امروز، دشمن از اينکه بتواند به نظام اسلامي ضربهي اساسي وارد کند نااميد است، چون مي داند در داخل بهقدر کافي انگيزه و ايمان و صدق و آمادگي وجود دارد؛ لذا نااميدند از اينکه بتوانند ضربهي اساسي وارد کنند، امّا نااميد نيستند از اينکه بتوانند نفوذ کنند، ابزارهاي نفوذ هم امروز زياد است.
به گزارش سرویس بسیج دانشکده حضرت زینب (س)خبرگزاری بسیج، حکيم فرزانه انقلاب اسلامي همزمان با سوم خرداد سالروز عمليات افتخارآفرين بيتالمقدس و فتح خرمشهر، و در مراسم دانشآموختگي دانشجويان افسري و تربيت پاسداري دانشگاه امام حسين (عليهالسلام) بار ديگر از خطر نفوذ سخن گفت و با توجه دادن اذعان عمومي به اين مساله فرمودند:
«امروز، دشمن از اينکه بتواند به نظام اسلامي ضربهي اساسي وارد کند نااميد است، چون ميداند در داخل بهقدر کافي انگيزه و ايمان و صدق و آمادگي وجود دارد؛ لذا نااميدند از اينکه بتوانند ضربهي اساسي وارد کنند، امّا نااميد نيستند از اينکه بتوانند نفوذ کنند. ابزارهاي نفوذ هم امروز زياد است.»
يکي از مقدمات و الزامات نفوذ، تبديل آدمهاي نفوذ ناپذير به افراد نفوذپذير است که يکي از مهمترين مکانيزمهاي آن تغيير سبک زندگي است. معظم له در ادامه در اين راست ميفرمايند: «سعي دارند جوان ايراني را به شکلي بار بياورند که خودشان ميپسندند. اگر جوان ايراني به شکل آمريکاپسند و استکبارپسند رشد کرد، آمريکا ديگر براي پياده کردن نقشههاي خود در ايران خرجي و هزينهاي نخواهد داشت؛ اين جوان خودش مثل نوکر بيجيرهومواجب براي آنها کار خواهد کرد؛ ميخواهند جوان ايراني را اينجوري بار بياورند.»
با اين مقدمه ميتوان موضوع نفوذ را از زاويه مولفه هاي موثر در نفوذ پذيري مورد مطالعه قرار داد.
نفوذپذيري
از يک منظر مؤلفه مهم در مقوله نفوذ، نفوذ پذيراند. همانهايي که در پروژه نفوذ، گروه هدف برگزيده شده و مورد هجوم قرار ميگيرند. بيشک نفوذناپذيري محصول ويژگيهايي است که اگر در هر فرد يا مجموعه يا ساختاري وجود داشته باشد، آن را از نفوذ مصون ميکند. سؤال اساسي در اين ميان آن است که چه عوامل و آسيبهاي دروني موجب نفوذپذيري ميشود؟
براي پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد نفوذپذيران را به چهار گروه تقسيم کرد: ۱- اشخاص؛ ۲- تشکلها و جريانهاي سياسي؛ ۳- جامعه و ۴- ساختار و دولت.
الف- اشخاص نفوذپذير
شايد عموميترين و گستردهترين سطح نفوذپذيري، افراد و اشخاص باشند. فرد اگر بخواهد در برابر نفوذ دشمن مقاوم باشد، بايد صلاحيتهايي داشته و آنها را در خود تقويت کند، تا اين عوامل موجب حفظ افراد از انحراف ايشان شود. البته، بايد توجه کرد که مؤلفههاي مدنظر شرط لازم بوده و به تنهايي کافي نيستند و وجود همه موارد در افراد است که رمز نفوذپذيري خواهد بود، هرچند که ميتوان مؤلفههاي ديگري نيز به آن افزود. فقدان و تزلزل در عناصر مقوم نفوذناپذيري، بستر لازم براي نفوذپذيري را فراهم خواهد آورد.
۱- عدم خودباوري: خودباوري و اعتمادبهنفس، لازمه نفوذناپذيري است. کسي که به خود و باورهايش ايمان دارد، بهسادگي از ديگران متأثر نخواهد شد. اين ويژگي موجب ميشود تا فرد از وضعيت تأثيرپذيري خارج شده و فريب نخورد.
۲- انفعال: انفعال، حالتي است که فرد در صورت قرارگرفتن در آن، درهاي ادراکي - شناختي - عاطفي خود را بر روي اراده فاعل باز کرده است. انفعال، مقدمه تأثيرپذيري و نفوذ است و فرد منفعل بهطور کامل در جورچين رقيب قرار گرفته است.
۳- بيبصيرتي: شاخص بصيرت، شاخصي برجسته در امر نفوذپذيري است که بيشک نبود آن موجب فريب خواهد شد. بصيرت که ترکيبي از آگاهي، سلامت نفس، قدرت تجزيه و تحليل و تيزبيني است، صفتي است که نيازمند تربيت و بالندگي است و بايد به مرور زمان حاصل آيد. تأکيد رهبر معظم انقلاب اسلامي در طول سالهاي اخير بر ضرورت افزايش بصيرت بهويژه در رويارويي با دشمن، نشان از اهميت اين امر دارد.
۴- دنياگرايي: عامل تأثيرگذار ديگر، دنياگرايي و سپردن اختيار به نفس و شهوات است. ميل نفساني جز به زيادهخواهي حد يقفي ندارد و همين امر بستري است براي آنکه جريان نفوذ بتواند با دادن وعدههاي مادي، فرد را به خدمت خود درآورد. بهترين ميدان شکار سوژه براي طراحان پروژه نفوذ، محفل دنياگرايان است.
۵- غفلت از خدا: آن روي سکه دنياگرايي، غفلت از خداوند متعال و دوري از ايمان است. ايمان راسخ و ياد خدا بهمثابه سدي نفوذناپذير در براي پروژه نفوذ عمل خواهد کرد. درواقع، همين غفلت از خداوند و عدم درک حضور است که لغزشگاه آدمي در ايجاد انحراف ميشود. ازاينرو در بررسي شخصيت بخشي از نفوذپذيران بيشک به عنصر بيايماني خواهيم رسيد.
