برای آزادگان هر روز رمضان بود؛ مهمانی خدا در غربت حال و هوای دیگری داشت
ما در شهر و خانه خودمان با علم به اینکه موقع افطار با انواع نوشیدنی ها، زولبیا وبامیه، خرما، نان و سبزی، آش و سوپ، به عنوان افطاری بعلاوه شام سنگینی که بعد از افطاری میل می کنیم با این حال روزه داری برایمان سخت است و یک هفته بعد از آغاز ماه رمضان قدرت بدنی مان تحلیل می رود و وسط های ماه رمضان دچار کلیه درد، ضعف بینایی و بیماری های مختلف می شویم اما آزادگان در دوران اسارت با وجود مشقت و سختی های فراوان و آزار و اذیت های زندان بان ها از این خوان نعمت الهی و ماه رمضان نمی گذشتند و به هر قیمتی روزه می گرفتند.
سردارابوالقاسم رضايي از آزادگان سرافراز دوران هشت سال دفاع مقدس و اهل شهرری خاطرات زیبایی از ماه رمضان در اردوگاه موصل یک بیان کرده که شنیدنی است.
سردارابوالقاسم رضايي کودکی و نوجوانی خود را در محله چشمه علی گذراند. سال 58 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد و درهمان اولين روزهاي آغازجنگ يعني پانزدهم مهر ماه سال 59 به جبهه جنوب اعزام شد. اودرچند عمليات ازجمله : طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، والفجرمقدماتي و خيبر شركت داشت .
رضايي سال 1363بعدازعمليات خيبر درمنطقه عملياتي "دربندي خان "عراق به همراه چند نفر از همرزمانش دركمين دشمن گرفتار شدند. آنها تلاش كردند كه محاصره را بشکنند و از تله عراقي ها بگريزند، لذا با آنها درگير شدند. اما تعداد نيروهاي عراقی خيلي بيشتر ازآنها بود. در این درگیری ها رضايي ازناحيه كتف، پاها وشكم مجروح شد ، درگیری ها مدتی طول کشید. خشاب آنها خالی شد و به ناچاردراسارت دشمن گرفتارآمدند و عراقی ها آنها را به اردوگاه موصل منتقل کردند.
سه ماه پر اضطراب و بی خبری خانواده
مدت زیادی از پایان عملیات می گذشت اما ابوالقاسم هنوز به خانه نیامده بود و پدرومادر،همسر ودوفرزند خردسال او بی تابی می کردند. سه ماه ازاسارت رضايي مي گذشت وخانواده كه تا آن روز هيچ خبرونامه اي ازاودريافت نكرده بودند برنگرانی شان افزوده شد كه مبادا او به شهادت رسيده باشد؛ تا اين كه نامه ابوالقاسم ازطريق صليب سرخ به دست خانواده اش رسيد.
دستاوردهای رمضان در اسارت
رضایی می گوید: هر روز در اسارت برای ما دنیایی از خاطره بود، اما ماه مبارك رمضان گفتني ها و خاطرات به يادماندني شیرین تری دارد. وقتي روزهاي اول اسارت رابه خاطر مي آورم وآن را با روزهاي آخر مقايسه مي كنم مي بينم خيلي چيزها به دست آوردم واين تجربه هايي كه كسب كردم ارزش آن همه عذاب راداشت.
يكي اين كه به وحدت رسيده بوديم .اين كه حضرت امام مي فرمودند موفقيت ما در گرو وحدت كلمه وحفظ وحدت است ، واقعا اين وحدت بود كه سبب شد بعثي ها نتوانند نيروهاي ما را ازپا درآورند.
هر روز زندگی در اسارت یک ماه رمضان بود
ماه مبارك رمضان درآن زمان با مردادماه همزمان شده بود وگرماي هوا در عراق شاید به بيش از46 درجه رسیده و خرما پزان بود . حال وهواي ماه مبارك رمضان دراسارت ، با آنچه در شهرهای خودمان در ایران اتفاق می افتاد بسیار متفاوت بود . يكي اين كه عراقي ها روزانه دو وعده بيشتر غذا به ما نمي دادند ، آن هم به صورت جيره خشك كه به اندازه دو وعده بيشتركفاف نمي داد و دوستان آزاده خودشان با این مواد اولیه درگرماي طاقت فرسا با سختي درآشپز خانه غذا طبخ می کردند. صبح ها یک وعده آش و برای نهارمقداري برنج با خورشت مي دادند، اما شام نمي دادند . البته درطول ساليان اسارت آنقدر سهمیه غذا کم بود كه تمام ماه هاي سال را می شد روزه گرفت، اما ماه رمضان شور وحال ديگري داشت .
اين جيره واقعا نياز بدن انسان را تامين نمي كرد و كمبود غذا و خوراک سبب مي شد كه اسرا با كمبود ويتامين روبرو شوند وبدن آنها دچار ضعف شده وبنيه شان كم شده بود.
پيري زود رس ، ريزش مو و ناراحتي هاي معده و سوء هاضمه يا بيماري هاي ديگردرافراد بسيارديده مي شد و فكر نمي كنم امروز آزاده ای به ميهن بازگشته باشد كه ناراحتي معده يا بيماري ديگري نداشته باشد.
ذخیره مقداری از غذای شام برای وعده سحری
مرحوم حاج آقا ابوترابي برای اینکه بتوانیم روزه بگیریم و سحری داشته باشیم پیشنهاد کرد كه آشپزخانه هرگروه ده نفره، غذايي را كه مي گيرد، يك ليوان ازبرنج ومقداري ازخورشت را کنار بگذارند وساعت سه بعدازظهركه وقت هواخوري تمام مي شود ومي خواهند درهاي بند را ببندند اينها راتحويل نماينده خودبدهند که هنگام سحر بچه ها غذايي براي خوردن داشته باشند وگرسنه نمانند . تعداد نفرات هر بند150 نفر بود. هربند پانزده گروه غذايي داشت که پانزده ليوان غذا از نهار ظهر برای وقت سحر برمي داشتند وهمين تقسيم غذا بهانه اي مي شد براي تجمع واتحاد بيشتر بين دوستان وهمين كه مقداري غذابراي خوردن داشتيم وبا معده خالي نمي خوابيديم خیلی به ما کمک می کرد.اين تدبير حكيمانه مرحوم حاج آقا ابوترابي بود كه بچه ها رابيشتر به هم نزديك مي كرد وعلاوه براين كه ازحال واحوال هم خبرداشتيم ،دشمن هم واهمه بيشتري ازما پیدا می کرد .
بدين ترتيب درماه مبارك رمضان ازآش صبحانه براي افطار وازنهار براي سحري استفاده مي كرديم .ساعت سه بعدازظهر كه قرار بود در بندها بسته شود مسئولان غذا مي رفتند آش مي گرفتند .چاي هم درداخل ظرف هاي پلاستيكي مي ريختيم و روي آن رابا پتو مي پوشانديم تا موقع سحرگرم بماند .هرروز يك قرص نان ساندويچي سهميه داشتيم ، اين نان ها ازنوع نامرغوبي بود كه خمير آن به دست مي چسبيد خمير وسط نان را که نپخته بود در می آوردیم و جلوی آفتاب مي گذاشتيم تا خشك شود بعد آن را مي خورديم. از سحر تاموقع افطار حدودا نفري پنج قاشق آش، ما رانگه مي داشت.
براي سحر كمتر كسي مي خوابيد ،بعضي ها ازساعت يك بامداد تاهنگام اذان صبح بيدار مي ماندند، دعا می خواندند و راز ونياز مي كردند وشب زنده داربودند.
مراسم احیا و ختم قرآن
در ماه مبارك رمضان به کمک عزيزاني که حافظ قرآن بودند قرآن راچند مرتبه ختم مي كرديم . سه -چهارگروه تشكيل مي داديم ،هرگروه به چهارنفر تقسيم مي شد،ازساعت هشت تا ده واز ساعت دوازده تا دو زمانبندي مي كرديم .هرنفر يك حزب مي خواند تا يك جز کامل شود.
ماه رمضان براي ما بركات زيادي داشت ، درليالي قدرمحدوديت داشتيم ، دشمن دراين ايام كنترل ونظارت بيشتري داشت اما با برنامه هايي كه پيش بيني شده بود ليالي قدرهم به خوبي برگزار مي شد البته نه به صورت جمعي. دربعضي بند ها كه فشار و کنترل بيشتري بود، حتي به صورت فردي ليالي قدر و احیا برگزار می کردیم.
نماز عید فطر ممنوع
برگزاري نماز عيد فطر، نماز عيد قربان و سایر آیین های سنتی و دینی که به طور جمعی برگزار می شد در اردوگاه ممنوع بود نمي توانستيم نماز را به صورت جماعت برگزاركنيم؛ اما داخل بندها در دسته هاي هشت نفري نماز را به جا مي آورديم . دربرنامه اعياد بزرگ در زمان هواخوري ازبند يك تا بند شانزده شروع به روبوسي همدیگر مي كرديم وهمه 1850 نفر آزاده اردوگاه مي آمدند وبه هم تبريك مي گفتند. دراين گونه مواقع عراقي ها به وحشت مي افتادند ،آنها مي گفتند چه خبرشده است ؟مگرازايران مهمان آمده؟مگرتاحالاهمديگر را نديده ايد؟مگرسفرديگری داشته ايد؟ شما كه همگي اينجا و دركنار هم بوده ايد، پس اين چه برنامه اي است؟!اين كارها باعث مي شد كه اگر اختلاف جزئي بين بچه ها وجود داشت ، برطرف شود واتحاد و وحدت بيشتري ميان اسرا به وجود بيايد.
علی اشرف اشرف خانلری