شهید محمود رفیعی، شهیدی که در شهر خود مظلوم بود، استان قزوین وی را نشناخت و هرگز از ظرفیتهای اخلاقی و رفتاری این شهید گرانقدر بهرهمند نشد.
شهید محمود رفیعی بی شک از بزرگترین شهدای استان قزوین بوده که در محله فقیر نشین چوبیندر به دنیا آمد. وی استاد دانشگاه و جانباز دفاع مقدس بود.
با وی در مسجد توحید آشنا شدم، درباره رسانه ازش پرسیدم چقدر صاحب نظر بود! اسمش را پرسیدم گفت: محمود رفیعی هستم در دانشگاه تدریس میکنم، بعدها در باره اش تحقیق کردم، در تلویزیون هنگام خواندن غزل سعید بیانکی در محضر رهبر انقلاب توجه ام را جلب کرد. جاده مانده است و من و این سر باقی مانده؟! بی شک این غزل سعید بیابانکی را شهید رفیعی ماندگار کرد. ماندگاری تا انتهای تاریخ!
شهید رفیعی در شهر خود مظلوم بود، استان قزوین وی را نشناخت، هرگز از ظرفیتهای اخلاقی و رفتاری شهید رفیعی الگو برداری نکردند. وقتی خبر شهادت وی را شنیدم بسیار متاثر شدم و گاهی برای دلتنگیها کلیپ شعر وی در محضر رهبر انقلاب را میبینم!
جاده مانده است و من و این سر باقی مانده
نفسی نیست در این پیکر باقی مانده
آقای وهاب پور مدیر کل روابط عمومی اداره مالیات قزوین برادر همسر شهید رفیعی خبر مراسم را گوشزد کرد. مردم مستضعف و وفادار چوبیندر فرزندشان را روی دست گرفتند و در فراقش گریستند.
وقتی به همراه حجت الاسلام خلج به مسجد چوبیندر رفتیم هیچ مسئولی حضور نداشت، نه استاندار، نه فرماندار، نه بخشدار، اصلا گویی خبر از چارچوب شهر چوبیندر بیرون نرفته است.
همزمان شهدایی والامقام بودند که به دلیل داشتن نسبت خانوادگی با بزرگان و مسئولان در مسجد النبی سربازان و نیروهای نظامی و انتظامی را برایش به خط کردند تا تسکین دلهای آشوب زده باشند. شهید رفیعی هیچ اندوختهای برای خود و فرزندانش باقی نگذاشت. در هیچ پست دولتی و حاکمیتی ورود نکردند و تا آخر عمر خویش حرفی از جانبازی و طلبکار بودن از سفره انقلاب نزد. شهید رفیعی ۱۹ گلوله، شکستگی چهار دنده قفسه سینه، شکستگی دو دست، خمپاره ۶۰ در بازوی خویش، شکستگی دندان و بینی و پاره گی لب را به خاطر انقلاب و وطن تحمل کرد. این روزهای آخر بر روی ویلچیر بود دستش قرآن بود و مطالعه، اما تمام این دردها به اندازه غربتش در بین مسئولان دردناکتر نبود.
مسئولان حفظ نشر و آثار اگر میخواهند ادای وظیفه کنند زندگی نامه این شهید والا مقام را در قالب کتاب و فیلم تهیه کنند که بیشترین اثرگذاری را خواهد داشت. نسخهای کاملا بومی از تربیت اسلامی ایرانی!
همان شهیدی که لیبرالها و دانشجویان هنگام دفن شهدای گمنام در دانشگاه سیلی به صورتش زدند، اما با رفتار و اخلاق ناب همه آنها را مجاب کرد که در مکتب شیعه بی شهادت دنیایتان ویرانه است. همان که در دانشگاه تهران او را دانای با انصاف مینامیدند. همان که گفت: قبل از اینکه ریاست بگیریم باید قلبها و ذهنها را تسخیر کنیم. همان که در تنهایی خویش داستان عاشورا را زمزمه میکرد.
