چرا اسلام طلاق را تحریم نکرد؟
به گزارش سرویس خبری بسیج جامعه زنان خبرگزاری بسیج- طلاق از نظر اسلام سخت منفور و مبغوض است. اسلام مایل است پیمان ازدواج محکم و استوار بماند. این پرسش را طرح کردیم: اگر طلاق تا این اندازه مبغوض و منفور است، چرا اسلام آن را تحریم نکرده است؟ مگر نه این است که اسلام هر عملی را که منفور میداند، مانند شرابخواری و قماربازی و ستمگری، آن را تحریم کرده است؟ پس چرا طلاق را یکباره تحریم نکرده و برای آن مانع قانونی قرار نداده است؟ و اساساً این چه منطقی است که طلاق، حلال مبغوض است؟ اگر حلال است، مبغوض بودن چه معنی دارد؟ و اگر مبغوض است، چرا حلال شده است؟ اسلام از طرفی مرد طلاقدهنده را زیر نگاههای خشمآلود خود قرار میدهد، از او تنفر و بیزاری دارد، از طرف دیگر وقتی که مرد میخواهد زن خود را طلاق دهد، مانع قانونی جلوی او قرار نمیدهد، چرا؟
این پرسش بسیار بجاست. همه رازها در همین نکته نهفته است. راز اصلی مطلب این است که زوجیت و زندگانی زناشویی یک علقه طبیعی است نه قراردادی و قوانین خاصی در طبیعت برای آن وضع شده است. این پیمان با همه پیمانهای دیگر اجتماعی از قبیل بیع، اجاره، صلح، رهن، وکالت و ... این تفاوت را دارد که آنها همه صرفاً سلسلهقراردادهای اجتماعی هستند، طبیعت و غریزه در آنها دخالت ندارد و قانونی هم از نظر طبیعت و غریزه برای آنها وضع نشده است، برخلاف پیمان ازدواج که بر اساس یک خواهش طبیعی از طرفین که به اصطلاح مکانیسم خاصی دارد، باید تنظیم شود، از این رو اگر پیمان ازدواج مقررات خاصی دارد که با سایر عقود و پیمانها متفاوت است، نباید مورد تعجب واقع شود.
قوانین فطرت در مورد ازدواج و طلاق
یگانه قانون طبیعی در اجتماع مدنی قانون
آزادی- مساوات است. تمام مقررات اجتماعی باید بر اساس دو اصل آزادی و مساوات تنظیم شود نه چیز دیگر. برخلاف پیمان ازدواج که در طبیعت جز اصلهای آزادی و مساوات، قوانین دیگری نیز برای آن وضع شده است و چارهای از رعایت و پیروی آن قوانین نیست، طلاق مانند ازدواج، قبل از هر قانون قراردادی در متن طبیعت دارای قانون است. همانطور که در آغاز کار و وسط کار، یعنی در ازدواج باید رعایت قانون طبیعت شود (ما قسمتهایی تحت عنوان خواستگاری، مهر، نفقه و مخصوصاً تحت عنوان تفاوتهای زن و مرد گفتیم) در طلاق نیز که پایان کار است، باید آن قوانین رعایت شود. سربهسر گذاشتن با طبیعت فایده ندارد. به قول الکسیس کارل، قوانین حیاتی و زیستی مانند قوانین ستارگان سخت و بیرحم و غیرقابل مقاومت است.
ازدواج وحدت و اتصال است و طلاق جدایی و انفصال. وقتی که طبیعت، قانون جفتجویی و اتصال زن و مرد را به این صورت وضع کرده که از طرف یک نفر اقدام برای تصاحب است و از طرف نفر دیگر عقبنشینی برای دلبری و فریبندگی، احساسات یک طرف را بر اساس در اختیار گرفتن شخص طرف دیگر و احساسات آن طرف دیگر را بر اساس در اختیار گرفتن قلب او قرار داده است، وقتی که طبیعت پایه ازدواج را بر محبت و وحدت و همدلی قرار داده است نه بر همکاری و رفاقت، وقتی که طبیعت منظور خانوادگی را بر اساس مرکزیت جنس ظریفتر و گردش جنس خشنتر به گرد او قرار داده است، خواهناخواه جدایی، انفصال و ازهمپاشیدگی این کانون و متلاشیشدن این منظومه را نیز تابع مقررات خاصی قرار میدهد.
با زور و اجبار قانونی میتوان دو نفر را ملزم ساخت که با یکدیگر همکاری کنند و پیمان همکاری خود را بر اساس عدالت محترم بشمارند و سالیان دراز به همکاری خود ادامه دهند، اما ممکن نیست با زور و اجبار قانونی دو نفر را وادار کرد که یکدیگر را دوست داشته باشند، نسبت به هم صمیمیت داشته باشند، برای یکدیگر فداکاری کنند، هر کدام از آنها سعادت دیگری را سعادت خود بداند.
اگر بخواهیم میان دو نفر به این شکل رابطه محفوظ بماند، باید جز اجبار قانونی، تدابیر عملی و اجتماعی دیگری به کار بریم.
مکانیسم طبیعی ازدواج که اسلام قوانین خود را بر آن اساس وضع کرده این است که زن در منظومه خانوادگی محبوب و محترم باشد، بنابراین اگر به عللی زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بیعلاقه شد، پایه و رکن اساس خانوادگی خراب شده، یعنی یک اجتماع طبیعی به حکم طبیعت از هم پاشیده است. اسلام به چنین وضعی با نظر تأسف مینگرد، ولی پس از آنکه میبیند اساس طبیعی این ازدواج متلاشی شده است، نمیتواند از لحاظ قانونی آن را یک امر باقی و زنده فرض کند.
اسلام کوششها و تدابیر خاصی به کار میبرد که زندگی خانوادگی از لحاظ طبیعی باقی بماند، یعنی زن در مقام محبوبیت و مطلوبیت و مرد در مقام طلب، علاقه و حضور به خدمت باقی بماند.
برگرفته از کتاب نظام حقوق زن در اسلام
استاد شهید مرتضی مطهری