به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج خوزستان د در مسجدسلیمان سرکار خانم شاه سلطان الاویسی مادر شهید اسماعیل بخشی در گفت و گو با خبرنگار ما اظهار می کند : فرزندم در دبیرستان شهید داریوش محمدی درس می خواند در آن روزها پسرم اصرار زیادی برای جبهه رفتن داشت وقتی به او می گفتم مادر درست را بخوان می گفت : همه در حال رفتن جبهه و جنگیدن هستند چرا من نروم ؟ الان باید به جنگ بروم تا از خواهران و مادران و ممکتمان ایران دفاع کنیم .
در یکی از آن روزها اتفاقی لای یکی از کتاب ها درسی اش را باز می کنم می بینم تصویر سنگ مزار خودش به همراه یک پرچم را کشیده ... یادم است دران روز از ساعت هفت صبح تا دو بعد ازظهر با اسماعیل بحث می کردم که نباید بروی تا درس و مدرسه ات را تمام کنی اما باز هم اصرار می کرد می گفت گفت نه من باید بروم ...
وی ادامه داد: در نهایت راضی شدیم پس از دوره اموزشی در قسمت مخابرات تهران مخابرات تهران به خط مقدم دارخوین اعزام شد
این مادرشهید افزود: یادم است وقتی از من در خواست هزینه برای تهیه لباس به جبهه کردن کرده بود من به او پول ندادم اوهم یک تور ماهی گیری برداشت سمت رودخانه تمبی رفت و با تور ماهی گیری رفت ماهی بزرگ صید کرد که با فروش آن هزینه لباس خود را جور کرد و به جبهه رفت.
مادر شهید بخشی اضافه کرد: در آن چند ماهی که در جبهه بود به خانه نیامد از آن جا نامه می فرستاد می گفت برنمی گردم تا ببینم جنگ کی تمام می کند
وی توضیح داد: هر موقع از اسماعیل در خواست می کردم که حداقل در این مدت سری هم به ما بزند می گفت اگر وقت کردم و خدا مرا گذاشت برای عید بر می گردم بعد گفت غذای مورد علاقه ام را درست کن تا برای عید به خانه بیایم درست دوم عید بود که به ما خبرشهادتش را دادند در آن روز ۱۷ نفر هم زمان شهید شدند.
مادر شهید بخشی ابزود: قبل از شهادتش خواب دیدم در سنگر است و خون از سرش می آید اتفاقا موقع شهادتش تیر به سرش خورده بود.
بعد از شهادتش خواب دیدم که اسماعیل یک ملحفه سفید رویش است و همراه شهید کرامت صالحی در حال شیرینی خوردن است البته این دوشهید اصلا با هم ارتباطی نداشتند
خانم الاویسی عنوان کرد وقتی از من می پرسید مادر چه کاری برایت انجام دهم می گفتم مادر درست را بخوان سربازی ات را برو برگرد هر دختری را هم دوستی داشتی برایت می گیرم اما رفت و شهید شد .
وی ادامه داد: اسماعیل از از بچه ای فعال مسجد امامجعفر صادق (ع) تمبی بود اخلاق خوبی داشت اهل درس بود و با دوستان ناباب رفت و آمدی نداشت الانم پس از شهادتش بچه های سپاه پاسداران و بسیجیان پایگاه مرتب به ما سر می زنند و احوال ما را جویا می شوند.
وی به یکی از خاطرات شهید پرداخت و افزود: یک روز سرسفره بودیم که گفت مرا شکلات پیچم می کنن برایتان می آورند
همه ان روز از این حرف ناراحت شدیم و غذا خوردن دست کشیدیم .
مادر شهید بخشی در ارتباط با حرف کسانی که با طعنه و کنایه به ان اا می گویند چرا فرزندشان به جبهه رفت و شهید شد گفت : شهدای ما راه خوب رفتند از شهادت پسرم و راهی که رفت پشیمان نیستم این شهدا خودشان یک الگو برای خانواده و ملتشان هستند پس چرا ناراحت شوم این ها برای مملکشان شهید شدند
وی افزود؛ حرف کسانی که با طعنه و کنایه به ما می گویند فرزندتان برا چه به جبهه رفت برای من اهمیت ندارد چون قسمت این هابود که برای ملت و مملکتشان شهید شوند.
شهید اسماعیل بخشی متولد ۱۴۴۴ در مسجدسلیمان که در تاریخ ۶۷/۱/۲در منطقه دارخوین در سن ۲۳ سالگی به درجه رفیع شهادت رسید.