبه است انگار و اکنون آمده بودم همه بغض و اندوه و ... را در مراسم پدر شهیدان بهانه کنم و سبک شوم.
با صدای خواهر زاده ام که می گفت برویم مزار شهدا به خودم آمدم، فاتحه ای خواندم و به سمت مزار شهدا راهی شدم پس از سلام و صلوات بر مزار شهید حسن شفیع زاده به سمت مزار شهیدان آذرآبادی حق رفتم مزار دو برادر در کنار هم است و هنوز پیکر برادر دیگری از آن ها آغوش جبهه را رها نمی کند، ایستادم و دعا کردم و از شهدا خواستم دست کودکان غزه را بگیرند، کودکانی که علی اصغر وار آماج تیر دشمن هستند و آبی نیست تا ... .