۶- جهالت و بيخردي: يکي از منفذهاي مهم ورود شيطان به وجود آدمي جهل و بيخردي است. شيطان با استفاده از ناآگاهيهاي آدمي، بهترين استفاده را در مسير اغوا و برده و آدمي را به چاه گمراهي و هلاکت ميکشاند. سناريوي نفوذ دشمن نيز با تأسي به اين شيوههاي شيطاني طرحريزي ميشود و جهل را در خدمت نفوذ به کار ميگيرد.
۷- انتخاب نادرست سبک زندگي: يکي از عوامل شکلدهنده و تأثيرگذار بر شخصيت آدمي سبکي است که افراد براي زندگي خود برگزيدهاند. سبک زندگي فضايي است که در آن نرمها و شاخصها تعريف شده و افراد در آن فضا تنفس کرده و زندگي ميکنند. طبيعي است که بايد بين باورها و شخصيت افراد از يکسو و سبک زندگي وي از سوي ديگر هماهنگي وجود داشته باشد. اما در اين رابطه طبيعي هماورده وجود ندارد و گاه آدمي به دليل غفلت يا تغافل، سبکي ديگر براي زندگي را برميگزيند که اين الگو بهمثابه ساختاري، بهتدريج رفتار، اراده و ذائقه عامل را متأثر از خود کرده و اين دگرگوني، به تغيير در ذائقه و رفتار و آنگاه تغيير نگرش و باورها ميانجامد.
امروز ارائه سبکهايي متفاوت براي زندگي، به سازوکاري براي نفوذ و ايجاد تغيير و استحاله بدل شده است و آنچه به نام سبک زندگي آمريکايي در جهان به کمک تبليغات رسانهاي در حال خودنمايي است، مهمترين ابزار نفوذ بهشمار ميآيد.
ب- تشکلها و گروههاي نفوذپذير
تشکلها و گروهها، بهويژه از نوع سياسي آن همواره در تيررس نفوذ بيگانگان بودهاند. مروري بر تاريخ نفوذ در سطح جهان و ايران، به خوبي حکايت از آن دارد که چگونه برخي گروههاي سياسي با نقشه بيگانگان راهاندازي شده يا آنکه در ادامه مسير و براي دستيابي به قدرت به ائتلاف پنهان با بيگانگان و قدرتهاي خارجي رسيدهاند! تعلق حزب براي رسيدن به قدرت، پاشنه آشيل تحزب و جريانهاي سياسي است که در پروژه نفوذ به دروازه نفوذ تبديل ميشود و احزاب سياسي بهتدريج در تسخير افرادي قرار ميگيرند که هدفي جز تحقق اراده و برنامه نفوذگران ندارند. از حزب توده تا جبهه ملي و نهضت آزادي و از آنان تا حزب منحله جبهه مشارکت و دفتر تحکيم وحدت، نمونههايي از تشکلاتي هستند که بهسادگي در فرايند نفوذ، دچار استحاله و انحراف شده و به عمله بيگانگان بدل شدند.
تشکلها و گروهها نيز به واسطه دارا بودن شاخصههايي در پرتگاه انحراف و استحاله از طريق نفوذ قرار دارند که مهمترين اين شاخصهها عبارتند از:
۱- تساهل و عدم اصولگرايي: يک از مهمترين شاخصههاي صيانت از يک تشکل، داشتن اصول و مؤلفههايي استوار و پايبندي به آنها است. بهطور معمول اين اصول و آرمانها در هنگام تشکيل هر سازمان احصا و در مرامنامه حزب درج ميشود؛ اما اين اقدام به دلايلي کماثر و ناکارآمد است. اولاً، در تنظيم مرامنامه، اصول و مباني بهطور ناقص ارزيابي ميشود. ثانياً، اصول و آرمانها کلي و کيفي تنظيم شده و از کمّيسازي و عينيتيابي آنها پرهيز ميشود و همين امر زمينه را براي تفسيرهاي مختلف از اصول فراهم ميسازد. ثالثاً، مرامنامهها معمولاً در ادامه کار چندان مورد توجه قرار نگرفته و عملاً ملاحظات گروهي و سياسي بر متن مرامنامه سايه مياندازد. همين بيتوجهي به اصول کار تشکيلاتي، زمينه را براي نفوذ فراهم آورده و به مرور و با گذشت زمان انحرافات و فاصله گرفتنها مشاهده ميشود.
همچنين، مجموعههايي که براي عضوگيري رويکردي تساهلگرايانه داشته و به بهانه افزايش اعضا، احراز صلاحيتها را کمرنگ ميکنند نيز بستر را براي نفوذ باز گذاشتهاند!
۲- تشتت و اختلافات دروني: اختلاف، يکي از بسترهاي مهم در هر جمعي است و در ميان تشکلها و احزاب و گروههاي سياسي فضا را براي نفوذ فراهم خواهد کرد. مروري بر تاريخ تحزب در ايران به خوبي حکايت از اين واقعيت تلخ دارد. سرنوشت حزب جمهوري اسلامي، جامعه روحانيت و... بر اين مسئله تأکيد دارد که اگر اختلافات دامنگستر شده و مهار و مديريت نشود، خيلي زود موجبات زوال و انفعال تشکلها را فراهم ميآورد و اين امر، کار نفوذيها را تسهيل ميکند.
۳- منفعتگرايي: يکي ديگر از عوامل نفوذپذيري تشکلها، منفعتگرايي است. البته، در يک نگاه کلان هيچ گروه و تشکلي بدون توجه به اهداف و تعريف سود و منفعت شکل نميگيرد؛ اما منظور از منفعتگرايي، مقدم داشتن منفعتهاي مادي به ارزشهاي معنوي، انساني و منافع ملي است. همين منفعتگرايي زمينههاي تطميع از طريق بيگانگان را فراهم ميآورد و ميتواند موجب به انحراف کشاندن احزاب در درون ساختار سياسي کشور شود. در اين شرايط حزبي که کارکردش در درون نظام سياسي تعريف ميشود به اپوزيسيوني درون ساختار تبديل شده و منافع بيگانگان را دنبال خواهد کرد.
۴- وابستگي مالي به بيگانه: يکي ديگر از نقطه ضعفهاي تشکلها وابستگي مالي است. از آنجا که بهطور معمول در کشور ما منبع مالي مشخص و پايداري براي فعاليتهاي اجتماعي و سياسي وجود ندارد و چيزي به نام حق عضويت در احزاب و گروههاي سياسي دريافت نميشود، تشکلها و احزاب سياسي مجبورند هزينههاي خود را از طريقي تأمين و جبران کنند. همين مسئله موجب شده تا فرصت و منفذي براي نفوذگران فراهم آيد و حاصل آن نوعي وابستگي به ديگران و نفوذ منابع قدرت اقتصادي به منابع قدرت سياسي است.
ج- جامعه نفوذپذير
جامعه نيز بهمثابه گروه هدف در معرض آماج نفوذگران است و اتفاقاً نظريههاي جديد نفوذ و براندازي، بيش از آنکه از الگوهاي از بالا به پايين تأکيد کنند، بر الگوهاي از پايين به بالا و فروپاشي اجتماعي شکل گرفتهاند که از آن جمله ميتوان به الگوهاي انقلابهاي رنگين اشاره کرد.
جامعه نفوذپذير داراي شاخصههايي است که مهمترين آنها به اين شرح هستند:
۱- بحران هويت: هويت پايه و اساس اصلي قوامبخشي به جامعه است. تزلزل در هويت جامعه، موجب ايجاد آشفتگي در تمامي عرصههاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي خواهد شد. هويت در جامعه در برگيرنده ارزشها و باورها است؛ لذا هرگاه باورها و ارزشهاي جامعه مورد هدف قرار گرفت بايد نگران فعاليت نفوذيها بود. در جامعهاي که هويت خود را از دست ميدهد؛ از يکسو اختلاف و تشتت اوج ميگيرد و از سوي ديگر نوعي انفعال در برابر ديگر هويتها بروز خواهد کرد. همين وضعيت آسيبي (آنومي) بستر را براي فعالشدن نفوذيها فراهم خواهد آورد.
۲- فعالبودن شکافهاي اجتماعي: جامعه در درون يک نظام سياسي از گروههاي اجتماعي و اقشار مختلفي تشکيل شده است؛ گروههايي که هر يک هويتي مستقل داشته و در نوعي واگرايي بهسر ميبرند، هرچند منافع مشترک و هويتي فراتر از هويت گروهي آنان را به سمت همگرايي و ائتلاف ميکشاند و اجازه عرض اندام به شکافهاي اجتماعي نميدهد. البته، اين ترکيب موزائيکي همواره در آرامش بهسر نميبرد و ظرفيت فعالسازي دارد. همين شکافهاي اجتماعي که به جاي خود ميتواند به فرصتي براي تقويت امنيت ملي و منافع ملي بدل شود، همواره مورد هدف و رصد نفوذگران است. پروژه نفوذ در صورت هدف قراردادن اجتماع، معمولاً با توجه ويژه به شکافهاي اجتماعي شکل ميگيرد و سعي ميشود تا اين شکافها را فعال کرده و تنازع و واگرايي را افزايش دهد. در اين صورت نفوذ بهسادگي محقق خواهد شد.
شکافهايي چون؛ شکافهاي قوميتي، شکاف مذهبي، شکاف طبقاتي، شکاف سنت و مدرنيسم، شکاف هويت اسلامي - ايراني همواره در دستور کار دشمن با هدف تحقق پروژه نفوذ بوده است.
۳- انسداد باب گفتوگو و مفاهمه: تکثر و تعدد، ويژگي همه جوامع است و وجود اختلافات در فهم و برداشتها و تعلقات، بستر را براي واگرايي هموار ميکند. يکي از سازوکارهاي ضروري براي حفظ انسجام جامعه فتح باب گفتوگو است. اگر اقشار جامعهاي با هم گفتوگو داشته باشند، با وجود اختلافات و واگراييها ميتوان اميدوار بود که در فرايند مفاهمه قرار گرفته و بهتدريج در مسير همگرايي قرار گيرند. واقعيت آن است که بخش عمدهاي از اختلافات و تنشها در جامعه محصول سوءتفاهمات و کمرنگي عقلانيت است که براي جبران و رفع آن بهترين راه گفتوگو خواهد بود. جامعهاي که باب گفتوگو در آن بسته شده باشد بهيقين به بنبست و انسداد خواهد رسيد و به سمت خشونت و تنش حرکت خواهد کرد تا بسترساز فعاليت نفوذگران باشد!
د- ساختار و حاکميت نفوذپذير
به باور بخشي از انديشمندان سياسي، بهويژه نهادگرايان و نظريهپردازان ساختارگرا، نهادها و ساختارها تعيينکنندهترين عامل در جامعه شمرده ميشوند. حتي اگر به عامليت يکسويه ساختار هم اعتقادي نباشد و از عامليت افراد و بازيگران اجتماعي هم حمايت شود، باز هم نميتوان از نقش تأثيرگذار ساختار چشمپوشي کرد. هرچند ممکن است در ساختار يک نظام سياسي نفوذ با مشکلات بيشتري همراه باشد؛ اما بيشک مؤثرترين راه براي اعمال اهداف و اراده نفوذگران است؛ لذا همواره بخش عمدهاي از تلاشهاي دشمن معطوف به نفوذ در ساختارها خواهد شد. ساختارهاي نفوذپذير مشکلات و معضلات متعددي دارند که برخي از مهمترين آنها را چنين ميتوان برشمرد:
۱- بحران مشروعيت: مهمترين منشأ قدرت نظامهاي سياسي مردم هستند. حمايت و حضور مردم در عرصههاي مختلف فرهنگي، سياسي، اجتماعي قدرت لايزالي را در اختيار حاکميت قرار ميدهد که فقدان آن با هيچ منبع طبيعي، علمي، اقتصادي و حمايتي از بيرون جبران نميشود. لذا يکي از وظايف اصلي حکومتها تلاش براي حفظ مشروعيت و حمايتهاي مردمي است. اگر در پيوند ميان ملت و حاکميت فاصله و رخنهاي بهوجود آيد، حکومت رو به زوال رفته و فرصت براي نفوذيها فراهم ميشود. گاه حتي خواسته يا ناخواسته حاکميت براي جبران حمايت مردمي، دست به سوي حمايت بيگانگان دراز ميکند که نمونه آن را ميتوان در نظامهاي سياسي کشورهاي حوزه خليجفارس و رژيم پهلوي مشاهده کرد. در اين صورت دروازههاي نفوذ براي دشمن باز شده و کشور در آستانه فتح کامل قرار ميگيرد.
