به گزارش خبرگزاری بسیج، احمدی که هم معاون روابط عمومی بسیج و هم مشاور سردار نقدی بوده و 7 سال در معیت رییس سابق سازمان بسیج مستضعفین بوده است آخرین خاطره اش از این همراهی را اینگونه تعریف می کند:
تمام این سال ها توفیق همراهی همسنگر شهداء حاج محمدرضا نقدی را داشته و صدها سفر را شبانه روزی در خدمت ایشان بودم و این سال ها هر روز چندین جلسه و همایش و برنامه همراه این مرد خدایی بودم که آقا مزد این خدمت اش را چند روز قبل دادند و فرمودند:
«من از شما (سردار نقدی) و کارهایی که کردید خوشحال و راضی ام»
تنبیه های حاجی که برای جا افتادن کلامم با الاجبار از این واژه (تنبیه) استفاده کردم این بود که اگر ناراحت می شد توفیق انجام کار را به تو واگذار نمی کرد وآنکه به او عادت کرده و مانوسش شده بود همین هجران بیشترین سختی بود و در این حالت نیز مانند همه زمان های دیگر نه تنها مهربانی همیشگی اش کنار نمی رفت که توام با لبخند و آن آرامش همیشگی بود و باید صادقانه بگویم در این 7 سال هیچگاه عصبانیتی از او در مواجه با مومنین ندیدم و هرچه از شدّت در رفتارش می دیدی در مقابل دشمنان و مفسدان و ظالمین بود.
ببخشید که بیش از این نمی توانم در وصف این فرمانده بنگارم که قلبا و عمیقا رنجیده می شوند از ستایش خود و بی شک به محض خواندن این مطلب؛ با تماس تلفنی خود که شبانه روزی است و خواب و استراحت در او راهی و جایی ندارد مرا تنبیه می نمایند و نمی خواهم لحظه ای و درنگی فرمانده را از خود برنجانم که اگر تاکنون هم کلامی در تمجیدش نگفته و ننوشته ام به این علت است ...
امّا ساعت پایانی حضورش در اتاق «ریاست بسیج» بود و کم کم داشت مهیّا ی حرکت به مراسم تکریم (تودیع) می شد که حقیر را صدا زد، وارد اتاق شدم. کاسه ای در دست گرفت و گفت این هم پاداش شما...
یک لحظه یاد مصاحبه اخیرش در مورد کرباسچی افتادم که می گفت در دوران شهرداری به مناسبت اعیاد، سکه در کاسه گذاشته و میگرداند و مدیرانش هر یک به اندازه ی دلخواه، مشت کرده و برمی داشتند.
طی این سالها پاداش های زیادی از برادر نقدی گرفته بودم از لبخندهای مهربانش یا تشکر های لسانی اش تا عطر افشانی(غبار روبی) ضریح حضرت معصومهء تا همان دیدار خصوصی و ... که البتّه این اواخر هم پاداش نوروزی ام را سفر به جبهه مقاومت انتخاب نموده و به همراه خویش به سوریه و لبنان برده و بماند در آن 13 روز چه تشویق هایی نمود.
و امّا این تشویق و پاداشش نیز متفاوت بود که باید تمام آن نجومی بگیران در برابرش لنگ انداخته و کنار بروند چرا که پاداش های ده ها و صدها میلیونی شان در برابر سنگینی پاداش من خیلی ناچیز است...
همینطور که چشمم به کاسه افتاد قدم ها را سریعتر برداشتم و دستم نیز آماده بود تا محتویاتش را بردارد.
آری سرتیپ بسیجی محمدرضا نقدی بازهم لطف بزرگی در حق من و خانواده ام نمود و این بار سنگ کوچکی را از حرم مطهر ارباب مان اباعبدالله با خاک تربت و کاسه ای که احتمالا هبه ی سقا بوده است به عنوان پاداش هدیه داد...
حال که از سویی ناپرهیزی و جرات به خرج داده و این چند خط را نوشتم و البته از سوی دیگر هم قرار است حاجی با من برخورد کند(!)بگذارید در این روزهای نا امیدی امّت از برخی مسئولان نجومی که گویا طبق قانون دولتی ها حق شان هم بوده است(!!) بگویم که فرمانده لشگر بدر یا همان سردار نقدی خودمان که همواره پای ثابت شبکه من و تو بوده و رسانه های وابسته و بیگانه دهه های متمادی است که طراحی و اجرای پروژه ی تخریب و ترور شخصیتی او را در صدر فعالیت های خد دارند طّی تمام این سالها که 5صبح آمد و 12 شب رفت و در منزل نیز تا 1 و 2 بامداد مشغول پاسخ به پیامک های بسیجیان بود و پاراف نامه های پایگاه های بسیج بود و هیچ کس نفهمید که پس ساعت استراحت او کی هست و در ماموریت ها هم نتوانستیم که نتوانستیم کشف کنیم؛ هیچگاه نه حق ماموریتی گرفت نه اضافه کاری دریافت کرد، پاداش که پیشکش!...
حال می فهمم که بی علت نبود اگر در مراسم معارفه اش در سال 88 یکصد نفر نیز در سالن نبوده اند امّا در تکریم اش (مراسم تودیع) آن جمعیت با شکوه هزاران نفری از ورزشکار و هنرمند تا کارگر و بازاری؛ از مسذولین قوای مختلف تا ناجا و ارتش و وزارت دفاع و تا پایگاه های بسیج از تهران و حتی استانها می آید و آنگونه با سلام و صلوات و چاووشی خوانی او را بر روی کول گرفته و اینک نیز معاونان و حتّی سربازانش به قول خودشان مانند یتیمان زانوی غم بغل گرفته اند...
«خدایا هر کجا هست نگهدارش باد»
قلمی فرسوده از اسماعیل احمدی