جانباز 55درصد شیمیایی:

ماجرای انفجار مین و پاهای رزمنده ای که متلاشی شد

این جانباز شیمیایی گفت: در حال خنثی کردن مین ها بودم که صدای انفجاری شنیده شد و دوست رزمنده ام آقای رجائی، پاهایش روی هوا رفت و از زیر زانو تقریبا قطع شد.
کد خبر: ۸۸۲۰۶۳۹
|
۱۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۵
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج،  محمدرضا حاجی پور، جانباز 55درصد شیمیایی است و متولد سال 1347. او مدیر عامل انجمن دفاع از حقوق جانبازان و قربانیان سلاح های شیمیایی استان فارس است. فوق دیپلم علوم طبیعی دارد و سال 1366در جزیره مجنون  دچار مصدومیت شیمیایی شده است و یک ماه بعد هم گلوله توپ در چند متری خوردویی که سوار بوده است اصابت کرده و از ناحیه پا و کمر او را دچار آسیب می کند.سه فرزند دارد، دختر بزرگش "نگار" 21 ساله و دانشجوی دندان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شیراز و متاهل است؛ یک پسرش "محمدعلی" در کلاس دهم در می خواند و یک دختر دیگرش " بهار" در کلاس هفتم درس می خواند.در ادامه، گفتگوی کوله بار با این جانباز شیمیایی را با هم می خوانیم:
 
آن زمان چه چیزی باعث شد شما به جبهه بروید ؟
زمانی که انقلاب در حال پیروزی بود و شور و هیجانی در مردم ایجاد شده بود من 9 سالم بود. با مسجد محل ارتباط خاص و خوبی داشتم، عزیزان و جوانانی که آن زمان حدود 10 سال از من بزرگ تر بودند راهنمای ما بودند. بعدتر را بطه ام با مسجد محکم تر و  جدی تر شد و با راه اندازی و پایه ریزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مواجه شد و یک سری آموزش ها را در مساجد انجام دادند، در سن حدود11  سالگی آموزش های مقدماتی اولیه سپاه پاسداران در مسجد دیده بودم و کارت پایان دوره را گرفته بودم.این مصادف بود با سال 59 که حمله رژیم بعثی به میهن اسلامی آغاز شد؛ آن زمان 12 سالم بود و شور دفاع از میهن و ناموس در سرم بود تا اینکه سال 64 در سن حدود 14 سالگی برای اولین بار به مناطق جنگی بروم و به جنوب اعزام شدم.
 
خاطره ای از عملیات والفجر8 دارید که برایمان تعریف کنید؟شنیده ایم که دشمن در این عملیات به کرار از سلاح های شیمیایی استفاده کرده است و خواستیم نظر شما را در خصوص این عملیات جویا شویم.
 
بهمن 64 که رزمنده های اسلام توانستند از اروند رود بگذرند و شهر استراتژیک فاو عراق را تصرف کنند و  اقتدار عملی در دست ایران بود و عراق به شدت می خواست این شهر را پس بگیرد، چندتا لشکر مخصوص، حتی لشکر گارد ریاست جمهوری از طریق راه بصره و ام الرسا وارد منطقه کرد. در خارج از شهر فاو، در منطقه ای که نزدیک این سه راه بود که به آن سه راه شهادت یا راه مرگ می گفتند که عراق در این منطقه به شدت حضور داشت و پاتک می کرد و رزمنده های ما هم آن پاتک را خنثی کردند و تقریبا حضور رزمنده ها تثبیت شد و از طرف سمت چپ سه راه شهادت، قسمتی به نام "خور عبدالله" بود که عراقی می خواستند از آن جا نفوذ کنند و یک گروهان تکاور عراقی بودند که می خواستند ما را غافلگیر کنند و ایرانی ها زودتر اقدام کردند و همه این گروهان روی مین رفتند و نتوانستند بیایند و نفوذ کنند. بعد از مدتی از مقر تاکتیکی اعلام کردند، این مقر مین را جمع کند چون خط جلو رفته و این میدان مین در خط خودی افتاده است. زمانی که خواستیم میدان مین را جمع کنیم یکی از رزمنده ها به نام آقای رجائی که در اصل مسئول مان بود و در عملیات رمضان یک پایشان روی مین رفته بود  وانگشتانش قطع شده و یک چشمش هم نابینا بود. در حال جمع آوری میدان مین بودیم که به من گفتند فلانی مواظب باش و احتیاط کن جاهایی که خمپاره خورده است، پایت روی مین نرود. من در حال خنثی کردن مین ها بودم که صدای انفجاری شنیده شد و دوست رزمنده ام آقای رجائی، پاهایش روی هوا رفته بود و از زیر زانو تقریبا قطع شد و وقتی بالای سرش رفتیم، در آن وضعیت اسفبار گفت که هیچ ناراحت نباشید.
 
