به گزارش خبرگزاری بسیج گیلان ، هما اکبری :ساعت ۱ و ۱۰ دقیقه بامداد سوم تیرماه، عقربههای ساعت خبر از آغاز فصلی جدید از مقاومت میدادند.
سکوت آستانه اشرفیه، ناگهان با غرش مهیبی در هم شکست؛ غرشی که نه تنها خواب را از چشمان مردمانش ربود، بلکه شرارههای بیداری و غیرت را در دلها شعلهور ساخت.
در آن لحظات وهمآلود، هر خانوادهای در پی اطمینان از سلامت عزیزانش، دل به خیابان زد؛ پریشان و هراسان، اما با ایمانی راسخ که در برابر هر تهدید و جنایت دشمن مقاومتر خواهند شد.
من نه به عنوان خبرنگاری که در آن شب تاریک و پرالتهاب، وظیفه ثبت وقایع را بر عهده داشتم، بلکه به عنوان یک شهروند با چادری بر سر، دل به تاریکی شب زدم. در میان زمزمههای وحشت، مسیری که بیهدف به سمت فرمانداری و سپس میدان اصلی شهر طی میشد، با ذکر صلوات و آرزوی امن و امان، متبرک گشت. ترسی که هر لحظه مسیر را طولانیتر میکرد، با هر گام در هم میشکست و جای خود را به شکرگزاری بیپایان میداد؛ «الحمدلله، الحمدلله...» این زمزمهها، نه تنها در دل، که در فضای شهر میپیچید و یادآور قدرت ایمان در برابر هراس بود.
شایعاتی از «حرم» «سپاه »«کلانتری»در دل شب میپیچید، اما در برابر چشمان نگران، حرم ، سپاه و کلانتری در امان بود و این خود آرامشی هرچند ناپایدار، بر دلهای مضطرب مینشاند.
تاریکی و امید در حادثه با تلاش نیروهای امدادی و مردمی
در پی صدای غرش، ماشینهای امداد، پلیس و آتشنشانی با آژیرهای ممتد، دل تاریکی شب را میشکافتند؛ آژیرهایی که نویدبخش آغاز یک نبرد نابرابر، اما حماسی بودند.
این حادثه در حالی رخ داد که غالب مردم در خواب بودند و آستانه اشرفیه، شهری آرام و بیدفاع، از هرگونه احتمال حمله داخلی مبرا بود. هشدارها و آمادهباشها در سراسر کشور برقرار بود، اما این بار، شقاوت دشمن، نقطهای دور از انتظار را نشانه رفته بود؛ نقطهای که قرار بود به کربلایی سرافراز تبدیل شود.
با هر قدمی که به سوی کانون حادثه برمیداشتم، با دیدن خردهشیشهها و دربها و شیشههای آویزان مغازهها، عمق توحش دشمن را آشکار میساختم. اما آنچه مشخص بود، هلال احمر که می گفتند کانون حادثه نبودند. پس از جستجو، حقیقت تلخ رخ نمود؛ چند کوچه پایینتر از هلال احمر، واحدهای مسکونی هدف قرار گرفته بودند.
خانههایی که پناهگاه مردمان بیگناه و کودکان معصوم بودند.
«واحدهای مسکونی؟!» این سوال با بهتی عمیق در ذهن من تکرار میشد؛ چگونه دشمنی میتواند تا این حد بیرحم باشد که خانه و کاشانه مردم عادی را نشانه رود؟ اما این سوال، به سرعت به شعلهای از عزم و اراده برای ایستادگی تبدیل گشت.
مسیر تاریک بود، اما انبوه ماشینها و حضور نیروهای امدادی، انتظامی، سپاه، بسیج و حتی مردمان خودجوش، جرقههای امید را روشن میکرد. در آن لحظات حساس، تنها کاری که از مردم برمیآمد، متفرق شدن و باز کردن مسیر برای عبور هرچه سریعتر نیروهای امدادی بود. من نیز، از نزدیک شدن بیش از حد به محل حادثه خودداری کردم تا خللی در عملیات امدادرسانی ایجاد نشود؛ ایثاری که حتی در اوج بحران، خود را نشان میداد.
