مروه، عرفات پر از حاجی، حسین در میان امت اسلام به دعای عرفه مشغول است، خبر می رسد طایفه سفیان قصد ریختن خونش در حرم امن الهی را دارند. عده ای به وی پیشنهاد می دهند به کوه و بیابان، ایران، یمن بگریزد تا آب از آسیاب بیفتد، عده ای هم می خواهند که او تقیه کند و بیعت نماید تا فرصتی برایش فراهم شود.
حسین نمی پسندد،امام امت است، بیعت یعنی رسمیت بخشیدن به حکومت ظلم و نابودی اسلام! یعنی بت پرستان اسلامی، می فرماید؛ ترجیح می دهم در راه خدا کشته شوم اما حرمت این خانه توسط خون من شکسته نشود، کوفیان نامه برایش می نویسند، در باغ سبز به وی نشان دادند.
مگر کوفه با علی و حسن عهد شکنی نکرد، مگر سر دو امام را به شمشیر جهالت هدیه ندادند تا قربانی نادانی شوند، همه را با خبر دار کرد و از دوستان شیعیان خداحافظی می کند، با کاروان به سمت کوفه حرکت می کند، برخی به خانه رفتند عاقل تر از امام امت می شوند، مشغول عبادت و نماز شب شدند تا در میدان جنگ نروند بلکه صواب جهاد را فقط در نماز شب بدست بیاورند.
امام امت حسین فرزند رسول الله می باشد، آگاه به زمان و مکان، مردم شناس و سیاست دان اسلام شناس است، همراه خود زنان و فرزندان خویش را می آورد. کوچ آخرت را خبر می دهد،
اسلام از وجود وی می جوشد، متفاوت تر از اسلام سفیانی که بر مردم حاکم شده بود!
حسین می داند چه سرنوشتی در انتظارش است! وعده را پیامبر اسلام و امام مظلومان به وی داده اند، بوسه های پیامبر برگلویش را به یاد دارد، در قرآن خبر از ذبح عظیم دادند، هفتاد و دو ذبح عظیم! به سوی کربلا می روند، سرزمین بی آب و علفی که فرات را یدک می کشد، شیرزنی در میان لشکر نور راه می رود، لحظه ای از برادر جدا نمی شود، پرستار غم بنی هاشم است! تربیت یافته پاک ترین زن عالم می باشد، سخندان و خبرنگار قافله نور است.
آب دیده حوادث و مشکلات است، فرزندانش را برای قربانی به درگاه حق و یاری ولایت آورده، او میان لشکر چه می خواهد؟ برای چه آمده است؟
مگر نمی داند طایفه شمر خون به جگر علی کردند؟ مگر نمی داند ناموس اهل بیت در دستان کفر اسلام نما به اسارت می رود؟
پس در معرکه چه می خواهد؟ زینب کبری را می گویم! دختر علی مرتضی همان که با ترس بیگانه است! کودکان را جمع می کند برای آنها خبر رسانی می کند، شب با حسین خلوت می کند در فراغ پبامبر، پدرش، برادرش حسن و مادرش فاطمه می گریند! حسین چه عالمی دارد! چه خواهری دارد! غیور، شجاع، صبور، مقاوم، پرستاری آسمانی و خبرنگار جهانی می شود!
حادثه عظیم رخ می دهد، ذبح عظیم اتفاق می افتد، زینب در میان کوچه ها سوار بر شتر با هلهله زنان کوفی روبرو می شود، شروع به سخنرانی می کند، عده ای غمگین و پشیمان می شوند، خبر را به کوفه می رساند، سپس کودکان را در آغوش می گیرد و می گوید گریه نکنید نمی خواهم این جماعت اشک فرزندان علی را ببینند و شکست خورده معرفی کنند!
در خرابه شام کودکان را پرستاری می کند، امام سجاد با عمه پرستارش در تب می سوزد ، فردا در کاخ یزید و مسجد اموی مناظره ای برگزار می شود، پرستار لشکر عاشورا زینب کبری وارد شد، پرسیدند در کربلا چه دیدی! فرمود: هیچ چیز جز زیبایی، هنوز نشکسته و استوار است.
زینب یزید را به چالش می کشد، پیام عاشورا و قیام را به گوش همه می رساند، در پرسش پاسخ ها جواب های منطقی و مستند می آورد، چقدر این خبرنگار حرفه ای عمل می کند، چه شجاعتی دارد که امام سجاد به او پناه آورده است تا دوای دردش شود. ام البنین به کربلا نمی آید، حسین و فرزندانش را به خدا و زینب می سپارد و می گوید همه ما فدای حسین! چه طبع بلندی دارد این جماعت!
خبر را به مدینه می رساند بلوایی برپا می شود و پایه های حکومت ظلم با خبرنگاری آسمانی و پرستار همه دوران به لرزه در می آید، خبر را به گونه ای رسانده که خود به خود برای نسل های بعد هم فرستاده می شود. سفید پوشان به همه فخر می فروشند که الگویی بنام زینب دارند.
در بحران کرونا زینب گونه بودند پرستاران این دیار که شهدایی تقدیم امت کردند.