شادی روح بلند شهید محمود رفیعی استاد بزرگ ادبیات و شهید روشنگری صلوات!
نگارنده: صادق چگینی
با وی در مسجد توحید آشنا شدم، درباره رسانه ازش پرسیدم چقدر صاحب نظر بود! اسمش را پرسیدم گفت: محمود رفیعی هستم در دانشگاه تدریس میکنم، بعدها در باره اش تحقیق کردم، در تلویزیون هنگام خواندن غزل سعید بیانکی در محضر رهبر انقلاب توجه ام را جلب کرد. جاده مانده است و من و این سر باقی مانده؟! بی شک این غزل سعید بیابانکی را شهید رفیعی ماندگار کرد. ماندگاری تا انتهای تاریخ!
شهید رفیعی در شهر خود مظلوم بود، استان قزوین وی را نشناخت، هرگز از ظرفیتهای اخلاقی و رفتاری شهید رفیعی الگو برداری نکردند. وقتی خبر شهادت وی را شنیدم بسیار متاثر شدم و گاهی برای دلتنگیها کلیپ شعر وی در محضر رهبر انقلاب را میبینم!
جاده مانده است و من و این سر باقی مانده
نفسی نیست در این پیکر باقی مانده
آقای وهاب پور مدیر کل روابط عمومی اداره مالیات قزوین برادر همسر شهید رفیعی خبر مراسم را گوشزد کرد. مردم مستضعف و وفادار چوبیندر فرزندشان را روی دست گرفتند و در فراقش گریستند.
وقتی به همراه حجت الاسلام خلج به مسجد چوبیندر رفتیم هیچ مسئولی حضور نداشت، نه استاندار، نه فرماندار، نه بخشدار، اصلا گویی خبر از چارچوب شهر چوبیندر بیرون نرفته است.
همزمان شهدایی والامقام بودند که به دلیل داشتن نسبت خانوادگی با بزرگان و مسئولان در مسجد النبی سربازان و نیروهای نظامی و انتظامی را برایش به خط کردند تا تسکین دلهای آشوب زده باشند. شهید رفیعی هیچ اندوختهای برای خود و فرزندانش باقی نگذاشت. در هیچ پست دولتی و حاکمیتی ورود نکردند و تا آخر عمر خویش حرفی از جانبازی و طلبکار بودن از سفره انقلاب نزد. شهید رفیعی ۱۹ گلوله، شکستگی چهار دنده قفسه سینه، شکستگی دو دست، خمپاره ۶۰ در بازوی خویش، شکستگی دندان و بینی و پاره گی لب را به خاطر انقلاب و وطن تحمل کرد. این روزهای آخر بر روی ویلچیر بود دستش قرآن بود و مطالعه، اما تمام این دردها به اندازه غربتش در بین مسئولان دردناکتر نبود.
مسئولان حفظ نشر و آثار اگر میخواهند ادای وظیفه کنند زندگی نامه این شهید والا مقام را در قالب کتاب و فیلم تهیه کنند که بیشترین اثرگذاری را خواهد داشت. نسخهای کاملا بومی از تربیت اسلامی ایرانی!
همان شهیدی که لیبرالها و دانشجویان هنگام دفن شهدای گمنام در دانشگاه سیلی به صورتش زدند، اما با رفتار و اخلاق ناب همه آنها را مجاب کرد که در مکتب شیعه بی شهادت دنیایتان ویرانه است. همان که در دانشگاه تهران او را دانای با انصاف مینامیدند. همان که گفت: قبل از اینکه ریاست بگیریم باید قلبها و ذهنها را تسخیر کنیم. همان که در تنهایی خویش داستان عاشورا را زمزمه میکرد.
شادی روح بلند شهید محمود رفیعی استاد بزرگ ادبیات و شهید روشنگری صلوات!
نگارنده: صادق چگینی
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار