به گزارش خبرگزاری بسیج از شاهرود، داستان زندگی شهید هجده ساله ای که علاقه اش به مطالعه و ساخت کتابخانه ای برای محله قدیمی زندگی اش مرا به کوچه های شهرک البرز شاهرود می کشاند؛ کوچه ای ساده و صمیمی به اندازه صمیمیت نگاه عبدالله در تصویر نقاشی شده بر روی دیوار که هر عابر پیاده ای را به سمت خود جلب می کند شاید می خواهد با نگاهش بگوید اینجا مکانی دیگر است ...
درب خانه باز می شود، خواهر شهید از میان باریکه نور نمایان می شود و با لبخندی مارا فرا می خواند، خانه ای صمیمی، ساده، گرم و خودمانی از آنهایی که انتظارش را داشتم و در بدو ورود چهره خندان مادر شهید است که ما را با رویی گشاده به آغوش می پذیرد.
عکس عبدالله، سومین چیزی است که ورودمان را خوش آمد می گوید با نگاهی گیرا، نافذ و مهربان .
علاقه عبدالله به کتابخوانی از نوجوانی آغاز شد
مادر شهید درباره علاقه عبدالله به کتاب و کتابخوانی می گوید: «پیش از انقلاب در مدرسه شهید مسگریان کنونی درس می خواند رابطه خوبی با معلمانش داشت با وجود سن کم به فعالیت های بیرون از منزل و خارج از درس علاقه زیادی داشت» .
با دست راست گوشه چادر را می تاباند و با حرارتی مثال زدنی ادامه داد: «یک شب تا دیروقت به منزل بازنگشته بود و من بسیار نگرانش شدم همه جا را دنبالش گشتم تا اینکه کمی بعد از نیمه شب به منزل آمد. با لحنی سوالی از او پرسیدم، تا این موقع شب کجا بودی و به من گفت در منزل یکی از معلمانم کتاب می خواندیم البته این کتاب همان کتابی است که امروز برایمان به یادگار مانده، کتاب "برنامه ی ایمان آورده ها" یادم هست که این را از معلم دینی اش گرفته بود.
کتاب را که در دست گرفتم، حال و هوای عجیبی وجودم را فرا گرفت، صفحه نخست آن را معلم دینی عبدالله نوشته : امید است تعلیمات اسلامی و انسانی انسان چراغ راه سعادت شما باشد.
صندوقچه قدیمی عبدالله اولین کتابخانه مشارکتی در محله شبدری
مادر شهید در ادامه می گوید: «صندوقچه قدیمی منزلمان را با کمی تغییرات به کتابخانه ای در انتهای کوچه بن بست تبدیل کرده و برای آن قفسه نیز درست کرده بود، از منزل کتاب می برد و در قفسه ها می چید تا کم کم بچه های محل به این کار علاقمند شدند و مشارکت می کردند.»
جمکران، آخرین زیارت عبدالله
بدون معطلی درباره شهادت عبدالله می پرسم، مادر با حالی منقلب ادامه می دهد: «روزی در بهبوهه جنگ، که برای اقامه نماز ظهر در حال رفتن به مسجد بود برایم از خوابی تعریف کرد که مدت زمانی فکرش را مشغول کرده بود. خوابی که برای گفتنش دو سه باری دست دست کرد، تا جایی که فکرم به هرجایی می رفت، شاید می خواهد ازدواج کند یا تصمیمی دیگر دارد تا اینکه در نهایت برایم از ماجرای خواب گفت.»
چشمانش پر از اشک می شود به سختی سخن می گوید: «در خواب دیدم در جمعی دوستانه هستم و با آدم های بزرگی در حال معاشرت، که مولا امیرالمومنان(ع) مانند نگینی در وسط آن جمع نشسته و بقیه دورش حلقه زده اند و من هم در آن جمع بودم.»
برایم می گوید: « برای آخرین بار، به جمکران رفت برای زیارت و وقتی آمد فکرش را نمی کردم، همین روزها برای همیشه می رود. روزی برای خداحافظی آمد درست به یاد دارم، به او گفتم من که مونسی ندارم؟ گفت، مونس تو الا بذکرالله تطمئن القلوب است به او گفتم، تو اگر بروی من، هم صحبتی ندارم، گفت، قرآن بخوان تا با خدا هم صحبت شوی و در نهایت گفتم توبروی با که درد دل کنم، در پاسخ گفت، مگر علی (ع) با چاه درد دل نمی کرد و رفت.
از عبدالله راضی هستم
مادر عبدالله در پایان می گوید: «چیزی از خدا نمی خواهم از او هم راضی ام چرا که در چهار عملیات بزرگ برای اسلام جنگید و در نهایت جان خود را در این راه فدا کرد.»
ترک این خانه برایم سخت است، شاید برای ورود کمی دو دل بودم، ولی برای خروج کاملا مطمئنم که دلم نمی خواهد این منزل را ترک کنم و می خواهم همچنان پای سخنان مادر شهید عبدالله طاهری بنشینم.
عبدالله طاهری شهیدی است که علاقه اش به کتابخوانی، بهانه ای شد تا امروز در کتابخانه کانون بسیج شهرستان شاهرود گرد هم آییم و برای ثبت ملی کتابخانه ای که مزین نام اوست تلاش کنیم.
بخشی از وصیت نامه شهید عبدالله طاهری:
خدایا، معبودا ، در این لحظات پرشور برای جوانان اسلام که با تمام وجود برا ی تو می جنگند و سـرود از خود جـدا شدن و به تـو پیوستن را می خوانندو آنها از تو پیــروزی و رهايي از هر قیـد و بنـد هرگـونه بنـدگی را می خواهند تو مارا نجات بده تا فقط برای تو مطرح باشیم.پس خدایا کمک کن به ما تا بتوانیم از خود جدا شویم و در نهایت به سوی تو پر بکشیم و در این حیات طوری ما را توفیق ده که تمام وجودمان،روحمان،جسممان تمامی حرکاتمان و رفتارهایمان فقط به خاطر تو باشد.خدایا معبودا به ما توفیق ده که در این زمان خود را خالص کنیم برای تو، تاما را بپذیری و شهادت را نصیبمان گردانی
برادران عزیزی که از صمیم قلب به شما علاقه دارم و جای شما در قلب من است به یکدیگر علاقه داشته باشید و قدر یکدیگر را بدانید.
برادران عزیز در برابر تمام مسائل موجود صبر و استقامت کنید ودر کارهایتان هرگز خدا را فراموش نکنید.
کوششتان باید این باشد که انسجام شما و وحدتتان و تشکلتان را حفظ کنید و اگر توجه کنید وقتی انسجام شما بیشتر باشد مخالفان شما بیشترند.شما باید نیروهای تازه ای را برای جمهوری اسلامی بسازید و آماده کنید و بیشتر بخوانید تا بیشتر به خدا نزدیک شوید و فاصله شما با خدا کمتر شود.
اگر می خواهید در کارهایتان موفق باشید باید همیشه در پشت سر امام امت و روحانیت شیعه در حرکت باشید.