به گزارش خبرگزاری بسیج از شیراز، ایام نوروز فرصتی برای کتاب خواندن است و چه کتابی زیباتر از روایت سالهای عشق و حماسه و خون است.
کتاب «باران و بوران» نوشته محمد عارف است که چاپ سوم آن با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس فارس و توسط انتشارات سلمان فارسی به چاپ رسیده است.
این کتاب شوخیها و شیرینکاریهای مردم و مجاهدان شهرستان کازرون استان فارس در دوران انقلاب و دفاع مقدس را با لهجه شیرین کازرونی بیان میکند.
در بخشی از کتاب با عنوان «سخن ناشر» آمده است: قیام و جهاد علیرغم خشونت ظاهریاش، در فرهنگ اسلامی از لطافت، قداست و صفای خاصی برخوردار است. شتافتن به سوی میدان نبرد با باطل نمایانگر روح لطیف مجاهد در راه خداست.
رزمندهای که مشتاقانه با پشت پا زدن به مظاهر دنیا به این میدان شتافته و در این راه شیرینترین سرنوشت را شهادت در راه خدا میداند، مقصودی جز رعایت حضرت دوست ندارد. چنین شخصی چگونه میتواند شادی و سرور خود که از عمل بهفرمان الهی سرچشمه میگیرد را پنهان دارد؟ از اینرو است که شادترین انسانها و رقیقترین قلبها را در چنین میادین پرخطری میتوان یافت.
انقلاب اسلامی ملت ایران و هشت سال دفاع مقدس آنها تجلیگاه بسیاری از ارزشهای انسانی بود. فرزندان روحالله که به عشق دفاع از دین و کشور و به فرمان امام و رهبر خویش برای پیکار با باطل از یکدیگر سبقت گرفته بودند، حماسهای جاودانه خلق کردند. حماسهای که تاریخ را مبهوت خود کرد. این حماسه آفرینیها با تلخیها و شادیهای فراوانی همراه شد.
"باران و بوران" اما تلاش ارزندهای در جهت ثبت لحظههای شاد، شوخیها و شیرینکاریهای مردم و «مجاهدان کازرونی» در دوران انقلاب و دفاع مقدس است که با قلم هنرمندانهٔ «محمد عارف» و با لهجهٔ شیرین کازرونی نگرش یافته است.
مطالعه این کتاب از یکسو خوانندگان را با فرهنگ بخشی از مردم این دیار در ایام وقوع داستانها و نیز اسامی برخی شهدا، مجاهدان و مردم کازرون آشنا کرده و از سوی دیگر آنها را با لهجهٔ اصیل این شهرستان که امروز حتی در میان برخی اهالی کازرون نیز به فراموشی سپرده شده، همراه میکند.
اما کتاب «غواص شجاع» به قلم بهرام رزمجو و به سفارش اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس فارس توسط نشر آینه شیراز به چاپ رسیده است.
در این کتاب که زندگی سردار شهید «غلامرضا میری» روایت میشود، در چهارم تیرماه سال 65 در حاشیه اروند در کربلای 4 آسمانی شد.
نویسنده کتاب غواص شجاع در مقدمهای متفاوت و در بخشی با عنوان معامله پرسود آورده است: «حالا میدانم آن فرمانده گردان که صاحبخانه، خانوادهاش را آواره کرده بود، چرا با سرعت تمام یک چادر گروهی برای آنها تهیه کرد؛ در خیابان اسکانشان داد و دوباره راهی جبهه شد و میدانم آن که در هنگام نبرد، چشمان خود را از دست داد، چرا خط مقدم را ترک نکرد تا به این درجه عظیم نائل شود. تو را میستایم ای شهید! به راه و مقامت ایمان دارم. باور دارم با خدا معامله کردهاید و شما برنده این معامله پرسود بودید. شهید، تنها خود عروج نمیکند، بلکه دیگران را نیز به معراج میبرد. خونش هر جا بریزد، مسجدی میشود که رشک خاک بهشت است.
شهادت، ارتفاع آدمی در سپهر تهذیب و اعتلای استعدادهای انسانی و معامله سودمند است. فانی میدهی و باقی میگیری؛ جسم میدهی و جان میگیری. جان میگیری و جانان میدهی؛ چه لذتی دارد، نظر کردن به وجه الله. شهادت لیاقت میخواهد؛ کاش لایق بودیم! یا ایها الشهدا! دست ما و دامان پرمهر ما».