خبرهای داغ:
کتاب «جان باز»، زندگینامه و خاطراتی از مجاهد فرهنگی جانباز شهید حاج اصغر عبداللهی است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی منتشر شده است.
کد خبر: ۹۵۵۳۰۳۱
|
۲۰ آبان ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۸

به گزارش خبرگزاری بسیج ؛ شهید حاج اصغر عبداللهی در تیرماه سال ۱۳۲۹ در اصفهان متولد شد. او که در مبارزات انقلابی حضور پر رنگی داشت با آغاز جنگ تحمیلی به یاری رزمندگان اسلام شتافت و در نخستین مرحله از عملیات آزادسازی خرمشهر در تاریخ دهم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۱ به دلیل برخورد ترکش دچار ضایعه نخاعی شد و به افتخار جانبازی نائل آمد. به گفته فرزند این شهید، او تقوای فوق‌العاده‌ای داشت و مقید به حلال و حرام و فراتر از آن عمل به مستحبات و پرهیز از مکروهات بود، بزرگ‌مردی که همیشه در حال مطالعه بود، یا ذکر می‌گفت یا به تفسیر قرآن گوش می‌داد.

کتاب جان باز زندگی نامه و خاطرات مجاهد فرهنگی جانباز شهید حاج اصغر عبدالهی

این جانباز سر افراز ایران اسلامی در روز دوشنبه بیست‌ودوم آبان‌ماه ۱۴۰۱ درحالی‌که برای عمل جراحی آماده می‌شد، به دلیل ایست قلبی پس از تحمل ۴۰ سال رنج ناشی از قطع نخاع به دیدار حق شتافت و به فیض شهادت نائل شد.

چهل و یک سال فقط الحمدالله

هیچ وقت از بیماری و درد گله نمیکردند ۴۱ سال راه نرفتن و ندویدن ۵۹ بار جراحی بارها دیالیز و.... به یاد نداریم از درد اعتراض کرده باشند اگر هم از حالشون میپرسیدیم می گفتند: الحمد لله اخیرا دستهایشان بی حس شده بود؛ تنها عضوی که به کارشون می آمد ؛ گاهی سمج میشدیم بیشتر میپرسیدیم یکبار گفتند دستهایم بی حس شده غصه ام این است که نمیتوانم قرآن دست بگیرم و بخوانم...

در بخشی از کتاب جان باز میخوانیم:

چند روز قبل یکی از دوستان ما به دنبال منزلی برای اجاره بود تمام بنگاه های محل را گشته بود اما با پولی که داشت جایی برایش پیدا نمیشد؛ به او گفتم اگر الان حاج اصغر زنده بود برایت وام جور میکرد و پیگیری میکرد تا مشکل مسکن تو حل شود. یک دفعه فکری به ذهنم رسید و گفتم : مگه شهدا زنده نیستند؟ بیا با هم برویم سر مزار حاجی خدا شاهد است آخر شب با هم سر مزار حاجی رفتیم و کمی با حاجی درد دل کردیم فردا ظهر آن روز به من زنگ زد و گفت حاج اصغر کار خودش رو کرد. پرسیدم چطور مگه؟ گفت: خانه ای بسیار خوب در بهترین محله و با بهترین قیمت که با شرایط من هماهنگ بود اجاره کردم...

کتاب جان باز زندگی نامه و خاطرات مجاهد فرهنگی جانباز شهید حاج اصغر عبدالهی

جایزه نقدی

یکی از کارهای فرهنگی کم نظیری که آقای عبداللهی انجام میداد و در جذب جوانان و نوجوانان به مسجد بسیار موثر بود استفاده از اهرم جایزه بود.

