خاطره آیت‌الله مهدوی‌کنی از واکنش مرحوم منتظری به اسناد محرمانه دادستانی

آیت‌الله مهدوی کنی می‌گوید: امام به آیت‌الله منتظری فرمودند شما بنشینید با شما کار دارم. امام باز ایشان را به طور خصوصی نصیحت کردند. امام فرمودند شما دیگر چنین حرف‌هایی نزن.
کد خبر: ۹۰۷۰۴۹۷
|
۳۰ مهر ۱۳۹۷ - ۰۷:۳۰

به گزارش خبرگزاری بسیج، به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی از جمله پیشگامان نهضت اسلامی و یاران وفادار امام خمینی بود که در شرایط بحرانی و دشوار پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسئولیت‌های خطیری را بر عهده گرفت. وی در سخت‌ترین روزها وفاداری خود نسبت به امام و انقلاب را ثابت کرد و خاطرات جالبی را از آن روزها به یادگار گذاشت. 

به مناسبت چهارمین سالگرد درگذشت رئیس فقید مجلس خبرگان رهبری برش‌های کوتاهی از کتاب خاطرات آیت‌الله مهدوی‌کنی را که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده در ادامه می‌خوانید.

واکنش منتظری به اسنادی از فعالیت‌های غیرقانونی سید مهدی هاشمی

آیت‌الله مهدوی کنی درباره بحران‌آفرینی‌های سید مهدی هاشمی در دهه 60 می‌گوید: نسبت به سید مهدی هاشمی از اول انقلاب و حتی قبل از انقلاب حساس بودم چون می‌دیدم پاره‌ای از کارهایی که به سید مهدی نسبت داده می‌شود با موازین شرعی منطبق نیست و من نسبت به آنچه که دوستان هم نقل می‌کردند و برخوردهایی هم که در اصفهان و قهدریجان به وجود آمد و آن کارهایی که انجام می‌شد حساسیت خاصی داشتم. 

در این‌گونه امور بیشتر از سایر دوستان حسّاس بودم، نمی‌خواهم بگویم بیشتر، ولی پیش‌تر بود؛ لذا حضور امام (ره) عرض کردم این جریان مهدی هاشمی در اصفهان جریان خطرناکی است. من جریان سید مهدی را جریان خطرناکی می‌دیدم، ولی متأسفانه آن زمان چون با شواهد بسیار روشن و زنده نمی‌توانستیم جرایم منسوب به سید مهدی را اثبات کنیم، نتوانستم علیه او اقدامی مؤثر انجام دهم.

مرحوم آقای ربانی املشی که در آن زمان دادستان کل بود و بنده در کمیته بودم و نیز جناب آقای طاهری خرم‌آبادی که نماینده امام در سپاه بودند درباره‌ جریانات سید مهدی شواهدی داشتیم؛ به خصوص آقای ربانی که شواهد مکتوب هم داشتند. ما یک روز وقت گرفتیم و در قم خدمت آقای منتظری رفتیم. آقای ربانی بقچه‌ای پر از اسناد به همراه آورده بود. اتاقی را هم خلوت کردیم و گفتیم هیچ کس در اتاق نیاید چون ما مطلب سرّی داریم. حتی به داماد آقای منتظری هم که معمولاً در جلسات شرکت می‌کردند گفته شد که تشریف نیاورند که ما می‌خواهیم خصوصی صحبت کنیم. حدود یک ساعت خدمت ایشان بودیم. 

من آنچه را از حدسیات و شواهد داشتم بیان کردم. آقای طاهری و همچنین آقای ربانی هم چیزهایی را مطرح کردند. ولی اسناد فوق برای آقای منتظری مقبول واقع نشد و می‌گفتند: اینها برای من حجت نیست. ایشان گفتند: من ایشان (سید مهدی) را آدم درستی می‌دانم، او را فردی سودمند و مفید می‌شناسم. آقای ربانی گفتند: شما این مدارک را مطالعه کنید، ما  اینجا می‌گذاریم. گفتند باشد تا من مطالعه کنم. ولی باز مثل اینکه برای ایشان یقین حاصل نشد. 

جناب آقای منتظری با اینکه نسبت به من خیلی اظهار علاقه و اطمینان می‌کردند، مع‌ذلک قبول نکردند. ای کاش آن موقع سخنان ما را می‌پذیرفتند و حداقل ایشان را از اطراف خودشان طرد می‌کردند و لااقل احتیاط می‌کردند و تأییدش نمی‌کردند ولی صد حیف .

 سنگری که تنها به دست امام فتح شد 

مرحوم مهدوی کنی می‌گوید: در شب میلاد حضرت ولی عصر (عج) در سال 1361سفری کاری به کازرون داشتم و در آنجا در جشن میلاد شرکت کرده و سخنرانی کردم. در آن سخنرانی مطلبی را با صراحت اعلام کردم که در روزنامه‌های آن وقت نوشتند. من گفتم افزون بر خاکریزهای دشمن بعثی، خاکریز هفتمی در جبهه‌ اصفهان وجود دارد که تنها به دست توانای امام امت فتح می‌شود و دیگری توانایی فتح آن را ندارد. امیدوارم که امام بعد از فتح سایر خاک‌ریزهایی که صورت گرفته بود این خاک‌ریز را هم فتح بکند. 

این جمله‌ای بود که من آن زمان گفتم و برخی گمان می‌کردند من با بعضی از علمای اصفهان مخالفت شخصی دارم؛ در حالی که این طور نبود. منظور من جریان سید مهدی هاشمی در اصفهان بود. کشف این جریان را نه تنها مهم بلکه لازم می‌دانستم و می‌گفتم غیر از امام هم کس دیگری نمی‌تواند این سنگر را فتح بکند که آخر هم امام فتح کردند و بالاخره دستور دادند و جناب آقای ری‌شهری مأمور کشف و فتح آن شدند.

آیت‌الله مهدوی کنی ادامه می‌دهد: آقای منتظری بالطبع نوعی تکروی در مسائل داشتند و نظرات خودشان را بیان می‌کردند. قائم مقام قاعدتاً باید آنچه را که رئیس اصلی می‌گوید بگوید. اگر ایشان قائم مقامی را پذیرفته بودند اقتضا داشت ببینند امام چه می‌گویند، ایشان هم همان را بگویند؛ به‌خصوص پس از اینکه رسماً به عنوان قائم مقام منصوب و معرّفی شدند. ولی جناب آقای منتظری غالباً نظرات خودشان را بیان می‌کردند، نقدهایی نسبت به مسائل سیاسی کشور از جمله سپاه، قوه‌ی قضاییه و دولت می‌داشتند. گاهی هم حتی به خود امام ـ مستقیم یا غیر مستقیم ـ اشکال و ایراد می‌گرفتند؛ به‌خصوص آنکه رسانه‌های خارجی اظهارات ایشان را بزرگ می‌کردند و به عنوان اینکه قائم مقام رهبری ایران این حرف‌ها را زده‌اند از آن سوء استفاده می‌کردند.

البته من مکرر از امام می‌شنیدم که ایشان را نصیحت می‌کردند که چرا این حرف‌ها را می‌زنید. یک بار خود آقای منتظری نقل کردند که امام بنده را خواستند و به من گفتند آقای منتظری شما حرف‌هایی می‌زنید که رادیوهای بیگانه آن‌ها را می‌گویند. رادیو بغداد این‌ها را می‌گوید. چرا شما حرف‌هایی می‌زنید که رادیو بغداد آن‌ها را می‌گوید؟ این دلیل بر این است که حرف‌های شما صحیح نیست؛ یعنی به مصلحت انقلاب نیست که دشمن روی آن‌ها مانور می‌دهد و روی آن تبلیغ می‌کند. بنابراین این حرف‌ها را نزن. حتی امام تا این حد ایشان را نصیحت می‌کردند، نهی از منکر می‌نمودند. ولی این جریان همین‌طور ادامه داشت و تکرار و تداوم این‌ روش دیگر قابل تحمّل نبود و سرانجام امام ایشان را عزل کردند.

این وضعیت ادامه داشت تا سال آخر حیات امام، که ایشان از علمایی که در جریان انقلاب و نهضت نقش داشتند، دعوتی به عمل آوردند. مدعوین از تهران و قم بودند از جمله‌ این‌ها حضرت آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله امینی و حاج احمد آقا بودند. سران جامعه‌ روحانیت، تعدادی از اعضای مجمع روحانیون و بعضی از اعضای دفتر امام نیز در میان آن‌ها بودند. 

در این جلسه امام فرمودند من احساس می‌کنم که عمرم به پایان رسیده، البته من نسبت به روند انقلاب و ادامه جریان انقلاب هیچ نگرانی ندارم، انقلاب جای خودش را باز کرده و موتور انقلاب به پیش می‌رود و دشمن کاری نمی‌تواند بکند، ولی من از یک چیز می‌ترسم و آن، اختلاف میان شماهاست. شما اگر با هم باشید انقلاب صدمه نخواهد خورد، البته ممکن است دشمن کارهای ایذایی انجام بدهد، ولی اگر شما با هم اختلاف پیدا کنید ممکن است انقلاب ضربه ببیند و لذا من به شما نصیحت می‌کنم از اختلاف و تفرقه بپرهیزید.

پس از پایان مجلس، امام به آیت‌الله منتظری فرمودند شما بنشینید با شما کار دارم. امام باز ایشان را به طور خصوصی نصیحت کردند. امام فرمودند شما دیگر چنین حرف‌هایی نزن. تا کجا شما می‌خواهید به این حرف‌هایی که دشمن از آن سوء استفاده می‌کند ادامه بدهید. البته ما از آن جلسه بیرون آمدیم و ایشان به تنهایی نشستند، این را خود آقای منتظری نقل کردند، ولی پیدا بود که این نصیحت را نپذیرفته بودند. آقای منتظری می‌گفتند من احساس وظیفه می‌کنم، باید این حرف‌ها را بزنم. عملاً هم این‌طور بود که باز هم ادامه دادند و به روش سابقشان عمل کردند تا به عزل منتهی شد.

ارسال نظرات
آخرین اخبار