در آن شرایط، برای این رزمنده چه کاری انجام دادید؟
ما در منطقه، عصرها ساعت 4 کلاس قرآن داشتیم. پای مصنوعی او هم در اثر انفجار پرت شده بود وسط میدان مین.گفت پایم را برایم بیاورید و تنها یک چیز دیگر گفت و آن اینکه اگر حضرت ابوالفضل(ع) هر دو دستش را دشت کربلا داد، من در دشت جبهه های حق علیه باطل هر دو پایم را تقدیم کردم. در حال  گفتن این حرف ها بود که کم کم بیشهوش شد. بدون اینکه ناله ای یا داد و فریادی کند و او را به پشت جبهه رساندیم.
چندین سال از پایان جنگ گذشته است و شهدای مدافع حرم با الهام گرفتن از شهدای دفاع مقدس، در حال مبارزه با دشمنان اسلام هستند. از نظر شما، این دو هدف و جهاد،چه شباهت هایی با همدیگر دارند؟
یک زمانی اگر در جهاد اصغر بودیم و همه رفتیم از میهن خودمان در مقابل دشمن دفاع کردیم، این عزیزان در جهاد اکبر هستند؛چون آنها به آن طرف مرزها می روند و به کشورهای اسلامی دیگر تا از حریم اسلام و حریم اهل بیت(ع) دفاع کنند و در اصل به نیابت از ایرانی ها در این کشورها می جنگند.
 
اگر مدافعان حرم نبودند، چه سرنوشتی در انتظار ایران بود؟
 
 اگر اینها در  مناطقی که می روند و جانفشانی می کنند حضور نداشتند وجلوی دشمن را نمی گرفتند و به قول خودمان جلوی نفوذ را نمی گرفتند و در نطفه خفه نمی کردند، مطمئن باشید ما الان این آرامش را نداشتیم و نیروهای دشمن که در سوریه و عراق هم حضور دارند را باید در مرزهای خودی می دیدیم. بنابراین ما باید به این عزیزان افتخار کنیم که جانانه در راه اسلام و دفاع از حریم ولایت و به ویزه دفاع از حرم بانو حضرت زینب (س) می جنگند.
بنابراین اهداف هر دو را به هم نزدیک می دانید؟
 
چه بسا هدف مدافعان حرم بالاتر و والاتر است.دلیلش هم این است که بنا به وظیفه و تبلیغاتی که بعد از جنگ علیه ما دشمنان به کار بردند و حتی خواستند تضعیف روحیه ای در رزمندگان و جوانان ما ایجاد کنند و آنها را نسبت به ولایت و نظام سرد کنند؛ در این برهه از زمان اگر کسی پرچم اسلام را به دست بگیرد و جانانه دفاع کند فکر می کنم جهاد اکبر کرده است و فکر می کنم از ما و رزمنده های دفاع مقدس خیلی جلوتر هستند. این عقیده شخصی من است.
 
حالا چندین سال از پایان جنگ گذشته است و راهیان نور، یکی از راه ها برای شناساندن فرهنگ دفاع مقدس به جوانان و نسل های امروزی است.تابه حال در اردوهای راهیان نور حضور داشته اید؟
چندین بار جانبازان و ایثارگران عزیز و مسئولان فرهنگی را در قالب اردوهایی به مناطق جنگی برده ام. پسرم هم بارها با اردوهای دانش آموزی سازمان بسیج به مناطق جنگی رفته است و به منطقه شلمچه،هویزه و سوسنگرد که رزمنده ها خاطرات بسیار خوبی از آن دارند،رفته است.
 
حال و هوای مناطق جنگی برایتان چطور است؟
وقتی به مناطق عملیاتی دفاع مقدس می روم غم عجیب و غریبی من را فرا می گیرد. عزیزانی بودند که با ما بودند و شهید شدند و جایشان خالی است و هر طرف می روم یاد و خاطره آنها برایم زنده می شود.یاد آن خلوص نیت ها می افتم و از طرفی دلم برای آنها و آن روزها تنگ می شود  و از طرفی خودم را جامانده از این قافله می دیدم و البته از طرفی هم خوشحال بودم چون میهن عزیز و خاک پاکش و نوامیسمان در امنیت هستند و هیچ بخش از خاکمان را به دشمن ندادیم و اگر به ازای هر وجب از خاکمان یک جوان خونش را داد و روی زمین افتاد خدا را شاکریم که حتی یک وجب از  خاکمان را ندادیم و ما در زمان جنگ، تنها در برابر عراق نبودیم و غیر مستقیم با 34 کشور در حال جنگ بودیم.اگر عراق تنها بود ایران در عرض 3 روز آن را فتح می کرد.
در پایان اگر خواسته ای از مسئولان دارید، بفرمایید.
 
امنیتی که امروز داریم و این مسئولیتی که آقایان مدیران دارند و این قدرت تصمیم گیری که امروز دارند و می توانند اعمال مدیریت کنند، ببینند نتیجه جانفشانی ها و ایثارگری های افرادی است که حالا یا شهید یا مجروح،جانباز  و آزاده  شده اند؛کسانی که مثل من درگیر مشکلات و آسیب های سلاح های شیمایی شده اند و یک عمر با این مشکلات دست و پنجه نرم می کنند و آقایان مدیران نباید فراموش کنند کسانی بودند که این امنیت را ایجاد کرده اند.
 
مسئولان باید با تصمیم گیری های به موقع و درست در راه خدمات رسانی به کل جامعه و به ویژه این افراد و جانبازان شیمیایی قدم بردارند. درمان این افراد بسیار سخت است و مشکلات دارویی بسیاری دارند ویک عمر درگیر این بیماری هستند و ما فقط می خواهیم مسئولان در راستای سخنان و فرمایشات مقام معظم رهبری(مدضله العالی )گام بردارند  و فراموش نکنند که این امنیت به این سادگی ها به دست نیامده است.

ارسال نظرات
آخرین اخبار