۲- بحران کارآمدي: نظام سياسي به دليل تحقق اهدافي طرحريزي شده است و انتظار از آن، اين است تا اهداف مدنظر را دنبال و محقق کند. شايد بتوان مهمترين اهداف و کارکردهاي حکومت در اسلام را در چهار مقوله ۱- تأمين امنيت؛ ۲- افزايش معنويت؛ ۳- برقراري عدالت؛ ۴- ايجاد رفاه خلاصه کرد. از نظام سياسي انتظار ميرود با برنامهريزي، مديريت و زمانبندي در راستاي تحقق موارد فوق حرکت کند. طبيعي است که آثار تلاش حاکميت بايد در جامعه جاري و ساري باشد و همين است که موجب ميشود تا رضايت مردمي از عملکرد حاکميت تأمين شود. در چنين شرايطي دست نفوذگران براي نفوذ بسته است و نقشهها نقشه بر آب خواهد شد. اما اگر کارآمدي نظام سياسي دچار تزلزل شده و نشانههاي آن در جامعه آشکار شود، بايد در انتظار فعال شدن نفوذيها بود. ناکارآمدي، نظام سياسي را دچار سردرگمي و شتابزدگي کرده و مسئولان را براي تصميمگيري در جهت رفع بحران با خطاي محاسباتي مواجه ميکند و همين مسئله علاوه بر آنکه بر افزايش بحران ميافزايد، نوعي بازي در پروژه نفوذ به شمار ميآيد.
۳- ضعف قانون: قانون خود بهمثابه سدي در برابر نفوذ است. نظام سياسياي که بر اساس قانوني جامع و فراگير، منسجم و داراي منطق دروني، شفاف و تفسيرناپذير شکل گرفته باشد، يکي از مهمترين درگاههاي نفوذ را مديريت و مهار کرده است. نبودن قانون و ضعف آن اولين گام در ايجاد رخنه و نفوذ است. درواقع، يکي از مهمترين معضلات ساختارهاي نفوذپذير، ضعف قانون است. نقص و ضعف و نبود قانون در برخي عرصههاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي بهسادگي اين اجازه را به نفوذيها ميدهد که به فعاليت خود جان بخشند. اين جاست که نقش دستگاههاي قانونگذار و بهويژه مجلس شوراي اسلامي در مقابله با نفوذ بيش از پيش اهميت مييابد.
۴- ضعف نظارت: گاه در جامعه قوانين به دقت، شفافيت و جامعيت تنظيم، تدوين و تصويب شدهاند؛ اما در مرحله اجرا با کارشکنيهايي همراه ميشوند. در اينصورت باز هم فرصت براي نفوذ مهيا است؛ چرا که قانون براي عمل تنظيم شده است و تا وقتي اجرايي نشود، آثار و برکات آن تأثيرگذار و جاري نخواهد شد. درواقع، هرچند وجود قانون دقيق شرط لازم براي جلوگيري از نفوذ ساختاري است؛ اما شرط کافي براي آن نظارت بر تحقق عملي آن خواهد بود. نظام سياسي که در مرحله نظارت بر قانون با ضعفهايي جدي روبهرو است، ضريب نفوذپذيري خود را افزايش داده است.
۵- عدم هماهنگي و همگرايي نهادهاي حاکميت و مسئولان: حاکميت از اجزا و بخشهاي مختلفي تشکيل شده است که هر يک کارويژههاي خود را دارند. مهمترين تقسيمبندي ساختار قدرت را ميتوان قواي سهگانه مجريه، مقننه و قضائيه دانست که در نظام اسلامي هر سه قوه در ذيل رهبري نظام در حال فعاليت هستند. يکي از مؤلفههاي لازم براي نفوذناپذيري، هماهنگي و همکاري تمامعيار اين اجزا است. اگر به هر دليل بين اين سه قوه فاصله، شکاف و واگرايي حاصل شود، حاکميت در معرض آسيب و نفوذ قرار خواهد گرفت. پروژهاي که تحت عنوان حاکميت دوگانه از سوي بيگانگان و بخشي از جريانهاي سياسي نفوذي در داخل کشور در طول اين سالها دنبال شده است را ميتوان مصداق کامل سناريوي تبليغاتي دانست که تلاش ميکرد چنين شکافي را در جامعه ايجاد کند. شکافي که بهمثابه رخنه براي نفوذ و استحاله بهشمار ميآمد.
۶- فقدان شايستهسالاري و سازوکار ارزيابي صلاحيت: يکي از مهمترين الزامات نفوذپذيرکردن نهادها و ساختارها در نظام سياسي، تنظيم سازوکاري براي گزينش کارگزاران و حاکميت منطق شايستهسالاري است. نظام سياسياي که نتواند بر مسئله صلاحيتهاي مسئولانش نظارت داشته باشد، خيلي زود شاهد رخنه نفوذيها در گوشه و کنار حاکميت و ساختار سياسياش خواهد بود.
اين نظارت و بررسي، هم در مرحله انتخاب و انتصاب ضرورت دارد و هم در ادامه که در قالب نظارت بر کارگزاران معنا مييابد. بهطور معمول در نظامهاي سياسي دستگاههاي ويژهاي براي بررسي صلاحيتهاي مسئولين تعبيه شده است. در نظام جمهوري اسلامي ايران، احراز صلاحيت نهادهاي انتخاباتي، از جمله رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي ايران بر عهده شوراي نگهبان است. براي کارگزاراني که از طريق استخدام يا انتصاب مشغول به کار ميشوند نيز مجموعه گزينشي در نهادها و وزارتخانههاي مختلف در قانون در نظر گرفته شده است. با اين حال همچنان شاهد نفوذ افراد خودفروخته و وابسته به بيگانه هستيم که توانستهاند با فريب دستگاههاي گزينشي و نظارتي، به درون بوروکراسي و نهادهاي مختلف نفوذ کنند.
۷- ضعف نهادهاي اطلاعاتي- امنيتي: وجود نظم، آرامش و امنيت، مهمترين الزام کارآمدي و حرکت رو به جلوي هر جامعه و نظام سياسي است و اين وضعيت از طريق نهادهايي ذيربط محقق ميشود. هيچ نظام سياسي نيست که دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي نداشته باشد و ضعف در اين حوزه، حيات نظام سياسي را نشانه خواهد گرفت. يکي از قديميترين ابزارهاي نفوذ، جاسوسپروري و خرابکاري است که مهمترين وظيفه نهادهاي امنيتي مقابله با آن و مهار آن است. با توسعه فناوري و اهميتيافتن ابزارها در بوروکراسي و همچنين پيچيدهشدن ساختارها در نظامهاي سياسي، شيوههاي نفوذ از طريق جاسوسي و خرابکاري نيز پيشرفتهاي بسياري کرده است.
