در بحبوحه جنگ چه گذشت؟

از جنگ‌ سه جزیره تا غائله کردستان

از جنگ‌ سه جزیره تا غائله کردستان
این گفتگو ماجرای روزهای جنگ از زبان یکی از رزمندگان لشگر ۱۶ زرهی بنام عین الله کاظمی است که از همان روزهای اول جنگ وارد عرصه مقاومت در جبهه شدند.
کد خبر: ۹۶۲۸۲۱۷
|
۲۸ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۵

قزوین_به گزارش بسیج، سال ۱۳۵۰ در جنگ جزیره که با شیخ شارجه رخ داد به عنوان سرباز نیروی دریایی حضور یافت و در نهایت منجر به آزادسازی جزایری شد که با ترک منطقه خلیج فارس توسط انگلیس تبدیل به تنش مرزی با شیخ شارجه شد و دو روز بعد کشور امارات شکل گرفت. عین الله کاظمی سال۱۳۵۳ تا پیروزی پیروزی انقلاب در لشکر ۱۶ زرهی به خدمت مشغول شد. سال ۱۳۵۹ قائله کردستان با تسلیح احزاب پنج گانه کرد خصوصا کومله و دمکرات نبرد در سرزمین مادری با پیاده نظام شرق و غرب آغاز می شود و در اوج جوانی با داشتن زن و فرزند راهی جبهه های حق علیه باطل می شود.

 

سرهنگ لطفی فرمانده لشکر ۱۶ زرهی را همانند یک پدر خطاب می کند که خالق عملیات نصر می شود و بزرگترین نبرد زرهی را رقم می زند به مناسبت هفته دفاع مقدس خبرگزاری بسیج مصاحبه ای با عین الله کاظمی انجام داده که از نظر مخاطبین می گذرد.

 

از جنگ‌سه جزیره تا قائله کردستان

 

سال ۱۳۵۰ در رژیم پهلوی به سربازی رفتم و در نیروی دریایی مشغول شدم در همان سال به جزایر سه گانه رفتیم که به جنگ جزایر معروف شد قراردادی بین شیخ شارجه منعقد گردید و حق حاکمیت ایران به رسمیت شناخته شد اما در خصوص بحرین نظر محمدرضا پهلوی، مجلس شورای ملی و اعضای دولت واگذاری این جزیره بود و اولین کسی که به دولت جدید بحرین تبریک گفت محمدرضا پهلوی بود.

سال ۱۳۵۹ قابله کردستان به وجود آمد و نیروهای تجزیه طلب کومله و دمکرات دست به طغیان زدند و خواهان کردستان مستقل شدند. سرکردگی این گروهک دکتر عبدالرحمن قاسم لو بود که تفکر کمونیستی داشت در رژیم پهلوی نیز بازداشت شده بود و در انتخاب مجلس خبرگان نیز با رای مردم منطقه توانست به مجلس خبرگان راه یابد.

 

جنگ ارزش ها با همدلی و ایمان قوی

 

در انقلاب ۱۳۵۷ با اعتقاد قلبی به امام مستضعفان پا به عرصه گذاشتم و برای آزادی و پاکسازی کردستان عازم منطقه شدم با شروع جنگ تحمیلی در قالب لشکر ۱۶ زرهی قزوین به فرماندهی سرهنگ لطفی فرمانده بی بدیل لشکر و فاتح نبرد زرهی نصر و کرخه نور در میدان جهاد و شهادت و دفاع مقدس حضور یافتم.

 

۲۹ ساله و متاهل بودم دارای سه فرزند(دو دختر و یک پسر) اما همه آنها را به خدا سپردم. همه فکر ما وطن بود تا بتوانیم کشور را حفظ کنیم و تاریخ سیصد ساله تحقیر را تکرار نکنیم. به گمبوعه در اهواز رفتیم سلاح انفرادی ژ۳ بود در خصوص سلاح های سنگین مانند توپخانه، تانک و سایر ادوات مهمات جیره بندی بود برای نبرد ما فقط مهمات و گلوله های توپ و تانک می خواستیم و برخی از رده های سیاسی مانند بنی صدر معتقد بود که مهمات توپ و تانک نداریم. بنی صدر از ورود سپاه و بسیج به جنگ جلوگیری می کرد لذا ارتش بدون پشتوانه مردمی و حمایت رده های سیاسی نتوانست موفقیتی به دست بیاورد.