ویرانی، وحدت و فریادمرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل در آن صحنه پر بود
خبرهای دریافتی، عمق فاجعه را آشکار میساخت؛۲ خانه مسکونی به طور کامل تخریب شده بودند، اما هنوز از تعداد مجروحین یا شهدای احتمالی، خبری رسمی نبود. در مواجهه با این صحنه، بغض مردم شکست و فریاد «الله اکبر» و «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل» نه از زبان، که از عمق جانشان به آسمان برخاست؛ فریادی که نهتنها اعتراض، که اعلام بیعت با مسیر مقاومت بود.
بر اساس اطلاعات، کوی فتحالمبین آستانه اشرفیه هدف قرار گرفته بود. خانهای که مورد اصابت سه پرتابه قرار گرفته، منزل پدرخانم دکتر صدیقی، دانشمند هستهای ایران بود. این جنایت، ادامه کینهتوزی رژیم صهیونیستی بود؛ تنها چهار روز پس از شهادت نوجوان ۱۷ ساله دکتر صدیقی صابر در تهران، خانه پدر همسرش در آستانه اشرفیه نشانه رفته بود.
مسئولین وعده دادند که آمار دقیق حادثه و مجروحان به زودی اعلام خواهد شد.
تا ساعت ۳ بامداد آن روزدر مسیرهای تاریک حضور پر استرسی داشتم که گواه بر دغدغه و تعهد یک خبرنگار در برابر حقیقت بود.
حضور مسئولان در کنار مردم برای خدمت
صبح روز سوم تیرماه، بار دیگر به محل حادثه بازگشتم تا گزارشی جامعتر از جنایت رخ داده در آستانه اشرفیه تهیه کنم. صحنه، حضور گسترده مسئولان را گواهی میداد؛استاندار، نماینده مردم آستانه اشرفیه در مجلس شورای اسلامی، مدیران کل، فرماندار و رؤسای شهرستان، همه برای بررسی وضعیت و رفع مشکلات، با عزم راسخ در صحنه حاضر بودند.
شهردار و اعضای شورای شهر نیز به عنوان اولین مسئولین پس از نیروهای سپاه و سایر نیروهای امدادی، در محل حادثه حضور داشتند.
صلابتی که ریشه در ایمان داشت
سپاه و بسیج، از همان لحظات اولیه حادثه، حضوری ثابت و مستمر داشتند؛ حضوری که از قلب مقاومت میجوشید.
سرهنگ حمیدیحییپور، فرمانده سپاه آستانه اشرفیه، به همراه همکارانش، با اشرافی کامل بر امور آواربرداری و خدماترسانی، با بغضی فروخورده از خشم و انتقام عزیزان در خاک و خون خفته، اما با صلابت تمام در میدان حضور داشت.
حضوری که مرهمی بر زخمها بود
استاندار گیلان، هادی حقشناس، با ورود به آستانه اشرفیه، ضمن ابراز تأسف، تسلیت و تبریک شهادت جمعی از شهروندان این شهرستان، در بیمارستان کوثر حاضر شد و به همراه مدیر کل دانشگاه علوم پزشکی گیلان، وضعیت درمانی مجروحان را مورد بررسی قرار داد.
گامی مهم در بازسازی و تسکین درد و رنج
ابراهیم نجفی، نماینده مردم آستانه اشرفیه و بندر کیاشهر در مجلس شورای اسلامی، در صحنه جنایت و پس از بازدید از محل اصابت پرتابه رژیم صهیونیستی، و ویرانی بیش از بیست خانه ، ساختمان و وسایل نقلیه به مردم قول داد که هرگونه خسارت توسط نهادهای خدمترسان جبران خواهد شد.