کاهش حساسيتهاي امنيتي و تلاش براي تضعيف نهادهاي امنيتي يکي از نشانگان فراهمشدن زمينه براي نفوذ است که حمله به اطلاعات موازي يا سناريوي قتلهاي مشکوک در دوران حاکميت اصلاحات نمونههاي عيني آن است.
منبع: سایت بصیرت
«امروز، دشمن از اينکه بتواند به نظام اسلامي ضربهي اساسي وارد کند نااميد است، چون ميداند در داخل بهقدر کافي انگيزه و ايمان و صدق و آمادگي وجود دارد؛ لذا نااميدند از اينکه بتوانند ضربهي اساسي وارد کنند، امّا نااميد نيستند از اينکه بتوانند نفوذ کنند. ابزارهاي نفوذ هم امروز زياد است.»
يکي از مقدمات و الزامات نفوذ، تبديل آدمهاي نفوذ ناپذير به افراد نفوذپذير است که يکي از مهمترين مکانيزمهاي آن تغيير سبک زندگي است. معظم له در ادامه در اين راست ميفرمايند: «سعي دارند جوان ايراني را به شکلي بار بياورند که خودشان ميپسندند. اگر جوان ايراني به شکل آمريکاپسند و استکبارپسند رشد کرد، آمريکا ديگر براي پياده کردن نقشههاي خود در ايران خرجي و هزينهاي نخواهد داشت؛ اين جوان خودش مثل نوکر بيجيرهومواجب براي آنها کار خواهد کرد؛ ميخواهند جوان ايراني را اينجوري بار بياورند.»
با اين مقدمه ميتوان موضوع نفوذ را از زاويه مولفه هاي موثر در نفوذ پذيري مورد مطالعه قرار داد.
نفوذپذيري
از يک منظر مؤلفه مهم در مقوله نفوذ، نفوذ پذيراند. همانهايي که در پروژه نفوذ، گروه هدف برگزيده شده و مورد هجوم قرار ميگيرند. بيشک نفوذناپذيري محصول ويژگيهايي است که اگر در هر فرد يا مجموعه يا ساختاري وجود داشته باشد، آن را از نفوذ مصون ميکند. سؤال اساسي در اين ميان آن است که چه عوامل و آسيبهاي دروني موجب نفوذپذيري ميشود؟
براي پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد نفوذپذيران را به چهار گروه تقسيم کرد: ۱- اشخاص؛ ۲- تشکلها و جريانهاي سياسي؛ ۳- جامعه و ۴- ساختار و دولت.
الف- اشخاص نفوذپذير
شايد عموميترين و گستردهترين سطح نفوذپذيري، افراد و اشخاص باشند. فرد اگر بخواهد در برابر نفوذ دشمن مقاوم باشد، بايد صلاحيتهايي داشته و آنها را در خود تقويت کند، تا اين عوامل موجب حفظ افراد از انحراف ايشان شود. البته، بايد توجه کرد که مؤلفههاي مدنظر شرط لازم بوده و به تنهايي کافي نيستند و وجود همه موارد در افراد است که رمز نفوذپذيري خواهد بود، هرچند که ميتوان مؤلفههاي ديگري نيز به آن افزود. فقدان و تزلزل در عناصر مقوم نفوذناپذيري، بستر لازم براي نفوذپذيري را فراهم خواهد آورد.
۱- عدم خودباوري: خودباوري و اعتمادبهنفس، لازمه نفوذناپذيري است. کسي که به خود و باورهايش ايمان دارد، بهسادگي از ديگران متأثر نخواهد شد. اين ويژگي موجب ميشود تا فرد از وضعيت تأثيرپذيري خارج شده و فريب نخورد.
۲- انفعال: انفعال، حالتي است که فرد در صورت قرارگرفتن در آن، درهاي ادراکي - شناختي - عاطفي خود را بر روي اراده فاعل باز کرده است. انفعال، مقدمه تأثيرپذيري و نفوذ است و فرد منفعل بهطور کامل در جورچين رقيب قرار گرفته است.
۳- بيبصيرتي: شاخص بصيرت، شاخصي برجسته در امر نفوذپذيري است که بيشک نبود آن موجب فريب خواهد شد. بصيرت که ترکيبي از آگاهي، سلامت نفس، قدرت تجزيه و تحليل و تيزبيني است، صفتي است که نيازمند تربيت و بالندگي است و بايد به مرور زمان حاصل آيد. تأکيد رهبر معظم انقلاب اسلامي در طول سالهاي اخير بر ضرورت افزايش بصيرت بهويژه در رويارويي با دشمن، نشان از اهميت اين امر دارد.
۴- دنياگرايي: عامل تأثيرگذار ديگر، دنياگرايي و سپردن اختيار به نفس و شهوات است. ميل نفساني جز به زيادهخواهي حد يقفي ندارد و همين امر بستري است براي آنکه جريان نفوذ بتواند با دادن وعدههاي مادي، فرد را به خدمت خود درآورد. بهترين ميدان شکار سوژه براي طراحان پروژه نفوذ، محفل دنياگرايان است.
۵- غفلت از خدا: آن روي سکه دنياگرايي، غفلت از خداوند متعال و دوري از ايمان است. ايمان راسخ و ياد خدا بهمثابه سدي نفوذناپذير در براي پروژه نفوذ عمل خواهد کرد. درواقع، همين غفلت از خداوند و عدم درک حضور است که لغزشگاه آدمي در ايجاد انحراف ميشود. ازاينرو در بررسي شخصيت بخشي از نفوذپذيران بيشک به عنصر بيايماني خواهيم رسيد.
۶- جهالت و بيخردي: يکي از منفذهاي مهم ورود شيطان به وجود آدمي جهل و بيخردي است. شيطان با استفاده از ناآگاهيهاي آدمي، بهترين استفاده را در مسير اغوا و برده و آدمي را به چاه گمراهي و هلاکت ميکشاند. سناريوي نفوذ دشمن نيز با تأسي به اين شيوههاي شيطاني طرحريزي ميشود و جهل را در خدمت نفوذ به کار ميگيرد.