 

سرهنگ لطفی فرمانده ای که تکرار نمی شود

 

سرهنگ لطفی مانند پدر بود برای رزمندگان و هرچقدر از این فرمانده بی ادعا بگویم کم است.امام قلب ها را تسخیر کرده بود و کسی به فکر منافع شخصی نبود بلکه دید و افق بلندی را برای رزمندگان و مردم ترسیم کردند.در آزاد سازی خرمشهر، مرصاد،عملیات نصر و چند عملیات حضور داشتم. در آزاد سازی خرمشهر تلفات بسیار بالا بود زیرا تمام قدرت دنیای کفر در برابر دنیای اسلام به خط شده بودند و سرنوشت جنگ را از تسلط صدام و حامیانش خارج می ساخت.

فاصله رزمندگان ما با دشمن بسیار کم بود، وقتی به چنانه رسیدیم تعدادی نیروی رزمی در حال نبرد مشاهده کردیم وقتی پرسیدیم اینها چه کسانی هستند گفتند؛ نیروهای عراقی هستند که وارد خاک کشور شدند و دارای امکانات بسیار سنگین هستند. 

رزمندگان فقط مهمات می خواستند هنر دفاع و جنگیدن در ذات ایرانیان است. برای انتقال اسناد به مقر فرماندهی با یک ماشین گل اندود شده برای استتار حرکت کردیم سیل بسیار سنگینی در همان شب به وقوع پیوست و با زحمت به ستاد فرماندهی آمدیم. کسی جز یک افسر وظیفه و چند سرباز و دو یا سه نفر کادر کسی حضور نداشت. عراق به شدت در حال بمباران منطقه بود که افسر زرهی من را به پایین کشید تا در برابر بمباران آسیب نبینم وقتی سنگر گرفتیم همان جایی که ایستاده بودم مورد اصابت قرار گرفت.

 

در عملیات نصر پشتیبانی لازم توسط بنی صدر انجام نشد

 

هر ۴۵ روز پانزده روز مرخصی داشتیم، بی گدار به آب نمی زدیم و با تدبیر و طراحی به میدان می آمدیم و با توکل به خدا عملیات می کردیم. در عملیات نصر ابتدا پیروزی های خوبی به دست آوردیم اما وضعیت آب و هوا و گل آلود شدن زمین، عدم رساندن سوخت و مهمات کافی نتوانستیم دشمن را وادار به عقب نشینی گسترده کنیم.

 

در زیر باران و سیل اسناد را به پشت جبهه منتقل کردم

 

هوا بسیار بارانی بود و آب در بیابانها جریان داشت. وضعیت باتلاقی ایجاد شده بود من یک دستگاه جیپ را برای انتقال اسناد و رساندن به قطار نگه داشتم من و حاج میری معتقد بودیم نباید اسناد در بمباران از بین برود و لطفی فرمانده بلند آوازه لشگر نگران بود. در چنانه ستاد لشگر را بمباران کردند در ستاد جز من و چند سرباز کسی نبود آقالر زخمی شد، گیلانی و محمودزاده ۷۰ درصد زخمی شدند که در رکن ۲ و اطلاعات عملیات فعال بودند. سنگر های بتونی جان ما را در برابر بمباران و ترکش های سنگین حفظ کرد.

 

عراق در جنگ جزایر هم به دنبال تجزیه ایران بود

 

وقتی جزایر سه گانه تهدید شد من سرباز بود یک سروان بنام رضا سوزنچی داشتیم وقتی وارد جزیره شدیم گفت؛ یا درجه سرگردی میگیرم و برمیگردم و یا با جسدم جزیره را حفظ می کنم که به همین آرزویش رسید و شهید شد. جا دارد از شهدای جزیره مانند گروهبان یکم کهریزی و آیت الله خانی از اصفهان هم یادی کنیم. قرار نبود جنگ بشود ما با قایق به سمت جزیره رفتیم. توپ، تانک، هواپیمای جنگی تا دندان مسلح را بودند. یک دیواری ترک خورده روبروی ما قرار داشت که سوزنچی گفت؛ این دیوار را بزنید، در آنجا ۱۵ کماندوی عراقی کمین کرده بودند. در نهایت جزایر با قرارداد به ایران واگذار شد. 

عراق از شیخ شارجه حمایت می‌کرد و در برآورد خود ایران را تست می کرد اگر جزایر را با حمله عراق از دست می دادیم گام بعدی حمله به خوزستان و جدایی سرزمین ما بود که در سال ۱۳۵۹ این فرصت را فراهم دید و جنگ ۸ ساله را به کشور تحمیل کرد.

توصیه می کنم جوانان بروند مطالعه کنند تاریخ دفاع مقدس را و بدانند چه رنج ها و خون دل خوردند ملت ایران تا این خاک با هزاران زخم از خودی و ناخودی بماند و روایتگر استقامت و پایداری باشد.

 

انتهای پیام/۱۰۰۲/

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار