قیام 29 بهمن تبریز ابهت شاهنشاهی را فرو ریخت
خبرگزاری بسیج، رقیه غلامی؛ روز 29 بهمن مردم تبریز از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، دانشجو و بازاری در چهلم شهدای قیام 19 دی قم به پا خاستند و خود را از هر کوی و برزن به مقابل مسجد قزلی رساندند تا نشان دهند چون همیشه تاریخ در برابر استکبار ایستاده اند و زیر بیرق ظلم نخواهند رفت.
به همین منظور برای ارج نهادن به قیام مردم تبریز و گرامیداشت یاد و خاطره شهدای آن، گفتگویی با صدیقه صارمی از جوانان انقلابی آن روز تبریز و فریده طالبی؛ دختر نوجوان آن روز ترتیب داد که آن زمان دانش آموز دبیرستان بودند ولی با وجود آن همراه خانواده و همپای مردم در این قیام حضوری فعال داشتند؛
* روایت صدیقه صارمی
بعد از گذشت 40 روز ار حادثه قم، مردم تبریز تصمیم گرفتند چهلم این شهدا را در مسجد «قزلی» تبریز برگزار کنند و با این کار اعتراض خود را به رژیم پهلوی اعلام و انزجار خود را نشان دهند که من هم همراه خانواده به مسجد قزلی رفتم، تعداد زنان در جلو مسجد انگشت شمار بود، وقتی خواستیم وارد مسجد شویم ژاندارم ها، ماموران و لباس شخصی ها مانع از ورود مردم به مسجد شدند و مردم را خواستند که متفرق کنند اما مردم با دادن شعار از بازار به طرف میدان ساعت حرکت کردند،.
مردم، بانک سپه را در میدان ساعت آتش زده بودند و میدان تا روبروی خیابان خاقانی شلوغ بود و عده ای هم کشته و زخمی شده بودند که میان آن ها هم یک نفر مقابل پمپ بنزین شهید شده بود که با کمک چند نفر از خانم ها او را داخل جوی آب گذاشتیم تا زیر پا نماند، از دیگر شهدایی که آن روز مقابل مسجد صاحب الزمان به شهادت رسید محمد غلامی بود.
من آن روز مدرسه کتاب نبرده بودم و از آنجا به تظاهرات رفته بودم که مقابل خیابان خاقانی یکی از ماموران مرا نشان داد و گفت: این دختر هم یکی از خرابکارها است که با شنیدن آن گفتم من از مدرسه می آیم در صورتی که ساعت 2 بعد از ظهر بود و کتابی هم در کار نبود،!
یکی از مامورها با باتوم به طرف من حمله ور شد و به سرم زد و من که کفش کتانی پایم بود پا به فرار گذاشتم تا جایی که در توان داشتم دویدم تا رسیدم به جایی که حالا بیت امام جمعه است،
آنجا سنگ بزرگی بود، دیدم کسی نیست نشستم روی آن تا استراحت کنم که یک سربازی آمد و گفت: می دانید اینجا کجاست؟ نشستید اینجا، اینجا مقر ساواک است، با شنیدن آن، دو پا داشتم و دو پاي ديگر هم قرض گرفتم و پا به فرار گذاشتم. و تا خانه دوباره دویدم، وقتی به خانه رسیدم دیدم مادرم دم در ایستاده و منتظرم است، با دیدنم پرسید تا حالا کجا بودی، برادرانت مدتی است که آمده اند ، گفتم مادر من از میدان ساعت آن ها را گم کردم و ... .
بعد از واقعه تبریز هم مردم یزد برای شهدای تبریز چهلم گرفتند و شهرها از پی هم چهلم ها را ادامه دادند، یادم است یکی از بزرگان هم دقیق نمیدانم چه کسی گفته بود این مجالس چلچراغ انقلاب خواهد شد که عاقبت هم شد.
*روایت فریده طالی
روزی که قیام 29 بهمن اتفاق افتاد به قدری خیابان و کوچه ها شلوغ شد كه والدینم به علت فاصله زیاد خانه تا مدرسه، نتوانستند برای برگرداندن من خودشان را به مدرسه برسانند.
خوب یادم است همه آمدند و دختران خود را بردند و من تنها ماندم. سرایدار مدرسه که موتور هم داشت مرا ترک موتور خود کرده و از کوچه پس کوچه هاي شهر، به سمت خانه روانه شديم، همه جا شلوغ و پر از مردم بود، بازار، اطراف ارک، 17شهریور و اطراف باغ گلستان از جمله جاهایی بود که هنگام عبور از آن ها شاهد ازدحام مردم بودم، سینما فرهنگیان را آتش زده بودند و تعدادی از ماشین های ساواک و نیروهای شاهنشاهی همچون «بی ام وی و بنز» در آتش می سوختند.
البته من پیش از این اتفاق در جریان کارها و اتفاقات انقلاب بودم چراکه پدرم در جلفا مدیر مدرسه بود و به علت عقایدش و اعتراض به اختلاط دختر و پسر، پس از چندبار درگیری به ساواک احضار شده بود و پس از آن به تبریز منتقلش کردند.