گزارش بسیج از آنچه در عملیات کربلای ۴ گذشت/بخش۲؛

شبی که کربلایی ها آسمانی شدند

شبی که کربلایی ها آسمانی شدند
داستان غواصان دست بسته  قبل از  شهادت به عنوان عکس ماندگاری از ایثار و شهادت سربازان وطن در تاریخ ثبت شده است و در گفتگو  با بسیج از آن شبی گفتند که کربلایی ها آسمانی شدند.
کد خبر: ۹۶۳۳۹۱۹
|
۱۵ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۱

 

قزوین_به گزارش بسیج، آنچه می خوانید ادامه خاطرات شنیدنی غواصان دست بسته ای است که عکس آنها از جلو یک مجله عراقی به ایران رسید و .... عزیزالله فرجی زاده، حاج حمزه صابری، مصطفی کردی، آن سه نفری است که در کربلای چهار شاهد آسمانی شدن کربلایی ها شدند، آنان که با عکس غواصان دست بسته شناخته می شوند و حسرتی در جامعه دنیا زده و عافیت طلب ما کاشتند که اگر زنده بودند چکار می کردند در حقیقت اینان هستند و در پیچ خم گرفتاری های زندگی پیشکسوتان جهاد و شهادت به فراموشی سپرده شده اند، آنان که در اوج جوانی دنیا را رها کردند تا دنیای ملت دست خوش تهاجم و نابودی نشود داستانشان بسته شد تا دستان ملت را باز بگذارند.

 

کربلای ۴ شب رفته های بی پلاک، شب اروند خروشان، فریادهای بی صدا که هنوز قبله گاه مظلومیت سربازان وطن است جایی که جز حسرت و ماتم چیزی از آن شب طوفانی نمانده است امروز اروند آرام است گویا طوفانی تر از خویش دیده است و دیگر طغیان نمی کند روایت داستان آن سه نفر غواص دست بسته را در سلسله گزارشات بسیج دنبال کنید که بخش دوم آن از نظر مخاطبین می گذرد.

 

ثبت روایت های در میدان جهاد کمتر از نماز نیست

 

مصطفی کردی غواص جوان  کربلای ۴ می گوید: روایت های که در دفاع مقدس و ایثارگری رزمندگان اتفاق افتاده است ثبت آنها به عنوان گنجینه ملی و ارزشی کمتر از جهاد و شهادت و نماز نیست. جنگ تحمیلی طولانی ترین نبرد قرن در عرصه بین المللی بود و هرچه به پایان جنگ نزدیک می شدیم توان نظامی عراق برابر آمار افزونتر  و ایران کاهش می یافت.

 

زمزمه های شده بود که در عملیات کربلای 4 اظهار می شد که آخرین عملیات و‌ پایان جنگ را رقم می زند لذا گفتم در این عملیات هم سهمی داشته باشیم که به همراه بچه های گردان حضرت رسول(ص) برای آموزش غواصی  متناسب با عبور از اروند دوره ای سخت و فشرده گذراندیم که در محدوده عملیاتی والفجر ۸ در شمال اروند آموزش دیدیم.

 

عملیات لو رفته بود

 

 کردی می گوید: با توجه به اینکه آموزش و جابجایی نیروها توسط هواپیماهای آواکس آمریکایی به عراق گزارش می شد و عملیات لو رفته بود ما مامور به تکلیف بودیم شب در گمرک خرمشهر مستقر شدیم و فرماندهان کلاس توجیهی برای محور عملیات برگزار کردند دوربین هایی کار گذاشته بودند تا محور عملیات دیده شود.

 

لباس غواصی پوشیده بودیم سردار شهید احمد کاظمی برای سخنرانی و توجیه رزمندگان در بین نیروها حاضر شد من تجربه غواصی در والفجر ۸ را داشتم شهید احمد کاظمی و احمد اللهیاری برای رزمنده ها صحبت کردند آن چیزی که مشکوک بود اتفاقی بود که برای بچه های اطلاعات شناسایی مانند شهید فلاح شیروانی افتاده بود که کبودی صورت مشهود بود و بچه ها می گفتند اینقدر عراقی ها تسلط داشتند که با کلوخ اینها را زدند.

 

جان پناهی جز خدا نداشتیم

 

 مصطفی کردی در ادامه می گوید:  این اطلاعات را به نیروها ندادند و قبل از روشنایی هوا به خط زدیم ابتدا از خاکریز نمی توانستیم عبور کنیم یک معبری را باز کردند و گفتند بپرید داخل آب ما وقتی وارد شدیم دیدیم اروند است و یک طناب با حلقه های نگهدارنده به طول ۲۰متر  در داخل اروند تعبیه شده بود که رزمندگان در یک خط قرارگیرند تا در تیررس دشمن با استتار خطی و ستونی پیش بروند و حجم آتش بسیار سنگین بود.

 

آقای عبدالرزاقی گفت؛ بروید پشت لنج سنگر بگیرید نیروهای عراقی با خمپاره روی لنج را می زدند عراق فکر نمی کرد از اروند عبور کنیم لذا با دستور فرماندهان ما حرکت کردیم و در میدان جنگ تمرد معنی ندارد. عراقی ها می دانستند چه ساعتی نیروهای ایران به جزیره می رسند و برای تقابل آتش یک تفنگ ۱۰۶م م و آرپی جی یازده داشتیم اما عراقی آنها را منهدم کردند.

 

برای ترساندن رزمنده ها از تیر تراشه رسام استفاده می کردند

 

 کردی افزود: برای ترساندن و ایجاد رعب گلوله های دو زمانه یا رسام شلیک می کردند و تیر تراشه در سطح اروند مستقیم سر را هدف قرار می داد، شهید سید علی حسینی و مجیدی متوجه شدند که نیروها استرس دارند و به ما توصیه کردند آیت الکرسی بخوانیم.

 

عبدالرزاقی گفت؛ یک آرپی جی به من بدهید تا این سنگر دشمن را خفه کنم یک باره بالا تنه اش زیر آب رفت متوجه شدیم ایشان تیر مستقیم خورده است.

 

آموزش های سنگین برای نبرد با طوفان اروند گذراندیم

 

 عزیزالله فرجی زاده از دیگر غواصان دست بسته می گوید:عملیات کربلای ۴ قبل از عملیات کربلای پنج انجام شد و طراحی گسترده و آموزش های فشرده غواصی دیده بودیم و بعد از یک ماه نیروها را با کامیون های کانتینری به گمرک خرمشهر آوردند وقتی پیاده شدیم آسمان مثل روز روشن بود، ده روزی از بچه های اطلاعات و فرماندهان خبری نبود وقتی برمی گشتند صورت ها کبود و زخمی نیروها را به کنکاش وا داشت.

 

 فرجی زاده عنوان کرد: عملیات لو رفته بود و فرماندهان حضور یافتند سردار احمد کاظمی فرمانده ۸ نجف اشرف بود نیروها را توجیه کرد. خط دشمن را با نیروهای خودی ترسیم کردند مدت سه روز گمرک خرمشهر بودیم. آن شب شبیه کربلا بود و به ما گفتند؛ ۹۹ درصد امکان بازگشت برای هیچ کدام از رزمندگان وجود ندارد.

 

کربلایی های کربلای ۴ عاشورایی را رقم زدند

 

فرجی زاده گفت: نیروها همدیگر را بغل می کردند، گریه بچه ها در شب عملیات و حلالیت طلبیدن ها یک حس غریبی داشت و کربلا را به معنای واقعی درک کردیم گویا شب عاشورا بود، قبل از عملیات خواب دیدم من و مسعود رزازی  و علی میرزایی با هم بودیم برخی ها در قبر می خوابیدند و راز و نیاز می کردند در خواب دیدم از دنیا عبور کردم و پس از گذر از کوهها مزرعه بزرگ و با صفایی سرسبز هست که داخل مزرعه شدیم داشتند با بیل آبیاری می کردند پرسیدم این مزرعه متعلق به چه کسی است؟ گفتند؛ برای شما است و ابراز شادی می کردم.

 

وصیت نامه ام را به شهید انبارلویی دادم

 

 فرجی زاده تصریح کرد: من خواب را  برای بچه ها تعریف کردم و شهید صادق انبارلویی که یک پایش قطع بود ساعت ۲۲/۳۰ شب عملیات وصیت نامه ام را به وی دادم و گفتم این وصیت نامه را به خانواده ام برسانید وقتی داشت به بچه ها عطر می زد دستش به چشمم خورد و چشمم سوزش عجیبی پیدا کرد. من  و حسین فلاح و مهدی عبدالرزاقی هر سه با هم بودیم احد سهرابی هم فرمانده ما بود و صباغی هم آمد عراق با زدن منور، گلوله های رسام و تیر تراشه مستقیم بچه ها هدف قرار می داد.

 

 فرجی زاده گفت: عبدالرحمن مافی پیک گردان زخمی شد و به عقب برگشت بعد دسته ما وارد آب شد برای استتار ستونی و اینکه دیده نشویم طنابی به طول ۲۰ متر با حلقه های به فاصله یک متر برای تثبیت خط استتار لحاظ کرده بودند یکی از بچه های شریف آباد بنام بهتویی با اصابت تیر مستقیم شهید شد و گفتند حق ندارید شهدا را به عقب برگردانید نیروهای تعاون کارشان را انجام می دادند. فاصله ما با عراقی ها آن قدر نزدیک شده بود که آرپی عمل نمی کرد، مهدی عبدالرزاقی هم تیرخورد بی سیم دست سیدعلی حسینی بود به ما گفت برگردید من مهدی را به عقب بر می گردانم.

 

هیچ عملیاتی به سختی کربلای ۴ نبود

 

حاج حمزه صابری  می گوید: من متاهل بودم و دارای شش فرزند وقتی به گمرک خرمشهر رسیدیم حدود سه روز مستقر بودیم، شب عملیات فرمانده شهیدان احمد کاظمی و احمد اللهیاری برای رزمندگان سخنرانی کردند و برای نیروها مواضع دشمن و خط را تبیین کردند من که در عملیات والفجر سه و چهار و هشت شرکت کرده بود هیچ عملیاتی را به این سختی تجربه نکرده بودم اما هم تجربه داشتم و هم با قدرت ایمان وارد نبرد شدیم ترسی نداشتیم.

 

 صابری فر گفت: عبدالرحمن مافی پیک گردان زخمی و ریشش با خون خضاب شده بود. یک لنج اسقاط شده در ساحل اروند وجود داشت به ما دستور دادند از لنج به عنوان پناهگاه استفاده کنیم و عراقی ها هم دایم با خمپاره عرشه لنج را می زدند. همان که وارد اروند شدیم یک طناب به طول سی متر که هر یک متر حلقه ای برای ثابت ماندن غواصان و استتار ستونی تعبیه شده بود.

 

شهید سید علی حسینی سه روز در گرداب اروند گرفتار شد

 

 صابری فر تشریح کرد: گلوله باران و تیر تراشه های رسام تمام نمی شد به یک باره احمد بهتویی بالا تنه اش زیر آب رفت من او را از زیر آب بیرون آوردم دیدم زخمی شده و در حال شهادت است، عبدالرزاقی هم زخمی شده بود من گفتم بچه ها آرایش بگیرید به سمت خورشیدی ها حرکت کردم و خستگی باعث شد من کمی استراحت کنم و هوای دم را باید ذخیره می کردیم تا روی آب شناور بمانیم.

 

 صابری فر  اظهار داشت: وقتی به سمت خورشیدی ها پا زدم دیدم از پشت یکی من را گرفت متوجه شدم شهید سیدعلی حسینی از بچه های شریف آباد است. فین را در آوردم که آب برد و دیگری را نتوانستم در بیاورم چون دستم تیر خورده بود و مشکل جسمی برایم حادث کرده بود سید علی فین را درآورد و به خورشیدی آویزان کردگفت؛ نگران نباش من کمکت می کنم تا به پشت خط برگردی سید علی در داخل گرداب گرفتار می شود و سه روز کسی نمی تواند وی را بیرون بیاورد.

 

اروند با غباری از دود و باروت هفته بود

 

صابری فر اذعان داشت: من نمی دانستم زمین را مسلح کرده اند وقتی به ساحل نزدیک شدم دایم گیر کرد و یک نارنجک روی کتف من انداختند رفتم زیرآب منفجر شد من بی هوش شدم و نزدیک صبح هوشیاری ام را به دست آوردم، دیدم از سطح اروند بخار بلند می شود و بخار دم و بازدم بچه‌ها را می دیدم دود و باروت بر سطح اروند نشسته بود و همانند یک مه غلیظ خود نمایی می کرد و با بمباران خوشه ای خط آفندی ما را پاکسازی می کردند.

 

 حاج حمزه صابری فر در ادامه تشریح کرد: صبح خواستیم پایین بیاییم در درون جزیره که گود بود و یک نردبان آلومینیومی را آوردند از ناحیه کمر آسیب دیده بودم و آقا مصطفی جوان بود کمک کردامدم پایین دستم را بستند و عراقی ها یک سیلی تو گوش فرجی زاده زدند ایشان بسیار ورزیده بودند و بدنسازی های بچه های غواص بسیار سنگین بود اسلحه را برداشتند که تیر خلاص بزنند یکی از نیروهای جیش الشعبی که پیرمردی مهربان بود مخالفت کرد و اظهار داشت شاید اطلاعاتی دارند که به درد ما بخورد.

 

ادامه دارد...

 

انتهای پیام/۱۰۰۲/

ارسال نظرات
پر بیننده ها
آخرین اخبار