خبرهای داغ:
گروه جهادي شهيد چمران غرب استان حاضر به مصاحبه نشدند،مجبور به نوشتن شرح حال آنان در اردوهاي جهادي شديم.
کد خبر: ۹۱۹۶۹۸۰
|
۱۵ آذر ۱۳۹۸ - ۱۳:۱۲

به گزارش خبرگزاري بسيج از گلپايگان هرچند قرار بود سرپرست گروه جهادي شهيد چمران غرب استان اصفهان با خبرنگار ما مصاحبه اختصاصي داشته باشد، اما در يك كلمه گفت،در اين چندسال، كار  قابل داري نكرده ايم كه قابل انعكاس باشد،همين سبب شد تا چند روزي در كنار تيم در پشتكوه فريدونشهر بمانيم و با زبان دل،كار آنها را گزارش كنيم:

امروز مي خواهم شرح حال حال بچه هاي جهادي را برايتان بازگو كنم. البته هيچ كدام از اعضاي گروه، حاضر به مصاحبه نشدند.گفتند كاري نكرده ايم. يكي مي گفت من تا آخر عمر مديون شهدايم. ديگري مي گفت:برو رفيق مگه ما كار هم مي كنيم.؟ كار را مدافعان حرم مي كنند.كار را مرزبانان در چهارسوي كشورمان مي كنند.اگر آنها نباشند كه من و گروهم نمي توانيم ادعاي جهادي بودن را داشته باشيم. ديگري مي گفت:به خدا مسئوليم اگر كار نكنيم. پس كاري غير وظيفه نكرده ايم و انجام وظيفه كه بوق و كرنا نمي خواهد.

اما چند كلامي از روي دستان پينه بسته و نفس هاي به شماره افتاده اي كه بچه ها در پروژه هاي عمراني هر روز با آن روبرو هستند برايتان مي نويسم، از صعب العبوري راهها ،از نبود امكانات،ا ز فقر  برخي محله ها و روستاهاكه گاه بيداد مي كند،چه مادي باشد و چه فرهنگي.

از مربياني كه كلاسي با عشق در پاي درختي برپا مي كنند و از اين تدريس فقيرانه لذت مي برند و مي گويند براي فرهنگ حاضريم همانطور كه رهبر عزيزمان گفت جانمان را هم فدا كنيم. از حميد و دوستانش  برايتان بگويم كه كارگاه لبنيات كه تنها  درآمدش بود  را چند ماه است تعطيل كرده و در 250 كيلومتر دورتر از  محل سكونتشان در پشتكوه  در دل كوهستان سرپناه براي بي پناهان مي سازند ..اما يكبار هم گله نمي كنند.فقط كار مي كنند. گروه يكصدا مي گويند امكانات كه نباشد از زير سنگ فراهم مي كنيم تا طعم فقر در پشتكوه كمرنگ شود.

در هجرت دانش آموزي هم آسمان همين رنگ است، قلم موي عاشقي را بر ديوار  رنگ و رو رفته و رنگ پريده مدارس مي كشند تا دلهاشان به رنگ خدايي درآيد و از درآميختن رنگ و عشق به خدمت در هجرت دانش‌ آموزي  لذت مي برند.در اردوي جهادي بيل و كلنگ بر زمين مي زنند و آجر روي آجر مي گذارند و ديوارهاي مجازي ذهن كودكان روستاهاي محروم را برايشان به حقيقت تبديل مي كنند . اينجا گروه آرمانها را از روي كاغذ و دستورالعمل به روي پهنه دشت و صحرا مي كشانند  و به عمل تبديل مي كنند .

گروه يكصدا مي گويند ما شعار نمي دهيم ،آتش به اختيار ،عمل به هنگام و به اندازه اي را انجام مي دهيم كه البته تميز هم باشد.اين را از مكتب مولايمان علي آموخته ايم كه كلامش اكنون در كلام  ولايت جاري است و ما آتش به اختياران انقلابيم و شاگردان مكتب روح الله و سيد علي .بسيج مدرسه عشق است و عاشقي شيوه اي دارد و ما در اين مدرسه ،عشق را در عمل ديده ايم .اينجا گرماي خورشيد.برودت كوهستان،شرجي سواحل مكران و بادهاي سوزاننده كوير نتوانسته است ما را از مسير خارج كند. استوار ايستاده ايم بر پهناي استقامت و مي سازيمت اي ايران.

روزي لازم است در پهناي كوير سرپناهي بسازيم براي صحرانشيني كه شايد از نگاه مسئولي درد او درد نباشد چرا كه درد را يا بايد ديد و يا بايد چشيد.شايد هنوز مسئول آن ديار آن درد را نچشيده يا شايد هم دغدغه آن را نداشته. ولي ما مي سازيم با دستان خالي  اما بركت اين دستان رحمت الهي است و دعاي دستان گشوده به آسمان پيرمردي از دل كوير كه برايمان دعاي خيري مي كند كودكي كه لبخندش را بدرقه راهمان مي كند و مادري كه با صداي بلند خير دنيا و آخرت را از خدا برايمان طلب مي كند و ما را همين بس.البته  ناگفته نماند گاه مسئوليني دلسوز هم همراهمان مي شوند و دستان پر محبتشان را براي گشايش زندگي تنگدستان اين سرزمين پينه دار مي كنند. كه  البته بر اين دستان بوسه باد.

از كوهستان برايتان بگويم و روستاهايي كه شايد نگاهي دلسوز هنوز به آنها ننگريسته است و راهي هموار براي رسيدن به اين روستا هنوز وجود ندارد و ما دست به كار مي شويم براي كشيدن جاده اي تا اين آبادي به يك آبادي ديگر متصل شود و شايد هم پلي بسازيم براي ساكنين آبادي كه تنها راه آنها براي رسيدن به  شهر بعدي و يا آبادي بعدي، زدن به دل رودخانه است و شايد هم در اين راه بسيار زخم ها ديده اند و داغ ها بر دلشان نشسته.

از روستايي برايتان بگويم كه بچه هايش در يك زمين خاكي كه سبزي اطرافش خار و تيغ و نهال كاريش درختچه هاي تاغ بود و با عشق تمام  در اين زمين خاكي بازي مي كردند. و بچه هاي گروه برايشان يك پارك ساختند پاركي براي شادي دلهاي كوچك بچه هاي روستا،براي گشايش عقده داشتن حداقلي يك پارك ساده، شايد به نظر شما كارهايمان بسيار كوچك باشد اما نتيجه كارهايمان به بزرگي و پهناي نگاه همراه با رأفت ساكنان آن روستاست و همين هاست كه به ما اراده اين را مي دهد كه براي يك دوره سه ماهه كسب و كار را رها كنيم و دل به جاده جهادي بزنيم. از اينجا به بعد حكايتمان شيرين تر مي شود.

اما بگذاريد براي نوبت بعد ... با بچه هاي جهادي خداحافظي مي كنيم ولي هنوز از آنها كم گفته ايم.

   به قلم: ياسر متانت

ارسال نظرات
آخرین اخبار