لاله در رقص آمد و بر فرقِ گُل دیهیم بود
با رفیقان بی تَکَلف مِی پرستی کرده اند
رسم رندانِ بلاکش از ازل ترسیم بود
بَر دَرِ میخانه آن دُردی کِشِ میخاره بود
ای خوش آن عهدی که میخاری در او تعلیم بود
لولیِ سرمست یا یک رهبری کم سن و سال
نازم آن طفلی که سربازِ ره تصمیم بود
در تحول بود عالم از نماز پیر عشق
حمله ور بر مُلکِ حق اهریمن دژ خیم بود
در نماز و رزمِ سرمستانِ عاشق بنگرید
در هزیمت دشمن بدکاره ی بدخیم بود
درسِ عزت بود و آزادی در آن میدان عشق
دشمن نامرد از تکبیرشان در بیم بود
یاد آن نام آوران بر لوح دل محفوظ باد
نقش آن دلدادگان بر صفحه ی تقویم بود
خونشان در سرزمین گرم می جوشد هنوز
لاله گون شد دشت و یکرنگی از او تفهیم بود
جنت معشوقه هم در سایه ی شمشیرهاست
بزم میخاران کجا چون مجلس ترحیم بود
گاه تقسیم غنائم شد(کمالی) روزِ حشر
مُنقَسم هر لحظه ای مشغول در تقسیم بود