جاسوس ها لو دادند «طلبه ام»| درگیری با افسر مورد اعتماد صدام
به گزارش سرویس بسیج طلاب و روحانیون خبرگزاری بسیج، سال ۱۳۶۹ سال پر تلاطمی برای مردم ایران بود، در گرماگرم تابستان بالاخره جمهوری اسلامی ایران با سربلندی توانست رزمندگانی را که مجاهدانه از دین و شرف و خاک کشور دفاع کرده بودند و در دست دشمن اسیر شده بودند، به وطن بازگرداند. آزادگان سرافراز پس از سالها اسارت در زندانها رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود گذاشتند.
حجت الاسلام احمد فراهانی از روحانیون استان همدان و شهرستان ملایر یکی از همین آزادگانی است که حدود ۴ سال را در زندان های حزب بعث سپری کرده است؛ روحانی که در بدو ورود خود با ماهر عبدالرشید یکی از افسران بلند پایه ارتش عراق و از نزدیکان صدام درگیر شد.
در ادامه گفتگو با این روحانی آزاده را با هم می خوانیم:
* از زمان و نحوه اسارت خود توضیحاتی را بفرمایید؟
در دروان دفاع مقدس بنده جز نیروهای تخریبگر بودم اما در عملیات کربلا ۴ به عنوان غواص شرکت داشتم که متاسفانه به دلیل لو رفتن عملیات، بسیاری از رزمندگان به شهادت رسیدند و عده ای هم به اسارات گرفته شدند.
*خاطره خاصی از زمان دستگیر شدن پس از لو رفتن عملیات کربلا ۴ دارید؟
یکی از خاطراتی که هیچگاه فراموش نخواهم کرد، نمازی بود که همراه با دیگر اسرا در بصره اقامه کردیم، نمازی که علیرغم تمام ممانعتهای دشمن از اقامه آن، بازهم آن را خواندیم. بسیاری از بچهها از شدت جراحات وارده نمیتوانستند حتی وضو بگیرند و با همان لباس خونی و حال نامساعد که بسیاری از رزمندگان به دلیل شدت جراحات قبل از رسیدن به اردوگاه به شهادت رسیدند، با تیمم شروع به خواندن نماز جماعت کردیم و لذا این نماز را با هیچ چیز در عمرم عوض نخواهم کرد.
*شرایط در اردوگاه چه طور بود و اسرای ایرانی در چه وضعیتی قرار داشتند؟
در دوران اسارت بنده خودم را به عنوان یک امدادگر معرفی کردم، چرا که با معرفی خود به عنوان امدادگر همه اردوگاه انتظار یک پزشک متخصص را داشتند و اگر متوجه میشدند که بنده یک طلبه هستم، توقع یک آیت الله در آنها ایجاد میشد و از آنجایی که شرایط به نحوی بود که حتی از یک دقیقه بعد هم اطلاع نداشتیم و به جهت آنکه خدای نکرده به چهره معنوی روحانیت خدشه ای وارد نشود هیچ گاه اعلام نکردم که بنده طلبه هستم.
البته تعدادی از جاسوسان که از طرف عراقیها در بین بچهها حضور داشتند بعد از مشاهده برخی از اقداماتی که در اردوگاه انجام دادم، متوجه روحیات طلبگی بنده شدند و لذا نه تنها اجازه نماز خواندن را نمیدادند، بلکه ارتباط و حرف زدن با بنده را هم برای تمامی افراد آسایشگاه منع کرده بودند، چرا که این احساس را داشتند که ارتباط با من آسیبهایی را برای عراقیها ایجاد خواهد کرد.
*با وجود آنکه شما از طلبگی خودتان صحبتی نکرده بودید، پس چه طور این موضوع را متوجه شدند؟
در مراسم ارتحال حضرت امام(ره) زمانی که مشغول سخنرانی بودیم و از فضائل و تحولاتی که ایشان در انسانها ایجاد کردهاند صحبت شد و قبل از آن هم در مراسم عزاداری سیدالشهدا(ع) در آسایشگاه که نتیجه آنهم شکنجه و رفتن به انفرادی بود، سربازان عراقی متوجه شدند که بنده روحانی و طلبه هستم.
*چه چیزی باعث میشد تا سختیهای دوران اسارت برای رزمندگان ایرانی کم تر شود؟
حفظ ارتباط با خداوند را باید مهمترین راه برای جلوگیری از ایجاد آسیبهای روحی به اسرا در دوران اسارت دانست، چرا که تنها چیزی که میتوانست در انفرادیهای یک در یک متری که حتی تغییر روز و شب هم در آن مشخص نبود و زمستانهای بسیار سرد و تابستانهای بسیار گرم عراق را قابل تحمل کند، ارتباط با خداوند و خواندن قرآن بود و لذا با وجود آنکه چشمانمان بسته بود اما با چشم دل وعدههای حق الهی را میدیدیم و احساس میکردیم و در دوران اسارت به این نتیجه رسیدیم که اگر روح و جسممان در سیم خاردارها حبش شد آن زمان ما اسیر هستیم و نه زمانی که تنها جسممان حبس است و روح آزاد.
*عکسی از شما در فضای مجازی وجود دارد که دارای محاسن هستید، در صورتی در که دوران اسارت، اسرا مجبور به کوتاه کردن محاسن خود بودند، توضیحی هم درمورد این عکس بفرمایید.
در این تصویر که در آخرین روز های اسارات اردوگاه موصل گرفته شده است، هیچ کدام از بچهها زیر بار تراشیدن محاسن خود نرفتند و با تحمل سختیها و شکنجههای بسیار، حتی با آسیب دیدگی شدید چشم یکی از رزمندگان، اجازه این کار را ندادند.
حجت الاسلام فراهانی- نفر وسط ردیف پایین
لازم به ذکر است، خاطرات حجت الاسلام فراهانی در کتابی با عنوان «یادداشتهایی برای فرزندانم، یادت هست احمد»، در حال گردآوری است تا پس از نشر در اختیار علاقمندان قرار گیرد.