به گزارش خبرگزاری بسیج در قزوین ، قریب به 40 سال پیش خبری، نه در قزوین و ایران، که به سراسر جهان مخابره شد. آن هم درست روزهایی که ایران آبستن اتفاقات بزرگ انقلاب بود و جهان گوش به زنگ اینکه، چه خواهد شد؟
ششم دی ماه که تعدادی از مردم بیگناه قزوین بخاطر حضور در راهپیمیایی و اعتراض به سیاستهای دولت وقت، به شهادت رسیده بودند، بایستی روز هفتم دی ماه 57 بر روی دستان مردم عصبانی و معترض، تشییع میشدند.
و اینجا ختم ماجرا نبود که دبستانی هم در خیابان پادگان تعطیل میشود تا بزرگترهای آموزشگاه هم به راهپیمایی و مراسم تشییع همشهریانشان بروند. دانش آموزان هم که از مدرسه خلاص میشوند به خیابان پادگان زده و در کنار والدین خود که در صف نفت زمستانی ایستادهاند، مشغول بازی میشوند.
در همین لحظات که سیل مردم به سمت محل راهپیمایی و تشییع شهدا سرازیر است یکی از خودروهای حکومت نظامی از خیابان پادگان و از مقابل چشم ایستادگان در صف نفت عبور میکند. و کودکان معصومی که در حال بازی هستند وقتی ماشین را میبینند به تاسی از بزرگانشان شعار مرگ بر شاه میدهند. سرگروهبانی که کنار راننده نشسته است عصبانی شده و دستور میدهد به راننده که به سمت بچهها رفته و به قول خودش حساب آنها را برسد، اما راننده که از خود مردم است، از دستور مافوقش سرپیچی کرده و سرگروهبان خود راننده میشود و با خشونت تمام به جمع کودکان و ایستادگان در صف نفت میزند.
آنجا چهار دانش آموز دورهی ابتدایی به شهادت رسیده و تعدادی از مردم نیز مجروح و به بیمارستان منتقل میشوند.
و اما این حادثهی دردناک بهانهای میشود تا قزوین تبدیل به شهر فریادی بشود که از آن پس جای هیچ امنیت و آسایشی را برای عناصر رژیم ستمشاهی باقی نگذازد و روند پیروزی را سرعت بخشد.
سالها از آن رخداد تاثرانگیز میگذرد و امروز بسیاری از آدمهای آن روزها در میان ما نیستند تا بازگو کنندهی رخدادهای آن روزهای سیاه باشند. روزهایی که بیانش نشان اتحاد، مقاومت و ایثار مردمی بود که به رهبری امام و مرید خود انقلابی را به سرانجام رسانیدند که پایداریش، هوشیاری، وحدت و تلاش انقلابی میخواهد تا مردمان امروزمان باور کنند که انقلاب اسلامی ضرورتی انکار ناپذیر بود.
* حسن شکیبزاده
1003/پ30/ب