به گزارش خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، شعر این جوان تبریزی را با هم مرور می کنیم؛
بسم رب الحسین
منم غزه برادر زخمی ام ، زخمی خنجر ها
ببین با من چه کرده خنجر آن نا برادر ها....
برادر جان بیا ، این بار با من باش تا با هم
به صوت حیدری مان برکنیم از جای خیبر ها.....
چه غم... وقتی جهان هر لحظه کل یوم عاشوراست....
به خون غلتید پیکر ها و گر بر نیزه شد سر ها
به خون غلتیدن ما جز رهایی چیز دیگر نیست
خوشآ این سان سر بسمل شدن دارند حنجر ها
منم غزه همان که کودکانش زیر آوارند......
منم غزه همان تشییع اکبر ها و اصغر ها.....
چه فرقی می کند شامی ،عراقی ، یا که ایرانی؟
چه فرقی می کند؟... وقتی یکی هستند باور ها.....
ندارد هیچ فرقی قلوه ی سنگ و خشاب پر
که ما با دست خالی بر می اندازیم لشکر ها....
همین در ها که بر ما بسته اند اهریمنان ، صبحی
به برق ذوالفقارش باز خواهد شد همین در ها
یقین او خواهد آمد او که عدل حیدری دارد
رهآ خواهند شد بر آسمان فوج کبوتر ها
به پیش پای او.... صبح اذان مسجد الاقصی...
جهان پر می شود از نغمه ی الله اکبر هآ......