ماه بانو1/ روایتی کوتاه از زندگی بانوی شاعر انقلابی؛

وقتی شور شاعری پای امدادگری می رسد

تبریز- پس از حمله عراق به ایران نیز با توجه به اینکه فصل دیگری در کشور رقم خورد، دوره آموزش امدادگری را در هلال احمر تبریز طی کرده و به کار امدادگری مجروحین دوران دفاع مقدس پرداختم.
کد خبر: ۹۵۹۰۵۲۸
|
۲۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۴

خبرگزاری بسیج، رقیه غلامی؛ ماه بانو روایت بانوان شاخص آذربایجان شرقی و کاری از دفتر خبرگزاری بسیج استان است که تلاش می شود هر ماه در قالب این روایت به معرفی زنان شاخص بپردازیم. 

در فصل نخست ماه بانو به زندگی خانم عشرت جبارزاده از شاعران انقلابی تبریز پرداختیم، آنچه می خوانید روایتی کوتاه از این بانو در گفت و گو با خبرگزاری بسیج است؛

عشرت جبارزاده هستم، دوم دی ماه ۱۳۳۶ در خانواده ای پرجمعیت، مذهبی، فهیم و هنر دوست که ایمان و راستی، خداجویی و ارادت بر اهل بیت(ع) از ویژگی های آن بود به دنیا آمده و زندگی ام کنار سه برادر و سه خواهر در نهایت صمیمیت و آرامش گذشت چنانکه از همان دوران جرقه های شعر در من مشهود بود.

از زمانی که چشم باز کردم مادرم خیاطی می کرد و شعر همراز خیاطی و خانه داری اش بود. محبت در خانه ما حرف اول را می زد و احترام و محبتی که پدر و مادرم به هم داشتند از ما فرزندانی مهربان و متعهد بار آورد.

علاوه بر این محبت و هنر مادرم، دو خواهرم که اکنون یکی به رحمت خدا رفته و دیگری در خارج از کشور زندگی می کند اهل شعر و شاعری بودند و برادرانم هم خوشنویسی می کردند.

در دوران نوجوانی و جوانی، فردی اجتماعی و خوش رفتار بودم و به اقتضای فضای خانه و تربیتی که حاصل از پدر و مادری فهیم و با ایمان بود پایه اعتقادات و معنویتی محکم و مطلوبی داشتم و از علایقم شعر، نقاشی و مطالعه زبان انگلیسی بود و فعالیتم کمک به مادرم که خیاط بود و با تلاشش روزگار می گذراندیم.

پیش از انقلاب فعالیت خاصی نداشتم و مقدور نبود در خارج از محیط منزل باشیم چراکه فعالیت های خارج از منزل مرسوم نبود و ملزم به مراعات مصالح خانواده بودیم.

حدود ۲۰ سال داشتم که زمزمه های انقلاب شنیده می شد مبنی بر اینکه ملت از ظلم و ستم بستوه آمده و درپی احقاق حق تظاهرات می کند. شهر حال و هوای عجیبی داشت، بخاطر دارم که با هر سرود و شعارهای شورانگیز، به هیجان می آمدم و گاه اشک در چشمم می نشست و حالی ناشناخته و در عین حال شیرین و خوشایندی برایم دست می داد.

وقتی پدر و برادرهایم به منزل باز می گشتند از حال و هوا، اتحاد و شعارهای آن روزها می پرسیدم، به طوری که در همان روزها تحت تاثیر حال و هوای شور و شعار، اولین شعر انقلابی ام را برای ورود امام راحل به ایران سرودم و در واقع آن تاریخ آغاز شکوفایی شاعرانگی هایم شد.

روز پیروزی حق بر باطل یعنی ۲۲بهمن هم در خیابان ها بودیم، همگام و همراه با انقلابی که در شُرف آغازی نو بود در رقم خوردن ایران و ایرانی.

پس از پیروزی انقلاب بزرگترین ارمغان برای شخص بنده و خواهرانم حجاب بود که با عشق و اشتیاق، محجبه شدم و این برای من و امثال بنده تاثیر و تحول زیبایی بود.

پس از پیروزی انقلاب هم به عنوان آموزشیار به استخدام نهضت سوادآموزی در آمده و داوطلبانه به منطقه محروم اعزام و عاشقانه مشغول تدریس شدم و چند سالی نیز به عنوان آموزگار حق التدریس در تبریز مشغول به تدریس بودم.

کنار تدریس در قالب مددکار اجتماعی نیز شروع به همکاری با کمیته امداد امام خمینی(ره) کرده و به یاری خانواده های تحت پوشش می شتافتیم.

دوران تدریس به آرامی سپری می شد که سال ۱۳۶۳ ازدواج کردم و حاصل آن پیوند دختر و پسری است ولی پس از چندین سال تدریس به علت بیماری مادرم و بیماری کودکم(تعویض خون و نیاز مبرم به درمان و...) مجبور به انصراف از خدمت آموزگاری شدم.

پس از حمله عراق به ایران نیز با توجه به اینکه فصل دیگری در کشور رقم خورد، دوره آموزش امدادگری را در هلال احمر تبریز طی کرده و به کار امدادگری مجروحین دوران دفاع مقدس پرداختم.

هر چند جنگ همراه خشونت است و اصلا اتفاق خوبی نیست ولی ایثار مردم و همبستگی آن‌ها جلوه های زیبایی بود و کمک به مجروحان از این نوع زیبایی ها که من هم خودم را موظف می دیدم در آن سهمی داشته باشم.

زمان کمک به مجروحان در بیمارستان سینای تبریز، فرزند دومم را باردار بودم و در خودم آن توان را می دیدم که کمک کنم، درست است زخم و جراحت دل ها را به درد می آورد ولی التیام بخشی آن ها هم انسان را آرام می کرد.

از طرف دیگر این بینش انسان ها بود که هریک را به سمتی می کشید که کمک کند و یا فقط نظاره گر باشد و من در خانواده ای قد کشیده و بزرگ شده بودم که خود را موظف به انجام وظایف انسانی بدانم و شور شاعری هم حس انسانی را بیشتر تلطیف می کرد.

زندگی در خانواده ای فهیم و پر از محبت مسیر آینده زندگی مان را معطوف در خانواده می کرد به نوعی که پس از ازدواج نیز تلاش می کردم با همه فعالیت هایی که در زمینه شعر و انجمن ادبی داشتم سبک زندگی ام عطف به کانون خانواده و توجه به همسر و فرزندانم باشد.

شعر شور درونی ام بود و آینده و تربیت فرزندانم هم وقت و تدبیر می خواست بنابراین باید این شور و عاطفه را نثار آن ها می کردم تا بتوانم فرزندانی مفید تحویل جامعه دهم.

همسرم هم همیشه مشوق فعالیت های شعری ام بود و در بسیاری از زمان ها که نیاز به حضور من در همایش ها به عنوان مسئول انجمن ادبی به صورت یک روزه و ... بود همراهی ام می کرد.

برای غنابخشی بیشتر اشعارم و فعالیت های ادبی ام، سال ها از محضر مرحوم استاد محمد عابد که استادی فاضل و عارف بود بهره مند شدم و یکی از مهم ترین توفیقی که از محضر ایشان داشتم انتخاب تخلص توسط آن استاد بود در جلسه شعرخوانی که در منزل شخصی ام برگزار شد و عنوان «نجمه» را برای بنده اهدا کردند.

تنها حسرتی که از سال های شعر و شاعری ام دارم این است که نتوانستم همزمان با جوانی استاد شهریار فعالیت و از محضر آن استاد تلمذ کنم، استادی که اشعارش صاف و صیقلی است و خواندن آن ها دل را صیقل می هد.

در انجمن ادبی نیز به عنوان مسئول تلاش می کردم جوانانی که اهل شعر هستند علاوه بر فراگرفتن فنون شعری، با تجارب و مهارت های زندگی آشنا شوند چراکه جامعه نیازمند شاعری موفق در همه عرصه های زندگی است و تنها پرداختن، به شعر در زندگی موفقیت نیست و انسان موفق باید به همه شئون زندگی خود اهمیت قائل شود‌.

مثلا در اشعار مربوط به شعر آیینی و موضوع عاشورا، عشق بر آن ها حاکم است چراکه امام حسین(ع) عاشق بود و قصه مشک مگر غیر از عشق است.

بیان این همه عشق مگر بدون عشق به آن ها می شود، عاشورا ترسیم صحنه های دلدادگی بود و همان صحنه ها هم در زمان دفاع مقدس در جبهه ها اتفاق می افتاد و در اعزام رزمندگان که مادران فرزندان خود را برای دفاع بدرقه می کردند.

بدون توجه به این شور و اشتیاق مردم برای ایثار و دفاع نمی توان شعری سرود باید این حس را داشت تا در بیان آن گفت و نوشت و اشعاری در این خصوص بسیار سروده شده است.

اشعار شاعر فقط صرف رویدادها و اتفاقات جامعه نیست و شاعر به دلبستگی های خود همچون فرزند و خانواده نیز می پردازد و من مستثنی نبودم و شعرهایی برای فرزندانم و خانواده ام داشته ام.

اکنون نیز به عنوان یکی از پنج نفر هیئت موسس و مدیره در انجمن ادبی اشراق تبریز در خدمت صحنه های فرهنگ و ادب آذربایجان شرقی هستم و مجموعه شعر «بی باده مستان» مجموعه ای از اشعار بنده حاصل سال های فعالیتم در ساحه شعر و ادب است.

 

ارسال نظرات
آخرین اخبار