در دهه ۷۰ و ۸۰ چوبهای مربع شکل در ابعاد کوچک تهیه کرده بود و روی آن طرحهای زیبا میکشید ایشان استاد طراحی بود هر کدام از این تکه های چوب حکم یک امتیاز داشت امتیازها توسط بچه ها جمع میشد و از کمد جوایز تبدیل به جایزه می شد.  اما در دهه ۹۰ شیوه اهدای جایزه کمی تغییر کرد، البته کمد جوایز ،بود اما برای کارهای مهم جایزه نقدی قابل توجه اهدا می شد! مثلاً حاج اصغر اعلام کرده بود اگر نوجوان یا جوانی یک دوره ختم قرآن را بدون غلط انجام دهد یک میلیون تومان جایزه دارد.

جوانان و نوجوانان یک ساعت قبل از اذان به مسجد می آمدند و هر شخص دو یا سه صفحه قرآن برای آقای عبدالهی یا مربیاش میخواند و در دفتر ثبت میشد در واقع اگر کسی قرآن را بدون اشتباه میخواند جایزه نقدی را دریافت می کرد. این قرائت قرآن ، برای بعضی ها باعث می شد تا یک سال با مسجد در ارتباط باشند و این رفت و آمد آنها را جذب مسجد نمود.

برخی از بچه ها دوستانشان را تشویق میکردند که این جایزه را بگیرند و همینطور تعداد بچه ها اضافه می شد.

مدتی بعد، آقای عبداللهی طرح کتاب احکام را اجرا کرد. کتاب احکام دانش آموزی تهیه شد و مطالب آن به صورت مباحثه آموزش داده می شد. یادم هست که مبلغ ۵۰۰ هزار تومان جایزه برای کتاب احکام تعیین شده بود . این روش هم خیلی خوب جواب داد، بسیاری از احکامی که دانش اموزان احتیاج داشتند، در مدت کوتاهی به خوبی فرا گرفتند.

ایشان کاری کرده بود که بچه ها در حلقه های چند نفره مشغول مباحثه این کتاب بودند و در این زمینه با هم بحث می کردند. س از مدتی به این فکر افتادند که بچه ها باید در اصول عقاید نیز قوی شوند. کتاب اصول عقاید آیت الله مکارم تهیه شد و باز هم بحث مباحثه پیش آمد. بچه ها کتاب را می خواندند و آقای عبداللهی می گفت: باید بتوانید با کسی که منکر این مطالب است بحث کنید. گفت تصور کنید من خدا را قبول ندارم شما باید برای من خدا را اثبات کنید یا بحث نبوت و معاد و....

خلاصه تمام بچه ها در سه اصل مهم دینی، یعنی اصول عقائد، احکام و قرآن مسلط شدند آن هم با جایزه ای که حداکثر دو میلیون تومان بود.

بچه ها شاید به خاطر جایزه وارد مسجد می شدند، اما جاذبه شخصیتی حاج اصغر و جو خوبی که ایجاد کرده بود، صدها نمازگزار را به مسجد اضافه کرد. مسجدی که تعداد پیرمردهایش بسیار کمتر از جوانانش بود. در دفتر آقای عبداللهی نام ۱۱۰ نفر از دانش آموزانی که موفق به دریافت این جوایز شدند ثبت شده است.

 

گره گشایی

همیشه به ما از فضیلت کمک به بندگان خدا می گفت و خودش در این کارها پیش قدم بود می گفت تا می توانید گره از کار بندگان خدا باز کنید که از هفتاد بار طواف دور خانه خدا بالاتر است. تا می توانست برای افراد نیازمند وسایل زندگی یا وام تهیه می کرد یا این که ضامن آنها می شد یکی از بستگان نسبتا دور ، ما احتیاج به مبلغی برای کار ضروری داشت .حاجی هماهنگ کرد و این وام با ضمانت خودش به ایشان پرداخت شد وقتی حاج اصغر شهید شد این بنده خدا به منزل ما آمد و گفت چند روز پیش با خودم گفتم مدیون حاج اصغر نباشم، لذا پول جور کردم و برای پرداخت اقساط به صندوق قرض الحسنه رفتم. آنجا با کمال تعجب دیدم چندین قسط من زودتر از موعد پرداخت شده!!