حامد دائمی، مدیر کل بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، اعلام کرد که خسارت صاحبان املاک، واحدهای مسکونی، تجاری و صنعتی پرداخت خواهد شد و تیمهای ارزیابی در شهرستان مستقر شدهاند تا میزان خسارتها را بررسی و تسهیلات لازم را به آسیبدیدگان ارائه دهند.
نرگس دستیار، مدیر کل آموزش و پرورش، به همراه رئیس اداره آموزش و پرورش شهرستان، از هنرستان دخترانه نرجس که از این جنایت آسیب دیده بود، بازدید کرده و وضعیت آسیبدیدگی آن را مورد بررسی قرار دادند.
مجید مهروانی، شهردار سنگر نیز با تیم خدمترسان خود در محل حادثه حاضر شد و ضمن تبریک و تسلیت شهادت شهدای آستانه اشرفیه در پی حادثه تروریستی رژیم صهیونیستی، اظهار کرد.از همان ساعات اولیه، با حضور تیم خدماترسانی از شهرداری سنگر، برای خدمت به مردم در این شهر حضور یافتیم.
وی افزود :با تمام توان و با کمک سازمانهای مربوطه، پاکسازی محل آسیبدیده صورت خواهد گرفت.
حماسه پایداری در کربلای آستانه اشرفیه
بعداز ساعاتی جمعی از مردم برای همدردی با حادثهدیدگان در محل حاضر شدند و با مشاهده صحنه، عمق جنایت اسرائیل را درک کردند.
آنها با لعنت فرستادن به عاملان این جنایت، انزجار خود را اعلام داشتند و خواستار تجمع برای ابراز انزجار همگانی شدند. مسئولان، این اجتماع را برای ساعت ۶ عصر همان روز در همان محل برنامهریزی کردند.
اجتماعی برای تجلی وحد
مردم غیور و ولایی آستانه اشرفیه با برافراشتن پرچم جمهوری اسلامی ایران و پرچم امام حسین (ع)، که در آستانه ماه محرم بود، در محل حادثه صحنه «ما ملت شهادتیم» را به تصویر کشیدند.
عصر آن روز، بیش از زمان اعلام شده، مردم حضور یافتند و فریادهای «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائیل» و «جانم فدای رهبر» را از عمق جان سر دادند.
آسمان و مردم این شهر از عمق فاجعه غمآلود بودند اما با وجود غم سنگین مصیبت این جنایت، سربلند ایستاده بودند؛ استقامتی که جهانیان را به تحسین واداشت.
ریشه دواندن بذرهای مقاومت در قلب پاک کودکان
کودکان کوچک، در همان محلی که زمین به دلیل این جنایت با خاک همآغوش شده بود، با دستهای کوچکشان تپهای برای برافراشتن پرچم ساختند. آنها، حتی با تقدیم شهید، بر مقاومت ایران افتخار میکردند.
موجی از همبستگی و مسئولیتپذیری در خدمت رسانی به مردم
در انتهای روز، با فرا رسیدن شب، من در حال ترک صحنه بودم، اما چشمانم شاهد حضور مستمر نیروهای خدمترسان بود؛ از سپاه و بسیج گرفته تا هلال احمر، شهرداری و کارکنان آب و برق، همگی در محل حادثه برای خدمت حاضر بودند.
حاج اسماعیل غفوری، رزمنده دوران دفاع مقدس و از بزرگان شهر، که مرد روزهای سخت بود، با وضع آشفته و دل نگرانم برای روحیه دادن گفت: خواهر، زمان جنگ در وانت ۴۰۰ شهید را با چه وضعی سوار کردم...
وی افزود:این تعداد شهدا افتخار ما هستند برای سربلندی؛ جنگ همین است و ماهیت دشمن نیز همین است.
این روایت گزارشی بود که من از نزدیک شاهد آن بودم و بر عزم و ایستادگی مردمی تاکید میکرد که در برابر ظلم، هرگز سر خم نمیکنند و در هر کربلایی، پرچم سرافرازی را برافراشته نگه میدارند.
آری آستانه اشرفیه سندِ رسواییِ استکبار و مقاومت مردم که حماسه شد.