روایتی از امدادگری و روزه داری در دفاع مقدس؛
تبریز- همزمان با عملیات بیت المقدس خواهران اعزامی از تبریز در آن هوای گرم روزه گرفته و دست به غذای رزمندگان نمی زدند حتی نان هایی را که آماده می کردند دست نمی زدند و با خرده ریزه های آن روزه می گرفتند.
کد خبر: ۹۵۰۰۱۸۳
|
۰۳ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۷

خبرگزاری بسیج، رقیه غلامی؛ اعظم دانش اسکوئی از آن بانوان تبریزی بوده که پس از گذراندن دوره امداد و امدادگری در بیمارستان ها به منطقه عملیاتی اعزام شده و مدتی را در نقاهتگاه های پشت جبهه به امدادگری پرداخته است.

آنچه می خوانید حاصل گفتگوی خبرنگار خبرگزاری بسیج با آن دانش آموز امدادگر دوران دفاع مقدس است؛

پس از شکل گیری بسیج، آموزش نظامی را در منظریه(طلائیه) فرا گرفتیم که يكي از مربیان ما آقای توانا بود و سلاح و آموزش نظامی را با ژ3 و ام یک یادمان دادند و در کنار آن هم کلاس قرآن و احکام داشتیم.

سه ماه دوره نظامی ما طول کشید و در اين مدت با خانم ها تیزچنگ، دلیر، دهقان و ... هم دوره بودم که پس از آن وارد بسیج خواهران شده و عهده دار امور مالی آن شدم.

با پذیرفتن امور مالی بنده مسئول جمع آوری کمک های نقدی مردم به جبهه ها بودم و در کنار آن مسئولیت انتظامات نمازجمعه هم بر عهده داشتم.

در نمازجمعه یا اجتماعات دیگر با قبض هایی که داشتیم کمک های نقدی مردم را جمع آوری می کردیم، آن روزها مردم حتی برای کمک به رزمندگان طلاهای خود را هم از دستشان درمی آوردند و می دادند پس از جمع آوری کمک های نقدی آن را به ستاد پشتیبانی که در آن جا هم آقای محمود چمنی(دوسال پیش فرماندار تبریز بود) مسئول این کار بود تحویل می دادم.

علاوه بر آن در مسجد بهشتی مارالان هم اهالی مساجد دیگر جمع می شدند و با هم در دوخت و بافت لباس کمک می کردیم و مربا و غذاهای خشک مثل حلوا می پختیم. حتی شب هایی که در فرودگاه کشیک بودیم کاموا می بردیم و وقت هایی که پرواز نبود تا صبح لباس برای رزمندگان می بافتیم.

آن روزها نیروها از منطقه حافظ بیشتر اعزام می شدند ولی آنچه در این اعزام ها قابل توجه بود، قرآن سرگرفتن مادران برای فرزندانشان بود؛ چنان با اشتیاق این کار را انجام می دادند که امروز وقتی غصه دار شدن مادران را برای سربازی رفتن فرزندانشان می بینم احساس می کنم واقعا اتفاق فوق العاده ای بود، آن روزها حتی مادران خجالت می کشیدند روی فرزندانشان را هم ببوسند.

در کنار فعالیت های ستاد پشتیبانی جبهه برای تهیه کمک ها، بعد از نمازجمعه هر هفته به خانواده شهدا سرکشی می کردیم، آن ها را خواهران و مادران خود می دانستیم چنان بین ما محبت بود که اکنون هم پس از گذشت سال ها هنوز آن ارتباط ها ادامه داد.

در عملیات بیت المقدس هم پس از طی 45 روز دوره امدادگری به اهواز رفتیم و در ورزشگاه تختی اهواز که نقاهتگاهی برای رزمندکان کرده بودند مستقر شدیم، از همه شهرها نیرو آمده بود، پس از سومین روز مسئولان ما آقای شفیعی و خوش کلام ما را تقسیم کردند و ما به دانشکده جندی شاپور رفتیم، چنان بین خواهران شوق و شور برای کمک به رزمندگان بود که آنجا انسان حس می کرد خدا خیلی نزدیک است.

پس از آغاز عملیات، معمولا زخمی هاي زيادي از خط می آوردند كه من به همراه برخي از دوستانم مسئول رسیدگی به مجروحان سرپائی بودیم، در کنار کمک به مجروحان، لباس مجروحان را در بشکه های بزرگ خیس می کردند و می شستند و پس از خشک شدن با کتری آب جوش اتو می زدند و در مشما گذاشته و سپس، لباس هر مجروح را بالای تختش در نقاهتگاه می گذاشتند.

به قدری خواهران تبریزی کارشان را خوب انجام می دادند که دکتر دیانت که مسئول آنجا بود گفت: آذربایجانی ها محشر کردند، چراکه حتی شیشه های مربا را برای رزمندگان می آمد می شستند و تمیز می کردند تا برای استفاده دوباره به شهرها ارسال و استفاده شود.

همه خواهران اعزامی از تبریز در آن هوای گرم روزه گرفته و دست به غذای رزمندگان نمی زدند حتی نان هایی را که آماده می کردند دست نمی زدند و با خرده های نان روزه می گرفتند.

حتی خرده ریزه های نان را با پنیر و کره که خودمان از ماست می گرفتیم مخلوط کرده و با چای شیرین به رزمندگان می دادند تا قوت بگیرند که دکتر نفیسی که پزشک امام راحل هم بودند طرز درست کردن آن را از ما خواستند تا به همسرشان یاد بدهند.

برخی از مجروحان نيز با آن حال خود، روزه می گرفتند که از دکتر دیانت خواستیم برنج و روغن تهیه کنند تا برای سحری آن ها غذا درست کنیم تا راحت روزه بگیرند.

ارسال نظرات