بی شک تمام این صفا های باطنی مدیون آن پیر جماران است که با انقلاب بی بدیل اش به مردمان این سرزمین هویتی مستقل بخشید و به انسان، جایگاه داد.
به گزارش خبرگزاری بسیج، قرارمان ساعت 13 بود تا به محض خواندن نماز ظهر و عصر آن هم روی زمین (!) حرکت کنیم. آنها که خودرو داشتند از ال 90 و پراید و 405 و 206 و ون و مینی بوس آورده بودند تا آنها هم که ماشین ندارند جای دهند و به این ترتیب 80 جهادگر با 15 خودروی پرچم زده حرکت کردند به سفری یک روزه برای خدمت رسانی به روستاییان عزیز 14 محلّه زرندیه استان مرکزی.
از خیابان آزادگان وارد بزرگراه تهران- ساوه شدیم و تا 50 کیلومتری ساوه رفتیم که تابلویی نوشته بود «پرندک- زاویه» وارد جاده ی قدیم شدیم. پرندک را رد شدیم و به محض دیدن تابلوی «شهرستان زاویه» تابلوی دیگری خود نمایی کرد «شهرک صنعتی زاویه» که گویا به جادّه اختر آباد (کرج) معروف بود.
جادّه که چه عرض کنم راهی پر از فراز و نشیب و پر از چاله چوله که خوراک پایین آوردن جلوبندی ماشین بود. چند کیلومتری را با این راه دست و پنجه نرم کردیم که دیدیم چند نفر از جهادگران که در قالب گروه پیشرو رفته بودند کنار جاده ایستاده اند.
ما نیز پیاده شدیم. تابلویی قدیمی و کوچک که اگر دقت نمیکردی حتما نمی دیدی اش نوشته بود «اسماعیل آباد کوچکلو» و امّا جهادگران کنار تابلوی بزرگتری که روی آن پارچه ای انداخته بودند ایستاده بودند که مشخص بود باید رونمایی گردد.
با صلوات بر محمد و آل محمد پارچه کنار رفت که به زیبایی نام روستا را نوشته بود.
از اینجا تا روستا 6 کیلومتری راه بود که البته راهی خاکی و گاه بالا و پایین که اهالی می گفتند در باران و برف گاهی فقط وانت می تواند گذر کند و برخی از نقاط را که دقت کردم نیاز به پل هایی کوچک داشت تا مردم را زمین گیر نکند.
با ورود به روستا، پیرزن مشغول دود کردن اسپند به میمنت ورود جهادگران بود و کودکان و زنان روستا نیز که در مسجد روستا چشم انتظار بودند برای خیر مقدم گویی به استقبال آمدند تا رسم میهمان نوازی خود را عیان کنند. به قول خودشان آمده بودند برای تشکر از جهادگرانی که یک سال قبل با معرفی روستا به مسئولان توانسته بودند این منطقه را کانون توجه مسئولان قرار داده و امکانات اولیه نظیر ساخت مسجدی مجلّل، حوضچه آب رسانی و آغاز اقدامات اولیه برای آب رسانی کامل به این 14 روستا سرازیر شود و بی شک مهمترین اقدام جهادگران ایجاد امید در روستاییان عزیز این منطقه بوده است که با رفت آمد های مکرر مسئولان از یک سو و برنامه های فرهنگی و سرکشی های مستمر گروه جهادی از سوی دیگر روز به روز موجب نقویت ارتباط مردم با حاکمیت گردیده است.
دیری نگذشت که پس از جلسه ی کوتاه جهادگران؛ کار آغاز شد.
درمانگاه سیار دندانپزشکی و درمانگاه سیار چشم پزشکی مستقر شده و صف طویلی از مردم در انتظار معالجه قرار گرفتند و در عین حال که پزشک عمومی نیز در اتاق مدرسه و دکتر طب اسلامی در منزل یکی از اهالی مستقر شده و به این ترتیب کمیته بهداشت و درمان جهاد خود را با معاینه و درمان صدها نفر در آن روز به یاد ماندنی کامل کرد.
دقایقی نگذشت که هنرمندان کمیته هنری قاب هایی زیبا بر دیواره ی مسجد زده و آن قاب ها را به احادیث گهربار مزین کردند تا بر زیبایی مسجد مصفای صاحب الزمان عج روستا بیفزایند.
شور و نشاط و کف و سوت هم که طبق معمول با برپایی مسابقات ورزشی فضای روستا را پرهیاهو کرد تا برندگان دارت و تیر اندازی و طناب کشی و فوتبال در دو رده سنی نوجوانان و جوانان، جوایز خود را در مراسم جشن ولادت دریافت کنند.
رزمندگان و خادمان کمیته پشتیبانی هم که از همان لحظات اولیه 600 بسته افطار و شام را بسته بندی و آماده کردند تا برای اولین بار مردم 14 محلّه را حول هم گرد آورده و ضیافتی با صفا را بر پا کنند. ضیافتی که میزبان اصلی اش شهدای مدافع حرم بودند چرا که همسران مکرمه شهدا هر یک با اهدای مبلغی در این سفره ی افطاری سهم و نقشی ارزنده داشتند و همین میزبانی بود که برکت بخش آن اردوی به خاطر ماندنی و بویژه آن افطاری آسمانی بودند که تصاویر بهشتی شان نیز زینت بخش مجلس مان بود.
و این میزبانی با هدایای زیبای همسر شهید پور ابراهیمی کامل شد هدایایی برای 19 دختر روزه اولی که در مراسم جشن تقدیم شان شد تا هر سال که روزه می گیرند.به یاد شهیدان عزیزی باشند که در این وانفسای دنیا هزاران کیلومتر دورتر از ما برای دفاع از انقلاب اسلامی و ارزشهای دینی در حال جهاد و قیام و مبارزه اند.
آرام آرام که هوا خنک شد و عقربه های ساعت به 7 عصر رسید همه ی اهالی و جهادگران به ویژه دانش آموزان در محلّ احداث مدرسه ی جدید روستا حول هم مجتمع شده و کلنگ احداث دبستان بر خاک نرم روستا زده شد تا دانش آموزان دیگر از گرمای کانکس در بهار و تابستان و از سرمای سوزانش در پاییز و زمستان نجات یابند که فقط خدا شاهد است آن لحظه چقدر شادی و خوشحالی بر صورت های معصوم دختران و پسران ابتدایی دیدنی بود که باید می بودید و می دیدید آن حال و هوای طرب انگیز و دلربا را.
کمیته فرهنگی برادران که از همان ساعت 14 در حال آرایش مسجد برای محفل انس با قرآن کریم و جشن ولادت بود کم کم و با نزدیک شدن لحظات ملکوتی افطار؛ اصوات دعا و مناجات را پخش نمود و کلاس های دینی و آموزشی کمیته فرهنگی خواهران نیز که ساعت ها زنان و دختران روستا را مشغول نموده بود بساطش را به چیدن سفره های افطار داد و جمعیت روزه دار وارد مسجد شدند و عجب محفلی صمیمی گردید که موجب شد با دیدن آن فضای نورانی و چهره های پاک روستاییان هر چه از نیاز را در وجود خود احساس می کردم در قالب دعا بر زبان جاری کنم و پسر عزیز و دلبندم محمد علی که دیگر برای خود مردی شده است و از 3 سالگی همراه من در اردو ها شده و اینک چند ماهی تا 8 سالگی اش مانده است با من دست به دعا ببرد و آرزو های خود را از خدای خویش طلب کند و احتمالا سایر «منتظران خورشید» نیز همین حال و هوا را داشتند که نور دعا در مسجد حقیقتاً عیان بود.
افطار که به سر رسید صف های جماعت برای برپایی نمازی متفاوت شکل گرفت و پس از نماز؛ اولین محفل انس با قرآن کریم با حضور ارزشمند گروه معروف هم خوانی حضرت محمد رسول الله ص جان تازه ای به روستا بخشید که این بهجت قلبی شرکت کنندگان با اجراهای زیبای خواننده ی ارزشی مهدی چناری با اثری در توصیف اردوی جهادی و اثری دیگر در وصف مدافعان حرم تکمیل گردید تا آن شب پر خاطره را برای اهالی و جهادگران، ماندگار کند...
بی شک تمام این صفا های باطنی مدیون آن پیر جماران است که با انقلاب بی بدیل اش به مردمان این سرزمین هویتی مستقل بخشید و به انسان، جایگاه داد و ارزش عنایت کرد که هر اتفاق خوبی با قیات صالحات آن مراد عارفان است که امید است با دعاهای خیرش، امت را به نیکی ها رهنمون سازد.
و یقیناً تمام این پیوندهای آسمانی عمیق میان روستاییان و جهادگران مرهون سید خراسانیان است که تاکیدات مکرر معظم له برای برگزاری اردوهای جهادی، منجر به این نقش آفرینی های زیبای جوانان ولایت مدار در روستا ها گردید که امید است سایر مسئولان نیز دریابند این فضا را و حمایت کنند از این اردوهای انسان ساز.
دیگر ساعت به سحر نزدیک شده بود که پس از جابجایی اسباب و وسایل اردو و استقرارش در انبار جبهه جهادی منتظران خورشید؛ حوالی ساعت 3 بامداد به منزل رسیدم و اینگونه بر سفره ی سحر کنار خانواده نشستم تا پس از یک روز جدایی از همسر و دو فرزند دیگرم، باز در جوارشان آرام بگیرم و از خدای مهربانم رفع محرومیت از این سرزمین مقدس را طلب کنم تا دیگر شاهد بی آبی و نبودن مدرسه و راه و گاز و تلفن و... در 14 محلّه زرندیه استان مرکزی نباشم و نبینم سختی و مشقت اهالی خوب و خون گرم آن کویر را ... انشاءالله
قلمی فرسوده از اسماعیل احمدی
قلمی فرسوده از اسماعیل احمدی
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار