وی پس از عضویت در بسیج و گذراندن دوره های آموزش نظامی رهسپار میدان های نبرد حق علیه باطل گشت و پس از حضوری پرشور ، عاشقانه و شجاعانه در سنگرهای ایثار و گذشت، در سن ۱۶ سالگی و در تاریخ ۱۳۶۲/۹/۱۸ بر اثر اصابت خمپاره در منطقه عملیاتی سومار به دیار باقی شتافت و جان به جان آفرین تسلیم نمود.
در مورد خلقیات شهید همین بس باشد که اگر خوشبختی، اخلاق نیکو است آنگاه باید بدون شک شهید سید جلال افروزی را بسیار خوشبخت بنامیم؛ چرا که حسن خلقش زیادتر از همه بود به طوری که اخلاق خوبش مانند آب جاری و زلالی بود که همه از آن بهره میبردند چه در خانواده که یار و یاور همه بود و چه در بیرون که دوستان و آشنایان او را به حسن خلق میشناختند.
مادر سید جلال میگوید:
یک شب در خواب دیدم که در کنار باغی سر سبز ایستاده ام که آبی فراوان هم داشت و پسرم در کنار این باغ قرار گرفته و خانمی در خواب به من گفت: این باغ رضوان است.
مادر شهید در ادامه می گوید وقتی که شهدا را تشییع میکردند او میگفت که اسلام در خطر است و امام دستور جبهه رفتن را داده است و من باید اسلحه ی شهدا را بگیرم که زمین نماند و سپس به جبهه رفت و خودش هم شهید شد.
پدر شهید افروزی بیان می کند:
شهید پول توجیبی از ما میگرفت و من بعدها فهمیدم که این پولها را که از من میگرفت برای خودش کتاب و رساله ی حضرت امام (ره) را می خرید و مطالعه می کرد و روز انفجار دفتر نخست وزیری در ۷ تیر از پول هایی که جمع کرده بود برای خودش پیراهن سیاه خریده بود و پوشیده بود و میگفت: اینها برای ما شهید شده اند.
در ادامه خواهر شهید نقل می کند:
شهید رفتار خوبی داشت چون پدرم کم بینا بود، همیشه شهید دست اورا میگرفت و هرروز به مسجد میبرد و در خانه هم به مادرم کمک میکرد. ضمن آنکه صبر و متانت او نیز بسیار بالا بود و در انجام فرایض دینی همیشه پیش قدم بود.