۷- انتخاب نادرست سبک زندگي: يکي از عوامل شکلدهنده و تأثيرگذار بر شخصيت آدمي سبکي است که افراد براي زندگي خود برگزيدهاند. سبک زندگي فضايي است که در آن نرمها و شاخصها تعريف شده و افراد در آن فضا تنفس کرده و زندگي ميکنند. طبيعي است که بايد بين باورها و شخصيت افراد از يکسو و سبک زندگي وي از سوي ديگر هماهنگي وجود داشته باشد. اما در اين رابطه طبيعي هماورده وجود ندارد و گاه آدمي به دليل غفلت يا تغافل، سبکي ديگر براي زندگي را برميگزيند که اين الگو بهمثابه ساختاري، بهتدريج رفتار، اراده و ذائقه عامل را متأثر از خود کرده و اين دگرگوني، به تغيير در ذائقه و رفتار و آنگاه تغيير نگرش و باورها ميانجامد.
امروز ارائه سبکهايي متفاوت براي زندگي، به سازوکاري براي نفوذ و ايجاد تغيير و استحاله بدل شده است و آنچه به نام سبک زندگي آمريکايي در جهان به کمک تبليغات رسانهاي در حال خودنمايي است، مهمترين ابزار نفوذ بهشمار ميآيد.
ب- تشکلها و گروههاي نفوذپذير
تشکلها و گروهها، بهويژه از نوع سياسي آن همواره در تيررس نفوذ بيگانگان بودهاند. مروري بر تاريخ نفوذ در سطح جهان و ايران، به خوبي حکايت از آن دارد که چگونه برخي گروههاي سياسي با نقشه بيگانگان راهاندازي شده يا آنکه در ادامه مسير و براي دستيابي به قدرت به ائتلاف پنهان با بيگانگان و قدرتهاي خارجي رسيدهاند! تعلق حزب براي رسيدن به قدرت، پاشنه آشيل تحزب و جريانهاي سياسي است که در پروژه نفوذ به دروازه نفوذ تبديل ميشود و احزاب سياسي بهتدريج در تسخير افرادي قرار ميگيرند که هدفي جز تحقق اراده و برنامه نفوذگران ندارند. از حزب توده تا جبهه ملي و نهضت آزادي و از آنان تا حزب منحله جبهه مشارکت و دفتر تحکيم وحدت، نمونههايي از تشکلاتي هستند که بهسادگي در فرايند نفوذ، دچار استحاله و انحراف شده و به عمله بيگانگان بدل شدند.
تشکلها و گروهها نيز به واسطه دارا بودن شاخصههايي در پرتگاه انحراف و استحاله از طريق نفوذ قرار دارند که مهمترين اين شاخصهها عبارتند از:
۱- تساهل و عدم اصولگرايي: يک از مهمترين شاخصههاي صيانت از يک تشکل، داشتن اصول و مؤلفههايي استوار و پايبندي به آنها است. بهطور معمول اين اصول و آرمانها در هنگام تشکيل هر سازمان احصا و در مرامنامه حزب درج ميشود؛ اما اين اقدام به دلايلي کماثر و ناکارآمد است. اولاً، در تنظيم مرامنامه، اصول و مباني بهطور ناقص ارزيابي ميشود. ثانياً، اصول و آرمانها کلي و کيفي تنظيم شده و از کمّيسازي و عينيتيابي آنها پرهيز ميشود و همين امر زمينه را براي تفسيرهاي مختلف از اصول فراهم ميسازد. ثالثاً، مرامنامهها معمولاً در ادامه کار چندان مورد توجه قرار نگرفته و عملاً ملاحظات گروهي و سياسي بر متن مرامنامه سايه مياندازد. همين بيتوجهي به اصول کار تشکيلاتي، زمينه را براي نفوذ فراهم آورده و به مرور و با گذشت زمان انحرافات و فاصله گرفتنها مشاهده ميشود.
همچنين، مجموعههايي که براي عضوگيري رويکردي تساهلگرايانه داشته و به بهانه افزايش اعضا، احراز صلاحيتها را کمرنگ ميکنند نيز بستر را براي نفوذ باز گذاشتهاند!
۲- تشتت و اختلافات دروني: اختلاف، يکي از بسترهاي مهم در هر جمعي است و در ميان تشکلها و احزاب و گروههاي سياسي فضا را براي نفوذ فراهم خواهد کرد. مروري بر تاريخ تحزب در ايران به خوبي حکايت از اين واقعيت تلخ دارد. سرنوشت حزب جمهوري اسلامي، جامعه روحانيت و... بر اين مسئله تأکيد دارد که اگر اختلافات دامنگستر شده و مهار و مديريت نشود، خيلي زود موجبات زوال و انفعال تشکلها را فراهم ميآورد و اين امر، کار نفوذيها را تسهيل ميکند.
۳- منفعتگرايي: يکي ديگر از عوامل نفوذپذيري تشکلها، منفعتگرايي است. البته، در يک نگاه کلان هيچ گروه و تشکلي بدون توجه به اهداف و تعريف سود و منفعت شکل نميگيرد؛ اما منظور از منفعتگرايي، مقدم داشتن منفعتهاي مادي به ارزشهاي معنوي، انساني و منافع ملي است. همين منفعتگرايي زمينههاي تطميع از طريق بيگانگان را فراهم ميآورد و ميتواند موجب به انحراف کشاندن احزاب در درون ساختار سياسي کشور شود. در اين شرايط حزبي که کارکردش در درون نظام سياسي تعريف ميشود به اپوزيسيوني درون ساختار تبديل شده و منافع بيگانگان را دنبال خواهد کرد.
۴- وابستگي مالي به بيگانه: يکي ديگر از نقطه ضعفهاي تشکلها وابستگي مالي است. از آنجا که بهطور معمول در کشور ما منبع مالي مشخص و پايداري براي فعاليتهاي اجتماعي و سياسي وجود ندارد و چيزي به نام حق عضويت در احزاب و گروههاي سياسي دريافت نميشود، تشکلها و احزاب سياسي مجبورند هزينههاي خود را از طريقي تأمين و جبران کنند. همين مسئله موجب شده تا فرصت و منفذي براي نفوذگران فراهم آيد و حاصل آن نوعي وابستگي به ديگران و نفوذ منابع قدرت اقتصادي به منابع قدرت سياسي است.
ج- جامعه نفوذپذير
جامعه نيز بهمثابه گروه هدف در معرض آماج نفوذگران است و اتفاقاً نظريههاي جديد نفوذ و براندازي، بيش از آنکه از الگوهاي از بالا به پايين تأکيد کنند، بر الگوهاي از پايين به بالا و فروپاشي اجتماعي شکل گرفتهاند که از آن جمله ميتوان به الگوهاي انقلابهاي رنگين اشاره کرد.
جامعه نفوذپذير داراي شاخصههايي است که مهمترين آنها به اين شرح هستند:
۱- بحران هويت: هويت پايه و اساس اصلي قوامبخشي به جامعه است. تزلزل در هويت جامعه، موجب ايجاد آشفتگي در تمامي عرصههاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي خواهد شد. هويت در جامعه در برگيرنده ارزشها و باورها است؛ لذا هرگاه باورها و ارزشهاي جامعه مورد هدف قرار گرفت بايد نگران فعاليت نفوذيها بود. در جامعهاي که هويت خود را از دست ميدهد؛ از يکسو اختلاف و تشتت اوج ميگيرد و از سوي ديگر نوعي انفعال در برابر ديگر هويتها بروز خواهد کرد. همين وضعيت آسيبي (آنومي) بستر را براي فعالشدن نفوذيها فراهم خواهد آورد.
۲- فعالبودن شکافهاي اجتماعي: جامعه در درون يک نظام سياسي از گروههاي اجتماعي و اقشار مختلفي تشکيل شده است؛ گروههايي که هر يک هويتي مستقل داشته و در نوعي واگرايي بهسر ميبرند، هرچند منافع مشترک و هويتي فراتر از هويت گروهي آنان را به سمت همگرايي و ائتلاف ميکشاند و اجازه عرض اندام به شکافهاي اجتماعي نميدهد. البته، اين ترکيب موزائيکي همواره در آرامش بهسر نميبرد و ظرفيت فعالسازي دارد. همين شکافهاي اجتماعي که به جاي خود ميتواند به فرصتي براي تقويت امنيت ملي و منافع ملي بدل شود، همواره مورد هدف و رصد نفوذگران است. پروژه نفوذ در صورت هدف قراردادن اجتماع، معمولاً با توجه ويژه به شکافهاي اجتماعي شکل ميگيرد و سعي ميشود تا اين شکافها را فعال کرده و تنازع و واگرايي را افزايش دهد. در اين صورت نفوذ بهسادگي محقق خواهد شد.
شکافهايي چون؛ شکافهاي قوميتي، شکاف مذهبي، شکاف طبقاتي، شکاف سنت و مدرنيسم، شکاف هويت اسلامي - ايراني همواره در دستور کار دشمن با هدف تحقق پروژه نفوذ بوده است.
۳- انسداد باب گفتوگو و مفاهمه: تکثر و تعدد، ويژگي همه جوامع است و وجود اختلافات در فهم و برداشتها و تعلقات، بستر را براي واگرايي هموار ميکند. يکي از سازوکارهاي ضروري براي حفظ انسجام جامعه فتح باب گفتوگو است. اگر اقشار جامعهاي با هم گفتوگو داشته باشند، با وجود اختلافات و واگراييها ميتوان اميدوار بود که در فرايند مفاهمه قرار گرفته و بهتدريج در مسير همگرايي قرار گيرند. واقعيت آن است که بخش عمدهاي از اختلافات و تنشها در جامعه محصول سوءتفاهمات و کمرنگي عقلانيت است که براي جبران و رفع آن بهترين راه گفتوگو خواهد بود. جامعهاي که باب گفتوگو در آن بسته شده باشد بهيقين به بنبست و انسداد خواهد رسيد و به سمت خشونت و تنش حرکت خواهد کرد تا بسترساز فعاليت نفوذگران باشد!
د- ساختار و حاکميت نفوذپذير
به باور بخشي از انديشمندان سياسي، بهويژه نهادگرايان و نظريهپردازان ساختارگرا، نهادها و ساختارها تعيينکنندهترين عامل در جامعه شمرده ميشوند. حتي اگر به عامليت يکسويه ساختار هم اعتقادي نباشد و از عامليت افراد و بازيگران اجتماعي هم حمايت شود، باز هم نميتوان از نقش تأثيرگذار ساختار چشمپوشي کرد. هرچند ممکن است در ساختار يک نظام سياسي نفوذ با مشکلات بيشتري همراه باشد؛ اما بيشک مؤثرترين راه براي اعمال اهداف و اراده نفوذگران است؛ لذا همواره بخش عمدهاي از تلاشهاي دشمن معطوف به نفوذ در ساختارها خواهد شد. ساختارهاي نفوذپذير مشکلات و معضلات متعددي دارند که برخي از مهمترين آنها را چنين ميتوان برشمرد:
۱- بحران مشروعيت: مهمترين منشأ قدرت نظامهاي سياسي مردم هستند. حمايت و حضور مردم در عرصههاي مختلف فرهنگي، سياسي، اجتماعي قدرت لايزالي را در اختيار حاکميت قرار ميدهد که فقدان آن با هيچ منبع طبيعي، علمي، اقتصادي و حمايتي از بيرون جبران نميشود. لذا يکي از وظايف اصلي حکومتها تلاش براي حفظ مشروعيت و حمايتهاي مردمي است. اگر در پيوند ميان ملت و حاکميت فاصله و رخنهاي بهوجود آيد، حکومت رو به زوال رفته و فرصت براي نفوذيها فراهم ميشود. گاه حتي خواسته يا ناخواسته حاکميت براي جبران حمايت مردمي، دست به سوي حمايت بيگانگان دراز ميکند که نمونه آن را ميتوان در نظامهاي سياسي کشورهاي حوزه خليجفارس و رژيم پهلوي مشاهده کرد. در اين صورت دروازههاي نفوذ براي دشمن باز شده و کشور در آستانه فتح کامل قرار ميگيرد.
۲- بحران کارآمدي: نظام سياسي به دليل تحقق اهدافي طرحريزي شده است و انتظار از آن، اين است تا اهداف مدنظر را دنبال و محقق کند. شايد بتوان مهمترين اهداف و کارکردهاي حکومت در اسلام را در چهار مقوله ۱- تأمين امنيت؛ ۲- افزايش معنويت؛ ۳- برقراري عدالت؛ ۴- ايجاد رفاه خلاصه کرد. از نظام سياسي انتظار ميرود با برنامهريزي، مديريت و زمانبندي در راستاي تحقق موارد فوق حرکت کند. طبيعي است که آثار تلاش حاکميت بايد در جامعه جاري و ساري باشد و همين است که موجب ميشود تا رضايت مردمي از عملکرد حاکميت تأمين شود. در چنين شرايطي دست نفوذگران براي نفوذ بسته است و نقشهها نقشه بر آب خواهد شد. اما اگر کارآمدي نظام سياسي دچار تزلزل شده و نشانههاي آن در جامعه آشکار شود، بايد در انتظار فعال شدن نفوذيها بود. ناکارآمدي، نظام سياسي را دچار سردرگمي و شتابزدگي کرده و مسئولان را براي تصميمگيري در جهت رفع بحران با خطاي محاسباتي مواجه ميکند و همين مسئله علاوه بر آنکه بر افزايش بحران ميافزايد، نوعي بازي در پروژه نفوذ به شمار ميآيد.
