به گزارش خبرنگارخبرگزاری بسیج از کردستان، در میان کوههای سر به فلک کشیده و دشتهای گسترده کردستان، مردمانی زیستهاند که آواز غیرت و دلاوریشان در جان تاریخ طنینانداز شده است، در این دیار کهن، همواره خاستگاه مردمانی بوده که برای آزادی، عدالت و عزت جان دادهاند؛ و در این میان، شهدای کردستان، ستارگان درخشانیاند که در سپهر افتخار این سرزمین، همواره نورافشانی میکنند.
روز بزرگداشت شهدا در کردستان، تنها یک مراسم ساده نیست؛ بلکه آیینی مقدس است که در آن، عطر ایثار و شهادت در کوچهپسکوچههای شهر و روستاهای دورافتاده پیچیده و یاد یلان بیادعایی که برای امنیت و آرامش این خاک، جان خود را نثار کردند، گرامی داشته میشود.
کردستان، سرزمین کوههای سر به فلک کشیده و دشتهای غرق در شقایق، دیاری که تاریخش را با حماسه و خون نوشتهاند، جایی است که نامها در سنگ نمیمیرند، بلکه در حافظه باد، در صدای رودخانهها و در طنین پای اسبهایی که در شبهای مهآلود زاگرس تا دوردستها تاختهاند، جاودانه میشوند و در این سرزمین، «شهید» تنها یک واژه نیست، یک چراغ است، ستارهای که در آسمان شبهای تار این دیار میدرخشد و هیچگاه خاموش نمیشود.
شهید، مسافری است که از مرزهای تنگ حیات عبور کرده، اما رد پایش را برای همیشه بر سنگ و خاک این دیار باقی گذاشته است و هنوز بوی باروت و خاک بارانخورده سنگرها در خاطره شبهای کردستان جاری است و در میان همهٔ اینها، نامهایی که به خون آغشته شدند، به لابهلای گندمزارها سپرده شدند و با بادها به پرواز درآمدند.
مادران کردستان، هر صبح، چشمانشان را به افق میدوزند، به جادههایی که شاید روزی بازگشت مسافرانشان را ببینند. اما آنها خوب میدانند که شهید، بازگشتی زمینی ندارد؛ او در لابهلای سنگهای مزارش نیست، بلکه در هر نسیمی که بر گونهها میوزد، در هر دانهٔ گندمی که از خاک سر برمیآورد، و در هر پرندهای که بر بلندای کوهها آواز سر میدهد، حضور دارد.
پدری که روزی در گندمزارها کار میکرد، حالا در کنار مزار فرزندش نشسته است. چشمانش پر از خاطراتی است که دیگر رنگ واقعیت ندارند، اما هنوز زندهاند. با انگشتان پینهبستهاش، نام حکشده بر سنگ را نوازش میکند و زیر لب زمزمه میکند:
پسرم، تو در خواب نیستی، تو در چشمهای این سرزمین، در نفسهای کوهها و در رگهای تاریخ زندهای…
شهید، مرگ را پایان ندید؛ او به راهی قدم گذاشت که هیچگاه به آخر نمیرسد، هنوز کودکانی در کوچههای کردستان بازی میکنند، نام او را بر زبان میآورند و قصهاش را از پدرانشان میشنوند و هنوز شبهایی هست که ستارگان به یاد او میدرخشند، هنوز روزهایی هست که طلوع خورشید به نام او آغاز میشود.
اگر روزی رهگذری در دامنههای زاگرس، بادی را حس کند که آرام و نرم بر زمین میوزد، شاید صدایی را در گوشش زمزمه کند، صدایی که از دل تاریخ برآمده است:
ما زندهایم، در هر دانه گندم، در هر رودی که جاری است، در هر کوهی که استوار ایستاده است.
شهید، آفتاب همیشه تاب کردستان است؛ طلوعی بیغروب، چراغی که خاموشی نمیشناسد.
یادداشت از مهوش رحیمی