به گزارش خبرگزاری بسیج از فارس، جانباز عبدالحسین پیروان در یادداشتی نگاه ویژهای به دعای جوشن کبیر ارائه کرده است. متن این یادداشت بدین شرح است:
به اعتقاد ما شیعیان خصوصا"؛ و مسلمین عموما"،این شبهای فرد پایانی رمضان،ویژگیهائی دارند که شبهای دیگر سال حتی شبهای دیگر رمضان فاقد آنند!
بنا بقول قرآن حکیم،یک شب آن برتر و بهتراز هزار ماه است!چگونه است؟!
آری اینچنین فاصله های زمانی کوتاه و گاه سرعت بر زمان پیشی می گیرد!
درگذر از بحث کارشناسانه موضوع؛
،در این شب بسیار مهم سرنوشت ساز،ادعیه خاصی خوانده می شوند .
در میان ادعیه وارد شده و بسیار مهم؛دعای شریف(جوشن کبیر)است. این دعا به یکصد فراز تقسیم شده که همه خاص اسماء و صفات خدای سبحان است. و در پایان هر فراز از این دعای پر اثر،جملاتی تکرار می شوند که چنین است:
سبحانک یا لا اله الا انت،الغوث! الغوث! خلصا من النار یارب! و معنی تحت اللفظی آن،اینست:
پاک و منزهی از هر عیب و نقصان ای آنکه جز تو خدائی نیست!
اینک بفریادمان رس! بفریادمان رس!ما را از آتش آزاد و خلاص کن!!
من با خود اندیشیدم،نه خداوند نا شنواست و نه اینقدر تکرار لازم است ونه اینهمه خستگی را نیاز!!
یافتم که آنقدر *آتشهای درون* و *برونمان* فزونند که بیش اینها نیاز است به *تکرار*!
یافتم که ما انسانها از درون خود و هم از برون،در میان شعله هائی از آتشهائی هستیم!و غفلت،ما را از سوزشمان،باز داشته است!
نه آن آتشها را می بینیم و نه ادراک می کنیم!و یا آنکه خود را به تجاهل زده ایم!
به نرمی و تدریج می سوزیم و خاکستر میشویم،میسوزانیم و خاکستر میکنیم،میشکنیم و می شکنانیم و دائما خود،آتش بیار معرکه خویشیم و شعله ها را مشتعل،حفظ می کنیم!
کافیست بل،ضروتا لازم است تا قدری سینه های آلوده خود را صاف و صیقل دهیم تا...
با چشمانی اشکبار،همه چیز خود را بر باد رفته می بینم!و با خود می گویم:پروردگارا!سبحانا!
ارزشهای انسانی ما سوخت و خاکستر شد!!
دیگر چه اندوخته ای مانده؟!
آتش حقیقتا تنها آنست که ما میبینیم،یا غیر آن نیز هست؟!
آتشی که ارزشهای والای انسانیم را هدف گرفته،سوزاننده تر نیست؟!
خرد و اندیشه،آگاهی و شعور را چگونه نابخردانه به آتش می کشیم؟!
ذهن را چگونه تخریب می کنیم و لانه بیخردی قرارش می دهیم!
خود ستیز و خرد سوزیم،خودسوز و خرد ستیزیم!
آیا تکیه بر جهل وتعصب،آتش نیست؟هیزمهای این آتشها چیستند؟
آتش بیار معرکه کیستند؟
اگر من نیستم پس کیست؟!
اینهمه خرافات و جهل و نامعقولات؛آتش نیستند؟!
بخود نیامدن،خود،گدازنده تر نیست؟عقول و خردها را پل ضد ارزشها قرار دادن،آتش نیست؟
آیا از نتایج این آتشها،خسارات و تباهی ها نیست؟
اینست کمالات ما انسانها؟
ما برای این ویرانی،آمده ایم؟
سزاست که برای هر *خصلت نامعقولمان* که خود آتشهائی بس سوزاننده هستند،بانگ الغوث و خلصنی سوزناک،از عمق جان بر آریم!تا شاید از مابقی عمر مانده،چیزی دستگیرمان شود!و از کاروان خسارت به کاروان فلاحت و رستگاری،ورود کنیم و وجودی تغییر یافته و متحول ،یابیم.
من در این شب سراسر نور و رحمت،برای همه عزیزانم،شناخت و یافتن هر آتشی را سفارش میدهم و خروج و خلاصی از اینها را توصیه مینمایم و در این راه از حضرت رب ودود و خدای سبحان و عفو،مدد میجویم!
خدایا!این زره را آنچنان بر وجودمان بپوشان تا از گزند هر آتش،حسد،خشم،کینه،عجب،کذب،شرک، ستم، و... ایمن گردیم!
انتهای پیام/