۳- ضعف قانون: قانون خود بهمثابه سدي در برابر نفوذ است. نظام سياسياي که بر اساس قانوني جامع و فراگير، منسجم و داراي منطق دروني، شفاف و تفسيرناپذير شکل گرفته باشد، يکي از مهمترين درگاههاي نفوذ را مديريت و مهار کرده است. نبودن قانون و ضعف آن اولين گام در ايجاد رخنه و نفوذ است. درواقع، يکي از مهمترين معضلات ساختارهاي نفوذپذير، ضعف قانون است. نقص و ضعف و نبود قانون در برخي عرصههاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي بهسادگي اين اجازه را به نفوذيها ميدهد که به فعاليت خود جان بخشند. اين جاست که نقش دستگاههاي قانونگذار و بهويژه مجلس شوراي اسلامي در مقابله با نفوذ بيش از پيش اهميت مييابد.
۴- ضعف نظارت: گاه در جامعه قوانين به دقت، شفافيت و جامعيت تنظيم، تدوين و تصويب شدهاند؛ اما در مرحله اجرا با کارشکنيهايي همراه ميشوند. در اينصورت باز هم فرصت براي نفوذ مهيا است؛ چرا که قانون براي عمل تنظيم شده است و تا وقتي اجرايي نشود، آثار و برکات آن تأثيرگذار و جاري نخواهد شد. درواقع، هرچند وجود قانون دقيق شرط لازم براي جلوگيري از نفوذ ساختاري است؛ اما شرط کافي براي آن نظارت بر تحقق عملي آن خواهد بود. نظام سياسي که در مرحله نظارت بر قانون با ضعفهايي جدي روبهرو است، ضريب نفوذپذيري خود را افزايش داده است.
۵- عدم هماهنگي و همگرايي نهادهاي حاکميت و مسئولان: حاکميت از اجزا و بخشهاي مختلفي تشکيل شده است که هر يک کارويژههاي خود را دارند. مهمترين تقسيمبندي ساختار قدرت را ميتوان قواي سهگانه مجريه، مقننه و قضائيه دانست که در نظام اسلامي هر سه قوه در ذيل رهبري نظام در حال فعاليت هستند. يکي از مؤلفههاي لازم براي نفوذناپذيري، هماهنگي و همکاري تمامعيار اين اجزا است. اگر به هر دليل بين اين سه قوه فاصله، شکاف و واگرايي حاصل شود، حاکميت در معرض آسيب و نفوذ قرار خواهد گرفت. پروژهاي که تحت عنوان حاکميت دوگانه از سوي بيگانگان و بخشي از جريانهاي سياسي نفوذي در داخل کشور در طول اين سالها دنبال شده است را ميتوان مصداق کامل سناريوي تبليغاتي دانست که تلاش ميکرد چنين شکافي را در جامعه ايجاد کند. شکافي که بهمثابه رخنه براي نفوذ و استحاله بهشمار ميآمد.
۶- فقدان شايستهسالاري و سازوکار ارزيابي صلاحيت: يکي از مهمترين الزامات نفوذپذيرکردن نهادها و ساختارها در نظام سياسي، تنظيم سازوکاري براي گزينش کارگزاران و حاکميت منطق شايستهسالاري است. نظام سياسياي که نتواند بر مسئله صلاحيتهاي مسئولانش نظارت داشته باشد، خيلي زود شاهد رخنه نفوذيها در گوشه و کنار حاکميت و ساختار سياسياش خواهد بود.
اين نظارت و بررسي، هم در مرحله انتخاب و انتصاب ضرورت دارد و هم در ادامه که در قالب نظارت بر کارگزاران معنا مييابد. بهطور معمول در نظامهاي سياسي دستگاههاي ويژهاي براي بررسي صلاحيتهاي مسئولين تعبيه شده است. در نظام جمهوري اسلامي ايران، احراز صلاحيت نهادهاي انتخاباتي، از جمله رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي ايران بر عهده شوراي نگهبان است. براي کارگزاراني که از طريق استخدام يا انتصاب مشغول به کار ميشوند نيز مجموعه گزينشي در نهادها و وزارتخانههاي مختلف در قانون در نظر گرفته شده است. با اين حال همچنان شاهد نفوذ افراد خودفروخته و وابسته به بيگانه هستيم که توانستهاند با فريب دستگاههاي گزينشي و نظارتي، به درون بوروکراسي و نهادهاي مختلف نفوذ کنند.
۷- ضعف نهادهاي اطلاعاتي- امنيتي: وجود نظم، آرامش و امنيت، مهمترين الزام کارآمدي و حرکت رو به جلوي هر جامعه و نظام سياسي است و اين وضعيت از طريق نهادهايي ذيربط محقق ميشود. هيچ نظام سياسي نيست که دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي نداشته باشد و ضعف در اين حوزه، حيات نظام سياسي را نشانه خواهد گرفت. يکي از قديميترين ابزارهاي نفوذ، جاسوسپروري و خرابکاري است که مهمترين وظيفه نهادهاي امنيتي مقابله با آن و مهار آن است. با توسعه فناوري و اهميتيافتن ابزارها در بوروکراسي و همچنين پيچيدهشدن ساختارها در نظامهاي سياسي، شيوههاي نفوذ از طريق جاسوسي و خرابکاري نيز پيشرفتهاي بسياري کرده است.
کاهش حساسيتهاي امنيتي و تلاش براي تضعيف نهادهاي امنيتي يکي از نشانگان فراهمشدن زمينه براي نفوذ است که حمله به اطلاعات موازي يا سناريوي قتلهاي مشکوک در دوران حاکميت اصلاحات نمونههاي عيني آن است.
منبع: سایت بصیرت
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار