یادداشت ، فرشته سنجیده ، پاسدار بودن برای من یک آرزوست. یک پاسدار سبز پوش عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اگر سپاهی بودم چه افتخاری می کردم.
پریروز رئیس جمهور هویج صفت آمریکا سپاهی ها را تروریست خواند و من در حیرتم از این تعبیر. کاش همه تروریست ها وقتی فریاد یک مظلوم را می شنوند که با آنها صدها کیلومتر فاصله دارد جلای وطن و ترک زن و فرزند می کردند تا اشکی از چشم کودکی پاک کنند و دردی از دوش بیوه ای بردارند.
کاش همه تروریست ها به فریاد آزادیخواهی ملت ها احترام می گذاشتند و به وقت نیاز دوستانه در کنارشان باقی می ماندند. کاش همه تروریست ها وقتی خانه مظلومی بر سرش آوار می شد اسباب منزلش را بر دوش می گرفتند و لقمه دهانشان را با او قسمت می کردند.
کاش من هم یک تروریست بودم تا توفیق انجام این کارها را داشتم آن هم در لباس سبز سپاه.
بی شعوری تا کی؟ این قماش کاخ نشین روسیاه تا کی با این حرف هایشان می خواهند ملت ایران را از خنده روده بر کنند مسئله این است که این آدم های بی ریشه ، ریشی هم ندارند که به آن بخندیم.
بله من می خواهم پاسدار باشم. ” پاسدار” یک اسم یا عنوان نیست. پاسداری یک مکتب است یک باور است که جایش را هیچ عنوان نظامی نمی تواند پر کند و علت فرق داشتن او با دیگر هم کسوتانش در همین امر است. پاسدار برای پاسداری در کنار سربازی آمده و پا در میدان گذاشته است. پاسدار شرف و عزت بودن پاسدار حرم و حرمت بودن پاسدار دین و ایمان بودن پاسدار اسلام و انقلاب اسلامی بودن پاسدار مظلوم و مستضعف بودن بدیهی ترین خواسته آنهاست و رو در رو با ظالم و مستکبر ایستادن و در این راه تا پای جان رفتن آرزوی اوست و من می خواهم تروریست باشم.