یادداشت خبرنگار؛

شهید، کشتی نجات است برای گمشدگان مسیر

شهید، کشتی نجات است برای گمشدگان مسیر
تابوت الیاس چقدر شبیه کشتی نجات است آنجا که دست ها به ریسمان هدایت شهید چنگ می زنند. گویی همه در حال غرق شدن بودند و تنها نسخه نجات سفینه شهدا بود.
کد خبر: ۹۵۶۱۵۹۱
|
۱۵ آذر ۱۴۰۲ - ۱۶:۱۷

 

قزوین_الیاس آمد با عطر حرم بانوی صبر. شهر غرق التهاب برای استقبال از مدافع حریم اهل بیت است.

 تازیانه های دشمن بر تن الیاس ها خورد تا دیگر معجری از سر بانویی نیفتد. جمعیت فراوانی در میدان میرعماد به استقبال آمدند تا شانه هایشان مأمن تنهایی هشت ساله «الیاس» باشد.

امروز صدای دختری در شهر طنین انداز بود که دلگویه های هشت ساله خود را از دوری پدر شهیدش برای مردم شهر می خواند... فاطمه، دختر ۱۶ ساله ای که هنگام رحیل پدر هشت سال بیشتر نداشت و امروز با صدایی رسا خطاب به مردم شهر می گفت: یا ایها المسلمون... پدرم سرباز حریم ولایت است همانند ابا عبدالله(ع) نه سری دارد که رویش را ببوسم و نه دستی دارد همانند قمر بنی هاشم که مرا بغل کند. پدرم رفت تا حجاب از سر ناموس مملکت به زمین نیفتد.

 الیاس آمد تا ما مردگان دنیا زده را بیدار کند. شیرمردانی از تبار رستم و سهراب! مردان طایفه سلمان بعد از ۱۴۰۰ سال به یاری امامشان رفتند تا معجر از سر زینب کبری(س) نیفتد.

آن روز که حسین بن علی(ع) فریاد زد کسی نیست مرا یاری کند و تنهای تنها در کوچه های شهر مکه و مدینه فریاد مدد سر می داد چه هولناک بود که هزاران اسب بر پیکر پاکش راندند و علی اصغر را با تیغ کین قربانی کردند باز هم فریاد رسی نبود.

اما مردان طایفه سلمان و سربازان جان برکف خمینی کبیر و امام خامنه ای بعد از ۱۴۰۰ سال امام را یاری کردند و کاخ سبز اموی را ویران و سربازان معاویه را در شام نابود کردند. الیاس هم بود تا قصه پرواز عاشقانه اش، مشق دل همه کسانی باشد که عاشق پرواز تا بی نهایت هستند.

در گوشه ای از مراسم، پیر سالخورده ای فریاد میزد مادر برایت سربند یا حسین آوردم، اما دخترت می گوید سر در بدن نداری یا شهید بی سر فریاد بزن بر این مردگان زنده نما و بر صور اسرافیل نجوا کن که خفتگان را بیدار کند. الیاس جان، مادرت هستم چرا صدایت را نمی شنوم؟! در سیل خروشان جمعیت گریه مردان جهاد و شهادت ناشی از جا ماندن از قافله شهدا بود دلتنگی از جنس داغ نرفتن در محضر پروردگار!

تابوت الیاس چقدر شبیه کشتی نجات است آنجا که دست ها به ریسمان هدایت شهید چنگ می زنند. گویی همه در حال غرق شدن بودند تنها نسخه نجات سفینه شهدا بود. پیرمرد با عصا به زحمت وارد جمعیت شد و با چشم گریان گفت؛ خدایا ما را از مسیر شهدا جدا نکن.

جمعیت تا معراج شهدا رفتند. قطره هایی که با آمدن الیاس دریا شده بودند و خبرنگاران، رسالت زینبی اشان را برای انعکاس میزبانی از میهمان بهشتی با مخابره اخبارشان، به دنیا رساندند. 

 

به قلم صادق چگینی 

 

انتهای پیام/۱۰۰۲/

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار