به گزارش خبرگزاری بسیج استان مرکزی؛ علیرضا کاظمی فعال رسانهای استان نوشت: بار سفر بستهام!
امروز میخواهم با این بارِ سنگین از خودم تا تو هجرت کنم. از سال ۱۴۴۶ تا ۶۱ هجری. با همین آتشی که در درونم روشن است و نمیدانم تا به حال چندبار خاکستر شدهام و به خود برگشتهام؛ با همین عطشی که مثل هاجر به سعی وادارم میکند. با این امید که بی کسیام را جبران خواهی کرد و مرهمی بر دردهای نگفتهام خواهی گذاشت.
همۀ همراهانم، جهانی تنهاییاند با آتشی در دل و عطشی برلب. اگر جز این بود دست روزگار ما را در یک کاروان به سمت اربعین تو روانه نمیکرد. سفر من تا تو به نجف میرسد به شهر پدرت علی به شهر وادیالسلام، یکی از آداب زیارت قبر پدرت، یاد توست.
سلام بر تو ای دیده نظارهکننده خدا و دست گشوده حق! منزل به منزل میآییم؛ قدم به قدم. از فطرس آموختهایم به درگاه تو آمدن را و چه معرفتی داشت آن فرشته بال سوخته، کاش اندکی به قدر او تو را میشناختم.
فاخلع نعلیک! این کلام را در و دیوار کوفه به ما میگوید. از کفشهایت بیرون بیا. تعلقات را کنار بگذار. وقتی قدم بر سنگفرش مسجد میگذاری تنها باش؛ مثل روزی که آفریده شدی؛ مثل روزی که به کام مرگ میروی؛ مانند روزی که برانگیخته میشوی.
این روزهای کوفه ولی جور دیگری است. مردم کوفه مهمانداری را بعد از اسارت خواهرت آموختهاند. اینجا زمین و آسمانی بزرگ دارد و در و دیواری که از هیاهوی مردم دورم میکند.
قدم در راه میگذاریم، به قصد قربت تو اباعبدالله؛ از نجف تا کربلای تو با پای پیاده آمدن، عالمی دیگر دارد و پرچم سرخی که بر دوش دارم تا راه رسیدن به معرفت تو را گم نکنم.
راه هموار است و بی فراز و نشیب، بی سنگهای تیز و بدون خار و خاشاک، اینجا کودکی از ناقه نمیافتد، دخترکی شاید سه ساله و گوشوارههایی بر گوش و معجری بر سر، بی دغدغه از کنارم میگذرد. از این حرفها که بگذریم برای یک موضوع زمانه عوض نشده است؛ از هزار و چند صد سال قبل هنوز هم نام عزیز شما ذکر لبها است.
خورشید و ماه میآیند و میروند و ما همچنان در راه رسیدن به اربعین توییم. گنبدهای حرمین شریفین وقتی دیده میشوند زبان گویای همه اشک است. همه برای گریستن آمدهاند؛ ولی برای اربعین تو گریستن کم است؛ باید تو را شناخت و به راهت ایمان آورد.
آری اربعین تو شروع جاذبهی مغناطیس و تفسیر «حب الحسین یجمعنا» است و کربلای تو همیشه روشن است تا در زمانهای که فاصله حق و ناحق به اندازه تارِ مویی است، راه گم نکنیم.
سلام بر تو و بر اهل کاروانت! بی دلیل نبوده است که به این شهر کربلا گفتهاند. در یک سو تویی با سر بریده و عباس با دستانی جدا شده که در علقمه مانده است؛ آنسوتر خیمهگاهی که حریمش را پاس نداشتند. در کنارش تل زینبیه که مصائب خواهرت را تا قیامت با خود خواهد داشت و فرات که از کنار این همه مصیبت، آرام میگذرد.
انتهای پیام/