با خودم گفتم هیچکس از ماجرای وام من خبر نداشت، چه کسی اقساط را پرداخت کرده است؟ بعد از چند بار پیگیری از مسئول صندوق شنیدم که گفت : حاج اصغر مدتی قبل از شهادت با ما تماس گرفت و چند قسط از وام شما را پرداخت کرد.

اما نکته عجیب تر اینکه هر بار سر مزار حاجی میرویم با افرادی مواجه می شویم که آنها را نمی شناسیم . آنها مراجعه می کنند و از گره گشایی ها و یا کرامات همسرم برای ما مطالب عجیب نقل می کنند.البته بیشتر آنها به جزئیات ماجرا اشاره نمی کنند و می گویند حاجی از ما خواسته که جایی نقل نکنیم.

مثلا بنده خدایی میگفت سا ها ،قبل گرفتاری مالی شدیدی پیدا کردم. در حرم حضرت معصومه توسل پیدا کردم. هیچکس را نمیشناختم که این مبلغ را بتواند به من کمک کند. ایشان ادامه داد باور کردنی نیست همان روز، مبلغی که احتیاج داشتم توسط حاج اصغر برایم واریز شد! یا مثلا همین یک ساعت پیش وقتی سر مزار حاجی نشسته بودیم، خانم و آقایی برای قرائت فاتحه کنار مزار آمدند. آن خانم را می شناختم از دوستان دخترم بود همسر ایشان با چشمان گریان به من گفت: ما همگی یتیم شدیم، کس نمیداند حاج اصغر چه انسان بزرگی بود، من کرامات عجیبی از او به یاد دارم من که این عبارت را زیاد شنیده بودم، خواهش کردم که اگر ماجرایی از حاجی دارید بفرمایید. آن آقا گفت: من بعد از ازدواج و رفت و آمد به مسجد، با حاج اصغر آشنا شدم شماره تماس ایشان را داشتم و در ارتباط بودیم تا اینکه چند سال قبل دچار ورشکستگی شدم در کارگاه نشسته بودم و هیچ راه چاره ای نداشتم.

اگر تا ساعتی بعد، پول را جور نمی کردم چک من برگشت می خورد و اعتبارم از دست میرفت.

باید کاری میکردم اما مبلغ چک سنگین بود. هیچ راه حلی به ذهنم نرسید. در خلوت تنهایی خودم توسل به امام زمان پیدا کردم با خودم گفتم مگر نمی گویند همه چیز به دست امام زمان است و به یمن وجود ایشان روزی انسان ها میرسد.

من همینطور در خلوت تنهایی خودم اشک می ریختم و امام را صدا میزدم همینطور که مشغول بودم گوشی موبایل من زنگ خورد. من بی توجه مشغول درد دل با امام بودم. دوباره صدای زنگ گوشی بلند شد. سرم را بلند کردم و گوشی را نگاه کردم نام حاج اصغر عبداللهی روی صفحه گوشی افتاده بود برداشتم و سلام کردم جواب سلام را داد و گفت : مرد مؤمن چرا گوشی را بر نمی داری؟ بعد بی مقدمه گفت : شماره کارت ات رو بفرست ،منتظرم.

تعجب کردم و گفتم برای چی شماره کارت میخواهید؟ گفت : چیکار داری؟ بفرست بهت میگم خداحافظ . چند دقیقه بعد درست همان مبلغی که احتیاج داشتم به حسابم واریز شد ، مبلغ چک کامل شد. دوباره گوشی من زنگ خورد. بار دیگر نام حاج اصغر روی صفحه نمایان شد. به من گفت: دوست عزیز این مبلغ قرض الحسنه در اختیار شماست از این ماجرا جز من و شما و خداوند کسی نباید با خبر شود خدانگهدار.

بخش هایی از کتاب جان باز ؛ زندگی نامه و خاطرات مجاهد فرهنگی جانباز شهید حاج اصغر عبدالهی

ارسال نظرات
پر بیننده ها